بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

تناقضات در کتب بهائی

بررسی و نقد بهائیت ، در این مقاله مختصر، صرفا با استناد به کتب موثق بهایی که در همه محافل آنها در دسترس است، و حتی الامکان فقط کتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاییت یعنی آقای علی محمد شیرازی ملقب به باب و میرزا حسینعلی ملقب به بها می باشد به تناقضاتی که در کتب آنها موجودمی باشد استناد میکند.


آقای باب و مساله امام زمان

در صفحه بیست و هفت از کتاب صحیفه عدلیه ایشان مینویسد: حصرت امام حسن عسکری دارای فرزندی بنا محمد بوده که قائم اسلام و صاحب الزمان است.
در صفحه پنج توضیح لغات و اصطلاحات کتاب بیان فارسی در تفسیر حرف میم که در صفحه پنجاه و هشت آمده میگوید: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکری.
در لوح الف در کتاب اسرار الآثار جلد یک صفحه صد و هشتاد به بعد مضامین زیر را میبینیم: بعضی نسبت داده اند که من ادعای امامت و یا رسالت کرده ام. (خدا ایشان را به سبب این تهمت بکشد)!!!… عده أی دیگر نسبت بابیت به من داده اند، (خدا ایشان را لعنت کند)!!!. از برای حضرت بقیه الله بعد از نواب اربعه دیگر نایبی وجود ندارد و هر کس چنین ادعایی کرد (بر همه واجب است که او را بکشند.)!!! سپس اعلام میکند که امروز امام زمان محمد ابن حسن العسکری امام بر حق و حجت خدا میباشد

آقای باب و مساله امام دوازدهم شیعه

در صفحه پنج از کتاب صحیفه عدلیه میرزا علیمحمد راجع به دین اسلام بحث میکند و میگوید: این شریعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلکه حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد حرام است تا روز قیامت.
در صفحه هفتاد و هشت از کتاب رحیق مختوم جلد اول در ترجمه آیه 40 سوره احزاب (که من این آیه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آیین یکتاپرستی مورد استناد قرار داده ام) از قول آقای میرزا حسینعلی معروف به بها الله میگوید: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلی الله علیه ختم گردید و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نیست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقیع جلد اول دقیقا این مطلب تکرار شده است.

آقایان علیمحمد و حسینعلی و مساله خدا

میرزا علیمحمد در صفحه پنجم از لوح هیکل الدین که ضمیمه بیان عربی است، خود را ذات خدا و هستی او معرفی مینماید.
میرزا حسینعلی نیز به صورت جداگانه در صفحه دویست و بیست و نه از کتاب مبین اظهار میدارد: لا اله الا انا المسجون الفرید. یعنی نیست خدایی بجز من زندانی تنها.
آقایان بهایی در جریان هستند که تفسیر دستورات و مطالب کتب طبق این آیین حرام است، و باید ظاهر عبارات را بپذیرد. پس بر هر بهایی واجب است که هر دو ادعا را قبول کرده و تا اینجا دو خدا داشته باشد، یکی میرزا علیمحمد که طبق همین آثار اشاره شده، یکروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسکری میدانست، بعد به درجه قائمیت، و بعد بتدریج تا حد خدایی صعود فرمود. و دومی هم آن خدای تنها و زندانی بود. محققین در علوم ادیان هم بدانند که بیشترین آیات عذاب که در قرآن وعده داده شده برای دو دسته است: یکی مشرکینی که برای خدای زمین و آسمان شریک قائل شوند که مثالشان روشن است. دوم کسانی که به اسلام کافر شوند که آنها هم مثالشان روشن است. محافل محترم بهاییت(البته اگر چیزی از شما باقی مانده) توجه کنید: اگر مشکلتان برای تبلیغ در ایران رسمیت یافتن است، من همان کتب چاپ خودتان را با هر تیراژی که بخواهید چاپ و به رایگان در ایران پخش میکنم.
البته اگر با رسمیت یافتن فرجی حاصل میشد در سایر نقاط جهان که رسمی بودید و هستید و تازه بماند که فقط بیست و چند سال است که شما اجازه جفنگ بافتن ندارید و قبل از آن که همه نظام و سرمایه ایران در خدمتتان بود چه کردید؟
یکی از نقاط ضعف کسانی که حرف درست و منطقی برای گفتن ندارند در طول تاریخ سرکوب مخالفین و عدم اجازه طرح دیدگاههای مخالف بوده است. البته این کار غیر متمدنانه از این دین بقول خودشان فوق العاده مترقی و جهانی بعید است و فقط یک اشاره کوچک در صفحه صد و نود و هشت کتاب بیان شده که میگوید: تمام کتابهای عالم را به غیر از کتب امری و آنچه در قلمرو بیان نگارش یافته از بین ببرید.
بهاییها ببینید این دستورات دستور خداست؟ مردم ببینید این دین آسمانی است؟ مردم ببینید این کتابها الهی است؟ من جرات نمیکنم اینجا آن جملات را بیآورم و میتوانید تلفنی سوال کنید، اما بهایی عزیزی که این مطالب را خواندی و میخوانی و بعد هم ماخذش را یادداشت میکنی و اگر گذاشتند کتابها را ببینی عین آنرا در همان صفحه میخوانی، من میدانم که از کودکی ترا در این محدوده محصوره زندانی عقایدی کردند که الآن فقط با همه وجودت به آن عادت کرده أی و نمیخواهی و نمیتوانی جامعه به ظاهر دوست داشتنی خود را ترک نمایی یا از طرد شدن میهراسی. آری جدایی از دوستان صمیمی و خاطرات شاد کنار آنها سخت است، من میفهمم و با تمام وجود احساس میکنم که جدایی از خانواده چقدر سخت است، جدایی از پدر و مادر و برادری که همه لحظات عمر در کنارت بوده اند بسیار سخت است اما جدایی از خدایی که همه این سالها بالای سرت بوده و اینهمه ظلم تو را دیده، و با این حال اینهمه نعمت به تو عطا کرده سخت نیست؟ آیا تحمل این جدایی را ازین به بعد هم خواهی داشت؟ آیا میخواهی همین کیش آبا و اجدادی را بر دوش بکشی اگر چه آنها جایگاهی جز آتش برایشان نباشد؟ آیا آنها گناه تو را هم بر دوش خواهند کشید یا تو آنجا به تنهایی مسوول اعمال خود خواهی بود؟ آیا بدنت آنقدر قوی شده که تحمل عذابهایی که در قرآن برایت نوشته اند بیاورد؟ من میدانم که شما در این جریان و در بوجود آمدن آن هیچ گناهی نداشته اید.

میدانم که نگذاشته اند شما حتی این دستورات را ببینید. میدانم که لحظه لحظه عمر شما در جامعه ای گذشته که دیگر مجال تحقیق در هیچ زمینه ای به شما داده نشده است که اگر تحقیق کرده بودید اینها را خوانده بودید. اما هنوز هم دیر نشده.

این شاید آخرین فرصتی باشد که خداوند به شما میدهد تا شاید چشمانتان باز شود و ببینید کجا میروید. و این مژده را به شما بدهم که خداوند عالم کسی را که همه عمر بخاطر جهالت در کفر به سر برده و گناه کرده، اگر مسلمان شود، از جبران ما فات معاف فرموده و وعده داده که تمام گناهان او را به ثواب تبدیل مینماید.

 این بزرگترین پاداشی است که خدا به وی میدهد، شاید چون خروج از کفر امریست که مگر به لطف خداوند ممکن نمیباشد و در پی آن نعمت پیدا کردن دوستانی پاک و زندگی در جامعه ای متعالی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد