بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(6)

بهائیت و صهیونیسم            ‌

در اواخر جنگ جهانی اول بالفور، وزیر خارجه مشهور بریتانیا صراحتاً طی نامه‌ای به روچیلد (سرمایه‌دار بزرگ صهیونیست) نظر مساعد لندن را نسبت به تشکیل <کانون ملی یهود> در فلسطین (و در واقع، گام مقدماتی برای تشکیل دولت اسرائیل) ابراز داشته بود. پیرو این امر بود که لابی متنفذ صهیونیستها در اروپا و آمریکا، دولت آمریکا را به حمایت از انگلیس وارد جنگ سازند که این کار انجام شد و در پی آن نظامیان صهیونیست (لژیون یهود) ژنرال النبی را در اشغال قدس یاری دادند. با این حساب، طبعاً مراحم عالیه عبدالبهاء عباس افندی نسبت به اشغالگران قدس، شامل یهودیان صهیونیست نیز می‌گردید.‌

شوقی افندی (جانشین عبدالبهاء، و سومین پیشوای بهائیت) تصریح کرده است که پس از شکست قوای عثمانی و سلطه ارتش بریتانیا بر <ارض مقدسه> (فلسطین) <سالار انگلیز>، یعنی همان ژنرال النبی، بر حسب تعلیمات و سفارشات اکیده‌ وزیرخارجه انگلیس، به دیدار عباس افندی رفت و همراه وی به زیارت مرقد حسینعلی بهاء فائز و نائل شد. مخاطرات عظیمه که در مدت شصت و پنج سال در اثر تعدیات حکام عثمانی، بهاء و فرزند وی را احاطه نموده بود، به کلی زائل شد و امکان دیدار بهائیان با پیشوای خویش فراهم گشته و دائره مخابرات و مراسلات وسعت یافت [و] الواح عدیده و رسائل متعدده از قلم بهاء، نازل و به سرعت تمام و به کمال آزادی در اطراف جهان منتشر گشت و جالب این است که شوقی در خلال همین گزارش، با لحنی جانب‌دارانه و به عنوان صدق پیشگوییهای حسینعلی بهاء در کتاب اقدس، افزوده است: <و وسایل هجرت و توطن ابناء خلیل و وراث کلیم>، یعنی یهودیان صهیونیست و مهاجر، <در اراضی مقدسه فراهم گشت>!

 

عبدالبهاء اساساً از مدت‌ها پیش از ورود لژیون یهود به فلسطین، یعنی در 1907.م، حاکمیت آن جماعت بر فلسطین را نوید داده بود: <اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عن‌قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود. سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است(!) و شک و تردیدی ندارد اسارت و دربه‌دری و پراکندگی یهود مبدّل به عزت ظاهری آنها می‌شود .>

 

وی پس از اشغال فلسطین توسط قوای مشترک انگلیس و یهود دست به آسمان برداشته و برای عزت اسرائیل و شوکت یهودیان (که موفق شده بودند گامهای نخستین برای آوارگی و دربه‌دری ملت فلسطین را بردارند) دعا کرد: <اسرائیل عن‌قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود. شمس حقیقت طلوع نمود و پرتو هدایت بر اسرائیل زد تا از راههای دور با نهایت سرور به ارض مقدس ورود یابند. ای پروردگار، وعده خویش آشکار کن و سلاله حضرت خلیل را بزرگوار فرما .>

 

وجود عبدالبهاء برای نیروهای اشغالگر قدس (استعمار بریتانیا و آژانس یهود) تا آنجا مفید و مغتنم بود که پس از اشغال آن سرزمین دربار لندن طی مراسم باشکوهی وی را رسماً به دریافت لقب <سر> و نشان <نایت‌هود> از دست ژنرال النبی و ماژور تودرپول مفتخر ساخت. علاوه بر این، وینستون چرچیل (وزیر مستعمرات وقت انگلیس که قیمومت انگلیس بر فلسطین تحت مسئولیت او انجام می‌شد و خود را یک صهیونیست عریق می‌شمرد) و هربرت ساموئل (صهیونیست‌ مشهور و اولین کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) می‌شد، از وی حمایت کردند. زمانی که هم عبدالبهاء درگذشت، ساموئل در تشییع جنازه وی شرکت جست و متقابلاً شوقی افندی (جانشین عبدالبهاء در پایان مسئولیت ساموئل از وی تشکر کرد و با جواب گرم او روبرو شد.

 

خدمات بهائیت به صهیونیسم پس از مرگ عبدالبهاء نیز ادامه، بلکه توسعه یافت و پس از تأسیس حکومت غاصب اسرائیل به ارتباط و تعامل فزاینده میان سران بهائیت و رژیم اشغالگر قدس انجامید.به عنوان نمونه، شوقی در فروردین 1332.ش با رئیس جمهور اسرائیل دیدار کرد و نظر مساعد و تمایل بهائیان را نسبت به اسرائیل اعلام نمود و خاطرنشان ساخت که این فرقه آرزومند ترقی و سعادت رژیم اسرائیل است. رئیس جمهور اسرائیل نیز ضمن تقدیر از اقدامات و مجاهدات بهائیان در کشور اسرائیل آرزوی قلبی خویش را برای موفقیت بهائیان در اسرائیل و سراسر گیتی اظهار کرد و افزود که سالها قبل به حضور عبدالبهاء تشرف یافته است! جالب است بدانیم که بهائیان ستاره داوود را اسم اعظم می‌دانند

 

پیداست در برابر این گونه خدمات دولت اسرائیل هم بیکار ننشسته و به گونه‌های مختلف از آن فرقه هم بیکار ننشسته و به گونه‌های مختلف از آن فرقه حمایت کرده است: با حمایت آشکار و جدی از شوقی افندی، مخالفان و رقیبان و مدعیان وی در درون جامعه بهائیت را قلع و قمع کرده؛ به بهائیان برای اجرای فعالیت‌های مذهبی و برگزاری مراسم خویش آزادی عمل داده، و با وجود نیاز شدید دولت اسرائیل به پول، مقامات بهائی را از مالیاتهای گزاف معاف ساخته و مصالح ساختمانی وارداتی توسط بهائیان به منظور ساختن معابد بهائی در اسرائیل را بدون پرداخت هزینه‌های گمرکی اجازه، ورود داده است.

 

اخبار مربوط به تسهیلاتی که دولت اسرائیل در مورد برخورداری فرقه بهائیت از اماکن خاص خویش در فلسطین اشغالی و امکان توسعه آن اماکن و معافیتهای مالیاتی آنها قائل شده و نیز دیدارهای رسمی مقامات اسرائیلی از اماکن بهائی و اعضای بیت‌العدل و تبریکهای متقابل رهبران بهائی به مقامات اسرائیلی و ، همگی با آب و تاب در مجلات و کتابهای رسمی و معتبر این فرقه (همچون اخبار امری، آهنگ بدیع، عالم بهائی و ) درج شده است که ذکر آنها در این مختصر نمی‌گنجد.‌

 

شوقی افندی گفته است: <دولت اسرائیل وسایل راحتی ما را فراهم کرد.>47 خانم روحیه ماکسول، نیز در مصاحبه با فرد هیفت، بهائیت و اسرائیل را حلقه‌های به هم پیوسته یک زنجیره شمرده است: <من ترجیح می‌دهم که‌ جوان‌ترین ادیان (بهائیت) از تازه‌ترین‌کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت که آینده ما (یعنی بهائیت و اسرائیل) چون حلقات زنجیر به هم پیوسته است>!

 

کجایند مدعیان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی ببینید؟؟؟؟به چه جرمی کودکان فلسطینی  در خاک وخون غلطیده اند؟؟؟کجاست عبدالبهاء که سر از گور بر آورد و خدمات ابناء خلیل و پرتو هدایت در فلسطین را ببیند؟؟؟آری اسرائیل با کشتار کودکان فلسطینی وسایل راحتی بهائیان را فراهم کرده است .

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(5)

بهائیت وآمریکا

ب - در خصوص نکته دوم (عدالتگری حکومت آمریکا، و گرایش نداشتن دولت و ملت آن کشور به استعمار و تصرف کشورهای جهان)، در خطابه عباس افندی (مورخ 12 مه 1912.م / شب 25 جمادی‌الاول 1330.ق) آمده است که <چون من به آمریکا آمدم، دیدم جمعی همه حامی صلح‌اند، و اهالی در نهایت استعداد، و حکومت آمریکا در نهایت عدالت، و مساوات بین بشر جاری است، لهذا من آرزویم چنان است که اول پرتو صلح از آمریکا به سایر جهان برافتد. اهالی آمریکا بهتر از عهده [استقرار صلح در جهان] برآیند، زیرا مثل سایرین نیستند. اگر انگلیس بر این امر برخیزد، گویند به جهت منافع خویش مبادرت به این امر نموده؛ اگر فرانسه قیام نماید، گویند به جهت محافظت مستعمرات خود برخاسته؛‌ اگر روس اعلان کند، گویند برای مصالح سلطنت خود تکلم

 کرده؛‌ اما دولت و ملت آمریکا مسلم است که نه خیال مستعمراتی دارند نه در فکر توسیع دایره‌ مملکت هستند و نه درصدد حمله به سایر ملل و ممالک، پس اگر اقدام کنند، مسلم است که منبعث از همت محض و حمیت و غیرت صرف است. هیچ مقصدی ندارند....>

 

ج - درباره نکته سوم (تشویق سرمایه‌داران آمریکایی به آمدن به ایران و کسب امتیازات) نیز اظهارات عباس‌افندی در کنگره ارتباط شرق و غرب (تالار کتابخانه‌ملی واشنگتن،20آوریل 1912.م/3 جمادل‌الاول 1330.ق) شایان دقت و تأمل است: <امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمدلله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی می‌بینم که در روی آنان نور انسانیت، در نهایت جلوه و ظهور است و این مجلس را دلیل بر این می‌گیرم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام به میان ایران و آمریکا حاصل گردد؛ زیرا برای توقیات مادیه ایران بهتر ازارتباط با آمریکاییان نمی‌شود و هم از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا مملکتی بهتر از ایران نه؛ چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود....>!

 

اینک که ابعاد سه‌گانه مسأله از زبان پیشوای بهائیت در آمریکا روشن‌ شد، تأملی در مورد این‌ سخنان‌ خالی از لطف نیست:تعصبات وطنی، همه جا و به طور <مطلق>، بد نیست، بلکه آنجا که این تعصب و دلبستگی، در جایگاه و مسیر <دفاع از میهن در برابر تجاوز بیگانگان>، ظهور و بروز می‌یابد، بسیار خوب هم هست. این مطلب را می‌توان حتی نسبت به اصل مقوله تعصب (اعم از تعصب وطنی، دینی، سیاسی و...) نیز قائل شد. در واقع، آنچه بد است اصل <تعصب> و دلبستگی نیست، بلکه فقط گونه‌ای خاص از تعصب، یعنی تعصب <خشک غیرمنطقی>، بد و ناپسند، و عامل مجادله، نزاع و بدبختی بشر است. عباس افندی، در سخنان خود در آمریکا، به جای آنکه موضوع را <عالمانه> بررسی، و شقوق مختلف (بلکه متضاد) آن را به طور <عمیق و همه‌جانبه> تبیین و دسته‌بندی کند و در نهایت، حق هر کدام را به درستی بگزارد، صورت مسأله را پاک کرده است!‌

 

به راستی، آیا نمی‌توان (آن هم در این دنیای آکنده از طمع و تجاوز <نظام سلطه> به کشورهای شرقی و اسلامی) دلبسته شدید میهن خویش بود و نسبت به مصالح و منافع مشروع وطن، تعصب داشت، و در عین حال برای دیگر ملتها و کشورها نیز حق تعیین سرنوشت قائل بود و به کیان و موجودیت آنها احترام گذاشت؟! روشن است که می‌شود و ملت بزرگ ایران (که به سرزمین خویش عشق می‌ورزد و با چنگ و دندان در برابر تجاوز زورگویان منطقه‌ای و جهانی می‌ایستد و در عین حال در صف مقدم حامیان و مددکاران به ملتهای دربند و انسان‌های آزاده‌ جهان‌نظیر ملت صهیون گزیده‌ فلسطین قراردارد) خود گواه این‌امر است:تعصب منطقی و انسانی نسبت به میهن و مذهب و ملیت خویش.‌

 

با این حساب، این سؤال به جد مطرح می‌شود که :چرا پیشوای بهائیت، در آمریکا به کرات تعصبات ملی و میهنی را به طور <مطلق> محکوم ساخته و حتی ابتکار و افتخار مسلک بهائیت را در مبارزه با این تعصبات دانسته و بهائیان ایران را در این زمینه شاخص شمرده و هیچ تبصره و استثنایی هم برای این موضوع در آن سخنرانی‌ها قائل نشده است؟! این سؤال زمانی بیشتر به ذهن می‌خلد که ادعای عباس افندی در مورد عدالت‌ورزی حکومت آمریکا و گرایش نداشتن دولت و ملت (یعنی سرمایه‌داران) آن کشور به استعمار و تصرف کشورها را به تعصب‌ستیزی او در آن دیار بیفزاییم. به نظر می‌رسد پاسخ سؤال یادشده را باید در همان کلام وی جستجو کرد که فوقاً نقل شد.‌

 

باید گفت که رهبر بهائیت بر آن بوده است که موانع ملی و بومی را ازسر راه ترکتازی سرمایه‌داری فزون‌خواه و جهان‌خوار آمریکا (و روشن‌تر بگوییم: کارتل‌ها و تراست‌های نفتی ینگه دنیا) در ایران بردارد و به آنان نشان دهد که بهائیان رفیق خوبی برایتان در این راهند که باید قدرشان را نیک بدانید که قدرتان را نیک می‌دانند! تصادفی نیست که در همان سالها، علیقلی‌خان نبیل‌الدوله، کاردار <بهائی> سفارت ایران در آمریکا، زمینه را برای آمدن مستر شوستر (مستشار مشهور آمریکایی در را‡س مالیه‌ ایران) به کشورمان فراهم کرد و (به نوشته اسماعیل رائین در مقدمه کتاب <مسترشوستر: اختناق ایران>) زمانی که شوستر پا به دروازه تهران گذاشت، بهائیان از او استقبال گرمی نمودند. بعدها نیز، پیوند و آوند بهائیت به آمریکا شدت یافت و در دو دهه واپسین حکومت محمدرضا پهلوی به بالاترین حد خود در ایران رسید.‌

 

روحیه ماکسول (همسر کانادایی شوقی‌افندی، و رهبر بهائیان پس از او) در کتاب خود: <گوهر یکتا>، تصریح کرده است که از نظر شوقی و او، <ایران، مهد امرالله>، ولی <آمریکا، مهد نظم بدیع> یعنی <مهد نظم اداری> و <مرکز ثقل اداره امر> بهائیت در جهان است و بهائیان آمریکا در تبلیغ و نشر بهائیت و زمینه‌سازی تأسیس بیت‌العدل جایگاهی شوقی افندیمحوری دارند: <حضرت ولی‌امرالله [شوقی افندی] فرمودند که آمریکا مأمن عواطف لطیفه هیکل میثاق [= عباس افندی] و ملجأ و امید قلب مطهر و مرکز وعود و برکات الهیه گردید> و <احبای امریک> نه فقط مجریان فرمان تبلیغی مرکز میثاق [= عباس افندی] شدند، بلکه به افتخار اجرای الواح وصایای حضرت عبدالبهاء نیز مأمور و مفتخر گردیدند و بانیان اصلی نظم چنینی حضرت بهاءالله [زمینه‌ساز بیت‌العدل بعدی] گشتند و به مشعلداران مدنیت جهانی مشتهر آمدند و به تدوین و تأسیس دستور جامعه‌ بهائی سرآمد اقران شدند.>

 

هنگام اقامت و سخنرانی در آمریکا، عبدالبهاء یک روز سخنانی گفت که در آن، تعبیر خاص و درخور تأملی به کار رفته بود. وی در نطق خود در منزل مسترمکنات بروکلین (17 ژوئن 1912.م/ 2 رجب 1330.ق) واقع در نیویورک چنین گفت: <مژده باد، مژده باد که نور شمس حقیقت طلوع نمود! مژده باد، مژده باد که صهیون به رقص آمد! مژده باد، مژده باد که اورشلیم الهی از آسمان نازل شد! مژده باد، مژده باد که بشارات الهی ظاهر گشت! مژده باد، مژده باد که اسرار کتب مقدسه اکمال گردید! مژده باد، مژده بادکه یوم‌اکبر الهی ظاهر شد! مژده باد، مژده باد، مژده باد، مژده باد که عَلم وحدت انسانی بلند گردید! مژده باد، مژده باد که خیمه‌ صلح اکبر موج زد!... مژده باد، مژده باد که بهاء کرمل بر آفاق تجلی نمود! مژده باد، مژده باد که شرق و غرب دست در آغوش یکدیگر شدند! مژده باد، مژده باد که آسیا و آمریکا مانند دو مشتاق دست به یکدیگر دادند!>

 

در نطق فوق، تعابیر مهمی همچون مژده، رقص صهیون و نزول اورشلیم الهی از آسمان، به کار رفته است که استعمال آنها، آن هم در شهر نیویورک، <بو دار> می‌نماید. بد نیست اشاره کنیم که هنری فورد، سرمایه‌دار‌ناسیونالیست و ضدصهیونیست آمریکایی و رئیس کمپانی ماشین‌سازی فورد آن کشور، در کتاب مشهورش: <یهودی جهانی؛ یگانه مشکله جهانی> که نسخه‌های آن را پس از انتشار، صهیونیست‌ها خریداری و نابود کردند، نوشته است: <نیویورک امروز به صورت محله‌ای از محله‌های یهود درآمده است و به طور کلی نیویورک بزرگ‌ترین مرکز یهود به شمار می‌رود. زیرا همه تجارتخانه‌ها، کارخانه‌ها، صنعت‌ها، و زمین‌ها ملک یهود است و هرگز به کسی اجازه نخواهد داد تجارتخانه‌ای وارد کند و یا ثروتی به هم رساند. بنابراین ما آمریکاییها نباید تعجب کنیم هنگامی که [می‌بینیم] خاخام‌های یهودی ادعا می‌کنند که آمریکا همان میعادگاهی است که پیامبران به آنها وعده داده و نیویورک، اورشلیم آنها، و سلسله جبال روکی، کوههای صهیون است.>

 

آیا پیشوای بهائیت با به کارگیری تعابیر <صهیون‌مآبانه> فوق نمی‌خواسته است نظر صهیونیست‌ها را به خود جلب کند؟!قصد عباس افندی از استعمال کلمات فوق در نیویورک (<اورشلیمِ> یهودیان در آن روزگار) هرچه باشد، مسلّم است که در گفتار بعد به برخی از قرائن و شواهد آن در تاریخ اشاره شده است.

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(4)

بهائیت و آمریکا

عباس افندی در سالهای 1911 - 1913 سفری به اروپا و آمریکا کرد و سخنرانی‌های متعددی در مجامع و محافل مختلف این دو منطقه ایراد کرد.‌

در سخنرانی‌های عباس افندی در آمریکا، چند نکته درخور تأمل به چشم می‌خورد: 1 - تأکید مکرر برلزوم ترک تعصبات گوناگون، از جمله تعصبات ملی و میهنی، و تخطئه <مطلق> این تعصبات، و افتخار به اینکه بهائیان ایران، تحت تأثیر تعالیم حسینعلی بهاء، از این گونه تعصبات، به دورند؛ 2 - طرح این ادعا که حکومت آمریکا در نهایت عدالت عمل می‌کند، مساوات در این کشور کاملاً جاری است، و <دولت و ملت آمریکا به هیچ‌وجه اندیشه استعمار و تصرف کشورهای دیگر را در سر ندارند و اقداماتشان صرفاً جنبه انسان‌دوستانه دارد؛ 3 - تأکید برغنی بودن منابع زیرزمینی و بهره‌برداری نشده ایران (بخوانید: نفت) و امتیاز ویژه ایران از این حیث برای <تجارت و منفعت> سرمایه‌داران آمریکایی، و تشویق آن جماعت به آمدن به ایران و استخراج معادن این کشور (که لازمه آن، کسب امتیازات اقتصادی در ایران است).

الف - درباره نکته اول (تخطئه مطلق تعصب وطنی و میهنی)، باید گفت پیشوای بهائیت در نطقهای خویش، به کرات به عنوان پنجمین <تعلیم حضرت بهاءالله> اعلام کرده است که هر نوع تعصب (دینی، مذهبی، سیاسی و حتی تعصب وطنی) هادم بنیان انسانی است و <با وجود> آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی نماید> و لاجرم <باید این تعصبات را ترک نمود <اصل، وطن قلوب است، انسان باید در قلوب توطن کند، نه در خاک. این خاک مال هیچ‌کس نیست، از دست همه بیرون می‌رود؛ اوهام است، لکن وطن حقیقی، قلوب است.

عبدالبها در مجلس شام یکی از بهائیان آمریکا سخنرانی میکند

ضمناً لحن کلام و شیوه طرح مسأله از سوی عباس افندی در آمریکا، القاگر این تصور است که اولاً تعصبات ملی و وطنی، مطلقاً بد است و هیچ‌نوع و گونه‌ای از آن،در هیچ زمان و مکان (حتی آنجا که ملتی در برابر تجاوز بیگانه، از آن به عنوان سپر بهره می‌جوید) نیکو و پسندیده نیست. ثانیاً ترک این تعصبات، فقط برای آمریکاییان (که کشورشان در معرض هیچ حمله و تجاوزی قرار ندارد) امری پسندیده و ضروری نیست، بلکه ایرانی‌ها نیز (که در آن تاریخ، کشورشان شدیداً در معرض تجاوز استعمار روس و انگلیس قرار داشت) از سوی پیشوایان بهائیت به ترک (مطابق) این تعصبات موظف بودند و لذا عباس افندی در یکی از این نطقها، افتخار کرده است که <الآن در ابران در اثر نورانیت بهاءالله... خلقی پیدا شده‌اند که... به جمیع خلق عالم مهربان‌اند... نهایت آرزویشان صلح عمومی است... تعصباتی ندارند: تعاصب مذهبی ندارند... تعصب وطنی ندارند، تعصب سیاسی ندارند... از جمیع این تعصبات آزادند. روی زمین را یک وطن می‌دانند و جمیع بشر را یک ملت می‌دانند...

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(3)

بهائیت و انگلیس‌

اهدا نشان " سر" به عبدالبها نوکر و جاسوس انگلیس توسط فرمانده سپاه اشغالگر انگلیس

عبدالبهاء (فرزند و جانشین حسینعلی بهاء) نیز در ادامه سیاست پدر، روابط با روس تزاری عبدالبهارا تا حدود جنگ جهانی اول ادامه داد13 و پس از آن تاریخ به علت تضعیف و فروپاشی امپراتوری تزاری، لندن را به جای پایتخت تزار برگزید و در قضیه اشغال نظامی قدس توسط ژنرال النبی (فرمانده قشون بریتانیا) در بحبوحهاشغال قدس جنگ جهانی اول، انبارهای آذوقه خویش را به روی سربازان گرسنه انگلیسی گشود و راه را برای سیطره آنها برقشون مسلمان عثمانی هموار کرد.14 پس از سلطه انگلیسی‌ها برقدس نیز در لوحی که خطاب به نصرالله باقراوف - و در واقع بهائیان ایران - صادر نمود، با خوشحالی، از اشغال فلسطین توسط بریتانیا یاد کرد و نوشت: <در الواح، ذکر عدالت و حتی سیاست دولت فخیمه انگلیس مکرر مذکور، ولی حال مشهود شد و فی‌الحقیقه اهل این دیار بعد از صدمات شدیده به راحت و آسایش رسیدند.>15 در نوشته‌ای دیگر، وی سلطه غاصبانه انگلیس برقدس را <برپا شدن خیمه‌های عدالت> شمرد، خداوند را براین نعمت بزرگ! سپاس گفت و تأییدات جرج پنجم، امپراتور بریتانیا، را مسئلت کرد و خواستار جاودانگی سایه گسترده این امپراتور دادگستر! بران سرزمین گردید!

مواضع عبدالبهاء به سود انگلیس آن چنان جمال پاشا (حاکم و فرمانده دولت مسلمان عثمانی) را که با ارتش بریتانیا می‌جنگید، عصبانی کرد که تهدید نمود: <اگر به زودی مصر را فتح کند، در مراجعتش عبدالبهاء را به صلابه خواهد کشید.>

قبلاً نیز عباس افندی (در سفری که سال 1911 به اروپا کرده بود) در یکی از نطق‌های خود این گونه به انگلیسی‌ها گفته بود: <اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام... ‌‌]‌بین دو کشور‌[‌‌ به درجه‌ای می‌رسد که به زودی از افراد ایران، جان خود را برای انگلیس فدا می‌کنند...>!

پیداست که این گونه اندیشه‌ها، بهائیان را به صورت انسانهای خنثی و بی‌خطر، بلکه رام و فرمان‌بردار برای استعمار فزون‌خواه بریتانیا درمی‌آورد و متقابلاً توجه و تلطف خاص لندن را نسبت به آنان برمی‌انگیخت.‌

محمدرضا آشتیانی‌زاده، نماینده مشهور مجلس شورای ملی در عصر پهلوی، گفته است: <در سفارت انگلیس اگر می‌خواستند از ایرانیان استخدام کنند، حتماً یا یهودی یا ارمنی یا بهائی، گهگاه زرتشتی و برای مشاغل نازل‌تر، از قبیل فراشی و نامه‌بری و نامه‌رسانی و باغبانی و دربانی و غلامی، از پیروان علی‌اللهی (غلاه‌) برمی‌گزیدند و به عبارت دیگر، مستخدمین بومی سفارت انگلیس، از هر فرقه‌ای بودند غیر از شیعه اثنی‌عشری... .> همچنین، به گواهی شاهدان عینی، بهائیان در دوران قیمومت بریتانیا برفلسطین به مقامات حساس دولتی گمارده شدند. آقای فضل‌الله کیا، عضو کنسولگری ایران در فلسطین در زمان قیمومت انگلیس برآن سرزمین، نوشته است: <پس از استقرار حکومت انگلیس در فلسطین، بهائیان آزادی دامنه کوه کرملکامل پیدا کرده و در بالای کوه کرمل باغ مفصلی... احداث نمودند... که چند تن از سرکردگان بهائیان در آن محوطه دفن شده‌اند... در ایام مأموریت این جانب، شوقی افندی... عنوان رهبری داشت... بهائیان سرزمین‌های فلسطین، شرق اردن و قبرس، اصولاً مورد توجه و اطمینان کامل مقامهای انگلیسی حکومت فلسطین بودند و اکثر آنها در مقامهای حساس دولتی مانند فرمانداری، ریاست ثبت اسناد و مأموریتهای خیلی بالایی در این سرزمین دیده می‌شدند.>

متأسفانه این اعتماد و لطف، به قیمت کارگزاری و احیاناً جاسوسی برای امپریالیسم بریتانیا به دست آمده بود. خان ملک ساسانی، مورخ مطلع، خاطرنشان ساخته است که <... بعد از جنگ بین‌المللی اول که حکومت شوروی در روسیه برقرار شد، در عشق‌آباد که مرکز اجتماع و عملیات بهائی‌ها بود، بالشویک‌ها درون مشرق‌الاذکار شبکه جاسوسی به نفع انگلیس‌ها کشف کرده و قریب یکصد نفر از وجوه بهائی‌های آنجا را معدوم ساختند.

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(2)

بهائیت و استعمار روس تزاری‌

یحیی صبح ازلحسینعلی بهاءراجع به پیوند بابیت و بهائیت، به ویژه حسینعلی بهاء (بنیان‌گذار بهائیت) با امپراتوری متجاوز تزاری که کارنامه‌ای آکنده از ستم و تجاوز مستمر به ایران اسلامی و دیگر کشورهای مسلمان منطقه دارد، شواهد و قرائن زیادی در تاریخ وجود دارد که شرح آن کتابی مبسوط می‌طلبد.نمای بیرونی سفرت روسیه تزاری در ایران

از اتهام حسینعلی بهاء (و برادرش صبح ازل) به خبرچینی برای سفارت روسیه در منابع غیربهائی2 که بگذریم، به موارد زیر می‌رسیم که مآخذ معتبر خود بهائیت (همچون <مقاله شخصی سیاح> نوشته عباس افندی، <قرن بدیع> نوشته شوقی افندی، <تلخیص تاریخ نبیل زرندی> و...) بدان تصریح کرده‌اند:


ادامه مطلب ...

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(۱)

میرزا علی محمد شیرازی (باب)، بنیان‌گذار آیین <بابیت>، در سال 1260ق ادعا کرد که باب و نایب خاص امام زمان شیعیان است و جمعی نیز (به انگیزه‌های گوناگون) به وی گرویدند. او بعداً پا را فراتر نهاد و داعیه‌های بزرگتری چون مهدویت، رسالت و ربوبیت را مطرح ساخت و اتباع خویش را در کتاب خود <بیان>، به رفتار تند و اعمال خشونت نسبت به مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخواند که حاصل کار، آشوب و اغتشاش خونین بابیان در نقاط مختلف ایران بود و دستگاه حکومت (به زمامداری امیرکبیر) را برای بازگرداندن امنیت به کشور، به سرکوبی آنان وادار کرد.

ادامه مطلب ...

پیدایش فرقه بهاییت و عقاید آنها

بهائیت انشعابی از بابیگری است و بابیت انشعابی از شیخیگری است. در اوائل قرن نوزدهم شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، مدعی رابطه مستقیم با امام زمان (عج ) شدند و خود را واسطه میان مردم مسلمان و آن حضرت معرفی کردند از همین جا راه و رسم شیخی پدید آمد و جمعی از افراد ساده لوح و گروهی از فرصت طلب ها به آن گرایش پیدا کردند.
ادامه مطلب ...

تاملی پیرامون پیام بیت العدل

تاملی پیرامون پیام بیت العدل 7 جون 2007 و 28 فوریه 2005
دوستان عزیز بهائی و غیر بهائی
اخیراً بیت العدل در پیام مورخ جون 2007 خود خطاب به هیئت یاران که همان اعضا محفل ملی می باشند بیانیه ای ارسال نموده و از آن ها درخواست کرده تمهیدات لازم جهت مطالعه پیام مذکور برای خانواده های بهائی فراهم نمایند.
پیام مذکور و هم چنین پیام 28 فوریه 2005 که به آن اشاره گردیده دارای مطالب بسیار مهمی است که تحلیل آن را به وقت دیگری موکول می کنم ولی در رابطه با تبلیغ فردی و اطاعت از حکومت نکاتی را یادآور می شوم، محورهای اصلی که بیت العدل در این پیام دنبال می کند به صورت خلاصه چنین است:
ادامه مطلب ...

آشنایی با تاریخ بهائیت

بهائیت فرقه ای منشعب از آیین بابی است.بهائیان این آیین را دین میخوانندولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته اند و آن را فرقه ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضاله» را برای آن به کار می برند. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است، و این آیین نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ ،‌از مستوفیان و منشیان عهد محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به نور رفت (قائم مقام، 1356 ش ، ص19- 25؛ همو، 1357، بخش 1، ص 376؛ نبیل زرندی، ص 88-89).
ادامه مطلب ...

اعتراف یک بانوی بهائی آمریکائی

زندگی من در جامعه بهائی گری:
زمان بسیار زیادی طول کشید تا تصمیم بگیرم که علناً اعلام نمایم و دوستان خودرا در جریان بگذارم مبنی بر اینکه چگونه به دین بهائی در آمدم وچرا از جمعیت بهائی گری خارج شدم ،من تصور می نمایم که شاید آنقدرها مهم نباشم تا تحت تعقیب کسی قرارگیرم هرچند که اغلب جمعیت های بهائی که در ایالت متحده آمریکا زندگی می کنند کمتر از سی عضو دارند ودررابطه با تجربه بهائی گری درجوامع کوچک نوشته های زیادی وجود ندارد . به خاطر اهمیت موضوع تصمیم گرفته ام جهت شرح و بیان شرایط و تاریخچه بهائی گری از موضوع منحرف نشوم .برای غیر بهائیانی که مشتاقند راجع به بهائی گری بیشتر بدانند اینچنین اطلاعاتی به وفور در سایر سایتهای اینترنتی ودر مراکز انتشاراتی در دسترس می باشد .
ادامه مطلب ...