درود فراوان بر شما خواننده عزیزیکه بخود اجازه می دهید درست بیندیشید ، درست قضاوت کنید و درست نتیجه بگیرید .
بهائیان معتقدند که میرزا علی محمد باب همان امام زمانی بود که شیعیان در انتظارش هستند و امام زمان آمده ورفته پس بیائید :
(( امام زمان را زبان پیشوای بهائیان آقای میرزا علی محمد باب بشناسید ))
1- باب در صفحه 27 کتاب (صحیفه عدلیه ) می نویسد که امام دوازدهم محمدبن الحسن صاحب الزمان می باشد .
2- باب در صفحه 123 کتاب تفسیر سوره بقره می نویسد که خدا به امام دوازدهم محمدبن الحسن طول عمر داده و او هم اکنون زنده است .
3- در کتاب تفسیر سوره یوسف می نویسد که خدا خواسته تفسیر سوره یوسف از طرف محمدبن الحسن العسکری باو داده شود .
4- در کتاب اسرار آلاثار خصوصی جلد اول صفحه 181 از قول میرزای باب مطالبی آمده که خلا صه اش این است (( به من تهمت زده اند که ادعای وحی و امامت و پیغمبری و بابیت نموده ام . لعنت خدا برایشان و خدا انها را بخاطر این تهمتها بکشد . بدانید که بعد از حضرت محمد (ص) پیغمبری نخواهد آمد و امام دوازدهم هم نیزمحمدبن الحسن العسکری بوده و غیر از چهار نایب خاص هیچکس باب امام نمی باشد . خدایا از این نسبتها که به من داده اند بیزارم ))
البته باید توجه داشت که مطالب فوق را باید توجه داشت که مطالب فوق را با کمال بی پروائی و با اعتقاد تمام بیان داشته نه اینکه ترسیده یا تقیه نموده باشد . و شاهد براین مطالب گفتار آقای میرزا حسینعلی در صفحه 179 کتاب ایقان صفحه 199 است که میگوید با اینکه همه با او مخالف بودند از احدی خوف ننموده و ادعای خود را فرمود .
منبع : سایت ایران سهراب http://www.iransohrab.ir
انقلاب کبیر اسلامی ایران، از رویدادهای کمنظیر در تاریخ ایران است که توانست طومار رژیم تا بن دندان مسلح پهلوی را (با وجود پشتیبانی نظام سلطه جهانی از آن) درهم بپیچد و برای همیشه به بساط کهنه شاه و شاهبازی پایان دهد.
در طول این انقلاب سترگ، از نقطه شروع و گسترش خونبار آن در خرداد 42 تا تاسیس نظام جمهوری اسلامی و درگیری مستمر و همهجانبه آن با قدرتهای استکباری، شواهد بسیاری وجود دارد که در مجموع به نحوی شفاف و اطمینانبخش، از لطف و امداد الهی به ملت بپاخاسته ایران و رهبر و نظام انقلابی آن حکایت میکند و نشان میدهد که آن تحرک عظیم و بیسابقه در تاریخ، در گوهر، موجی برخاسته از الطاف بیکران خداوند و اولیای معصوم وی بویژه حضرت حجت بن الحسنالعسکری عج به مردم ستمزده این دیار بوده است.
مقاله زیر، از زبان حضرت امام خمینی، عنایات آشکار خداوند و ولی معصوم او عج را در حفظ ساحت انقلاب و نظام مقدس اسلامی از گزند حملات دشمنان این انقلاب بازگو میکند.
عنایات غیبی به انقلاب اسلامی
امام خمینی، از زمان هجرت به پاریس (مهر 57) تا سال 59 کرارا بر این نکته تاکید نمودهاند که انقلاب اسلامی ملت ایران، رویدادی اعجازانگیز و فراتر از محدوده تنگ امور مادی بوده1 و دست غیبی الهی به وسیله امام عصر(ع) در ایجاد و گسترش آن دخالت دارد. ایشان پیروزی انقلاب اسلامی را «اعجاز بزرگ قرن» و «مائده بزرگ آسمانی» 2، «نصرت اعجازآمیز اسلام بر کفر» 3، و «تحفه خدا از عالم بالا» 4 به مردم ایران خوانده و برای اثبات این امر، بر چند واقعیت ملموس و عینی زیر انگشت میگذارند:
1ـ اتفاق و یکپارچگی عجیب مردم ایران در سراسر کشور، و بروز حس تعاون در آنها، جهت مبارزه با رژیم پهلوی و تمنای حکومت اسلامی، و خدمت بیشائبه به هموطنان در سالهای 56 به بعد.
به گفته ایشان: پیش از آن تاریخ، هر گروه و دستهای، ساز خود را میزد و راه خود را میرفت. دلها از هم دور و طبقات مختلف نسبت به هم بیگانه بلکه بدبین بودند. اما در سالهای 56 و 57 ناگهان دلها و زبانها یکی شد و طبقات مختلف کشور ـ دانشگاهی و روحانی، باسواد و بیسواد، شهری و روستایی، صنعتگر و کشاورز و طبیب و مهندس، نظامی و غیرنظامی، زن و مرد، پیر و جوان و حتی کودکان خردسالـ دفعتا روی یک شعار واحد: «مرگ بر شاه» و «نابود باد رژیم پهلوی» وحدت یـافـتند و یکدل و یکزبان، خواستار سقوط رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی شدند. نیز حس همدلی و تعاون عجیبی بین مردم ایجاد شد که حتی جوانانی که سالها در اروپا و امریکا تحصیل کرده بودند، شوری شگفت یافتند که به ایران بازگشته و در شهرها و روستاها به ملت خویش خدمت کنند.5
2 ـ تحول روحی عجیب در مردم ایران از حالت «ترس و هراس»، به «شجاعت» بلکه «تهور» در برابر رژیم پهلوی و ساواک جهنمی او و نیز حامیان قدرتمند خارجیاش (امریکا، انگلیس، روسیه و... حتی امثال صدام). انصراف دلها از مسائل مادی و گرفتاریهای شخصی6 و توجه آنها به دین خدا، و اتحاد طبقات ملت در تمنای نابودی رژیم فاسد طاغوتی و استقرار نظام الهی7 و همچنین: پنبه شدن رشتهها و نقشههایی که استبداد پهلوی و اربابان وی در طول 50 سال برای فاسد و منحرف ساختن جوانهای پسر و دختر کشیده بودند8 و بالاخره بروز روحیه شهادتطلبی در مردم (خـاصـه جـوانـهـا)، از جـمـلـه امـور خـارقالـعـاده و معجزهآسایی بود که در انقلاب رخ نمود و قابل توجیه به اسباب مادی و ظاهری نیست.
3 ـ ایجاد رعب و هراس در دل شاه و حامیان قدرتمند وی در شرق و غرب جهان، و در نتیجه: انصراف آنها از مقابله جدی با نهضت اسلامی و خودداری از اقدامات تند و خشن نسبت به انقلابیون. به گفته ایشان: در صدر اسلام هم، از جمله اموری که به شکست کفر و پیروزی مسلمانان کمک داد رعبی بود که خداوند در دل کفار افکند و موازنه قدرت را به سود مسلمانان تغییر داد: «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب». این رعب، در جریان انقلاب نیز تکرار شد و دشمنان رنگارنگ قیام در داخل و خارج را دستپاچه نمود و از واکنش تند و بهنگام مانع گشت، و الا سطح ضایعات، بسیار بالاتر از آنچه بود میشد.9
پیروزی ملت با دست کاملا خالی و در جنگی شدیدا نابرابر با رژیم پهلوی (که از حمایت قدرتهای جهانخوار: امریکا، انگلستان، روسیه و... حتی روسای کـشـورهای اسلامی نظیر صدام برخوردار بود)10از عجایبی بود که در انقلاب رخ نشان داد و از سطح محاسبات معمول مادی و سیاسی فراتر بود.11
امام راحل، نکات سه گانه فوق (= اتحاد عموم مردم بر ضد رژیم، تبدیل روحیه آنان از ترس به شجاعت، و رعب و دستپاچگی در دشمنان ملت) را نشانگر دخالت دست غیبی الهی در انقلاب شمرده و به صورت ترجیع بندی مکرر در سخنرانیهای خویش بر آن تاکید میکند.12 از نظر تیزبین ایشان، قرائن و شواهد دال بر وجود امدادهای غیبی در جریان انقلاب، منحصر به موارد فوق نبوده و پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافته است، که از آن جمله میتوان به خنثی شدن مکر و توطئه دشمنان در ماجرای طبس13 و کودتای نوژه14 و فتح خرمشهر اشاره کرد.
در تبیین رویدادهای شگفت انقلاب، امام راحل اولا خود و هیچ کس دیگر از سران جنبش را موجد این تحول و پیروزی شگرف ندانسته و آن را تنها کار خدا میشمارد. 15 ثانیا از آنچه گفته شد یک گام بلند، فراتر رفته و دست غیبی را کاملا مشخص میکند: این تحول و پیروزی، کار خدا بود که به وسیله امام عصرعج انجام گرفت: «این من نبودم که پیروزی را به دست آوردید به واسطه من، این خدای تبارک و تعالی، در سایه امام زمان سلامالله علیه... ما را پیروز کرد... چه شد که پس از مدت کمی این تحول پیدا شد؟ سابق، همه چیز ما را میبردند و ما نفس نمیکشیدیم. سابق، جوانهای ما را در زندانها زجر میدادند و اعدام میکردند و ما قدرت حرکت نداشتیم. سابق، چپاولگران همه چیز ما را چپاول میکردند و ما نفس نمیکشیدیم. چه شد که این ملت همچو متحول شد؟ جز عنایت خدا چه بود؟... این دست غیبی بود که این تحول را پیش آورد».16 یک دست غیبی در کار است، خدای تبارک و تعالی به وسیله امام زمان سلام الله علیه.17
همچنین پس از رفتن از تهران به قم در اسفند 1357، در سخنانی که بر سر مزار شهدا در قبرستان بقیع قم (واقع در سر راه جمکران) ایراد کردند، ضمن اشاره به مبارزات مستمر تاریخ تشیع، فرمودند: قانون اساسی جدید باید بر مبنای مذهب تشیع اثنی عشری تدوین گردد (و این نکته را دو بار مورد تاکید قرار دادند). سپس با حالتی برافروخته و ملتهب افزودند که: «قدرت ایمان، قوه اسلام، قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت. ما منت از خدای تبارک و تعالی میکشیم، ما منت از ولی عصر میکشیم که پشتیبانی از ما فرمودند. نباید ابهامی در قضایا باشد. اگر چنانچه ابهامی در قضایا باشد یا بخواهند منحرف کنند این نهضت اسلامی ما را، منتهی به شکست خواهد شد، خیانت به ملت است، خیانت به اسلام است».18
عطف به همین نگاه و نگرش بود که، رهبر فقید انقلاب، ماهها پیش از بهمن 57 اطمینانی عجیب به پیروزی جنبش و سرنگونی رژیم داشت و به این و آن میگفت: شاه رفتنی است، به فکر روزها و اقتضائات پس از پیروزی باشید!19 و این در حالی است که هنوز هیبت و هیمنه رژیم شکسته نشده بود و کسانی چون مهندس بازرگان، به مبارزه گام بگام با حکومت پهلوی و تسخیر کرسیهای مجلس شورا میاندیشیدند.
پانوشتها:
1. به تعبیر امام در 30/3/58 (مندرج در: کتاب صحیفه نور):در این انقلاب و تحول، آنچه رخ داد فوق فکر و توان ما بود
2. اظهارات ایشان در 22/11/59
3. اظهارات امام در 22/11/58
4. اظهارات امام در 5/12/57
5. ر.ک، صحیفه نور، 5/239 (اظهارات امام در 30/4/58) و نیز همان: 5/370. برای داستانهای جالب در این زمینه از زبان امام ر.ک، همان: 5/42 (اظهارات مورخ 13/4/58)؛ 5/42 (13/4/58)؛ 3/573 (29/1/58)؛ 2/55 ـ 56 )28/7/57)؛ 3/352ـ351 (7/12/57) و 378ـ376 (14/12/57)
6. صحیفه نور، 5/43. اظهارات امام در 13/4/58
7. صحیفه نور، 4/476ـ475 (اظهارات امام در 30/3/58)
8. صحیفه نور، 6/565 ـ 566 (12/10/58)
9. همان: 3/288 (اظهارات امام در 26/11/57)
10. اظهارات امام در 5/1/58 و...
11. ر.ک، همان: 6/23 (اظهارات امام در 11/7/58)؛ 6/32 (12/7/58)؛ 6/449 (29/9/58)
12. ر.ک، اظهارات امام مندرج در صحیفه نور، مجلدات 7ـ3، مورخ 29/1/58، 30/2/58، 30/3/58، 13/4/58، 20/4/58، 30/4/58، 13/6/58، 11 و 12/7/58، 29/9/58، 12/10/58، 20/10/58 و 14/3/59 (در جمع اعضای شرکتکننده در کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات امریکا در ایران و نیز در جمع دانشجویان و استادان دانشکده الهیات و معارف اسلامی)
13. ر.ک، اظهارات امام در 14/3/59، در جمع اعضای شرکتکننده در کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات امریکا در ایران (صحیفه نور، 7/281)
14. ر.ک، اظهارات امام در 20/4/59 در جمع روحانیون و ائمه جماعت تهران و شهرستانها (صحیفه نور، 7/375)
15. صحیفه نور، 3/573 (اظهارات امام در 29 /1/58 ) و نیز ر.ک، همان: 4/23 (30/1/58)، 4/224 (30/2/58 )
16. صحیفه نور، 4/23
17. اظهارات امام در 30/1/58. نیز ر.ک، اظهارات ایشان در 29/1/58 که: «» (صحیفه نور، 3/573) 18. همان: 3/ـ417 ـ418
19. ر.ک، خاطرات و مبارزات حجهالاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 76، صص 431ـ430، و نیز اظهارات مهندس بازرگان مورخ 22 بهمن 60 در جمع اعضای نهضت آزادی مندرج در: شورای انقلاب و دولت موقت از زبان مهندس بازرگان، بهمن 1360، از انتشارات نهضت آزادی ایران، صص، 27ـ 28.
منبع : سایت ایران سهراب http://www.iransohrab.ir
خجسته ماه شعبان، با مناسبتهای گوناگون، پیاپی و شادی بخشش (ولادت سرور آزادگان حضرت حسین بن علی، پرچمدار رشید کربلا حضرت ابوالفضل العباس، و امام سجاد علیهم السلام و نیز میلاد پرچمدار حاکمیت توحید حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله فرجه الشریف) فصل سرور شیعیان و شیفتگان خاندان پیامبر (ص) است. و در این میان، نیمهِ شعبان، به تعبیر زندهیاد استاد محیط طباطبایی: «عیدِ امیدِ» رادمردان و ظلم ستیزانی است که بیصبرانه، پایان شب یلدای ستم، و دمیدن صبح آزادی و عدالت جاوید را انتظار میبرند.
کارشناسان استعمار، در بررسی تاریخ سراسر جوش و جهش شیعه، به این نتیجه رسیدهاند که «بقا» بلکه «پویایی و پیشرفت» تشیع، ریشه در دو چیز دارد: عاشورای حسینی (ع) و انتظار فرج. عاشورا، همچون موتوری پرقدرت، در طول تاریخ دائماً خون جهاد و حماسه به کالبد شیعه تزریق میکند، و امید به فرج نیز، این گروه را در زیر ضربات مهلک و مداوم دشمنان تیزچنگ و رنگارنگ خویش، پیوسته به پیروزی در آینده دلگرم ساخته از یأس و پذیرش شکست باز میدارد. و ماه شعبان، ماهی است که سلسله جنبان قیام عاشورا و منجی موعود هر دو، در این ماه دیده به گیتی گشودهاند.
اغراق نیست اگر بگوییم تاریخ جنبشها و مبارزات شیعه را، در درازنای تاریخ، بیش از هر چیز، این دو مناسبت رقم زده است: «شور عاشورا» و «انتظار فرج». فراموش نکنیم که، جنبش تنباکو با حکمی که مرجع تشیع، در آن، تمکین در برابر کمپانی سلطهجوی فرنگی را در حکم «محاربهِ با امام عصرعج» شمرد، به پیروزی رسید و انقلاب کبیر اسلامی نیز با منطق عاشورایی «پیروزی خون بر شمشیر» و با راهپیماییهای میلیونی تاسوعا و عاشورا، شاه را فراری ساخت... و بیراه نیست اگر میبینیم که شیعیان، به رهنمود پیشوایان معصوم خویش(ع)، بیشترین سهش و احساس دینی خویش را در «دهم محرم» و «پانزده شعبان» نشان میدهند؛ با سیاه پوشیها و سوکواریهای باشکوه عاشورا، و چراغانیها و شادیهای چشمگیر نیمهِ شعبان.
عینالسلطنهِ سالور، در خاطرات خویش، بخش مربوط به نیمهِ شعبان سال 1324ش مینویسد: «روزی است مبارک و میمون. دیشب شهر [تهران] و شمران چراغان مفصلی بود. ایران در این عید خیلی نمایش [میدهد] و تجلیل میکند. در تمام کشور جشن است و چراغان. تیمچهها، کاروانسراها، همهِ بازار، خیابان، چراغان بینظیری شده بود. یعنی در تمام کشور مرسوم است، بیشتر به رغم بابیها. مخصوصاً دیشب در خانهِ سادات اخوی و بعضی تیمچهها، خیابانها، شیرینی، شربت داده و از مردم دعوت شده بود. بسیار بسیار باشکوه جشن گرفته بودند».1
در کلام عینالسلطنه، اشارتی به برگزاری جشن نیمهِ شعبان در خانهِ سادات اخوی رفت. نمیتوان از مراسم نیمهِ شعبان سخن گفت و به جشنهای باشکوه این روز در تهران عصر قاجار و پهلوی در باغ سادات مزبور اشاره نکرد.
سادات تقوی (اخوی) از سادات مهم و معتبر تهراناند که از دیرباز (از ابتدای دوران قاجار) در پایتخت سکونت داشتهاند و در علت شهرت آنان به «اخوی» گفته شده است که چون آغا محمدخان قاجار، به بزرگان این طایفه، اخوی (برادر) میگفته، به این نام مشهور شدهاند. افراد این طایفه، بین مردم از ارج و قربی خاص برخوردار بودند و چهرههای نامآشنایی چون حاج سید ابراهیم اخوی (از نمایندگان اصناف در مجلس شورای صدر مشروطه) و حاج سید نصرالله تقوی (از وکلا و مقامات مهم قضایی ایران در عصر قاجار و پهلوی) از همین خاندان برخاستهاند.
حاج میر سید علی سادات اخوی، بزرگ این خاندان در زمــان ناصرالدینشاه، تکیهای را در خانهِ خود (واقع در تهران، خیابان ایران، کوچهِ سقاباشی) بنیاد نهاد که در طول سال به مناسبتهای مذهبی، مراسمی برگزار میکرد و از جمله، از 1299ق به بعد، هر ساله در شب و روز 14 و 15 شعبان، تحت عنوان «انجمن حجتیهِ سادات اخوی»2 جشن بسیار باشکوهی را به مناسبت زاد روز خجستهِ حضرت ولی عصر (عج) برپا میکرد و طبقات مختلف مردم، از شخصیتهای دینی و سیاسی و اجتماعی (حتی شاه) گرفته تا تودهِ مردم، با شور و شوق در آن شرکت میجستند.
مرحوم سدیدالسلطنهِ کبابی، از دولتمردان فاضل و دانشور عصر قاجار، که خود کراراً مراسم باشکوه جشن مولود حضرت ولی عصر (عج) در منزل میرسید علی را درک کرده، مینویسد: روز سه شنبه 15 شعبان 1314ق «بعد از ناهار... منزل سادات اخوی رفتیم. سادات اخوی چند برادر هستند، اکبر آنها سید علی است... هر سال به مناسبت مولود حضرت قائم (عج) شب و روز چهاردهم و پانزدهم در خانهِ خود صلای عام داده، هر کس از وضیع و شریف آنجا میرود. بعضی به غلیان و چای، بعضی به اضافهِ شیرینی اکتفا میکنند. جماعتی به اصرار، دو شاهی نقره عیدانه میگیرند. شب هرکس حاضر باشد شام میدهند. تمام علما و رجال و تجار تیمّناً آنجا میروند. هر کس از اعاظم به فراخور حال خود هدیه[ای] جهت سادات میفرستد. سنهِ ماضیه در چنین موقعی شاه شهید [ناصرالدین شاه] آنجا رفته» بود.3 همو، 34 سال پس از آن تاریخ نیز در بخش خاطرات مربوط به 14 شعبان 1348ق (25 دی 1308ش) مینویسد: «امروز از طرف بازار چون گذشته، بیشتر دکانها را برای حضرت صاحب الزمان محمد بن حسن امام دوازدهمین [عج] زینت کرده بودند و این عید مخصوصاً برای رقابت با بهائیها گرفته میشود. سادات اخوی یک خانواده هستند از اعیان تهران، هر سال جشن عید صاحب الزمان [عج] را مفصلاً میگیرند. امسال جشن چهل و نهمین دفعهِ آنهاست».4
علی اکبر کوثری، از مقامات فرهنگی عصر پهلوی، به یاد دارد که نخستین بار، رضاخان را در زمان سردار سپهی وی، در جشن مزبور دیده و هنگام رفتن، صاحب مجلس (سید رضا اخوی) به رضاخان و او، چند سکهِ نازک نقرهای که به سکهِ شاهی مشهور بود و روی آن عبارت «یا صاحب الزمان» حک شده بود هدیه داده است.5
جالب است همین رضاخان، که از سر عوام فریبی در آغاز کار به انجام شعائر مذهبی «تظاهر» میکرد، زمانی که پایههای قدرتش را مستحکم دید و به دستور «لندن» با اسلام و روحانیت و شعائر شیعی درافتاد، برگزاری جشن عمومی نیمهِ شعبان را ممنوع ساخت! عینالسلطنهِ سالور، در خاطرات خود، بخش مربوط به نیمهِ شعبان 1363ق (14 مرداد 1323ش) مینویسد: «رضاشاه مانع از این جشن عمومی بود. پارسال و امسال در تمام شهرها خصوصاً تهران در همه جا حتی خانهها دو شب چراغانی و جشن برپا بود...».6
حاج میر سید علی، گذشته از برپایی مجلس و پذیرایی از مردم، شاعران توانمند را نیز از دور و نزدیک، دعوت میکرد که چکامههایی بلند و پرشور در مدح حضرت ولی عصر (عج) بسرایند و سپس شعر آنان توسط خودشان یا دیگران در خلال جشن قرائت شود و احیاناً نسخهِ آن بین حضار تکثیر گردد. به عنوان نمونهای از این قصاید، میتوان به چکامههای غرّا و هنرمندانهِ آیت الله حاج میرزا ابوالفضل نوری تهرانی (فقیه و ادیب نامآشنای عصر قاجار، شاگرد برجستهِ میرزای شیرازی، و نیای همسر امام خمینیره) اشاره کرد که به مناسبت زادروز امام ثانیعشر (عج) در جشن سادات اخوی سروده شدهاند. همچون قصیدهِ 16 بیتی او که بداهتاً در شهر مقدس سامرا سروده و برای قرائت در انجمن حجتیه، همراه نامهای خطاب به حاج سید علی به تهران فرستاده است: بُشری لمیلاد غائب حاضرٍ...
پینوشتها:
1. روزنامهِ خاطرات عینالسلطنه، 10/8072 .
2. با انجمن حجتیهِ مهدویه، که در نیمهِ دوم عصر پهلوی برای مبارزه با بهائیت تاسیس شده بود، اشتباه نشود.
3. سفرنامهِ سدیدالسلطنه...، تصحیح و تحشیهِ احمد اقتداری، بهمنش، تهران 1362، ص 156. برای گزارشی مشابه از جشن یادشده در همان سال ر.ک، روزنامهِ خاطرات عینالسلطنه، 2/1116.
4. سفرنامهِ سدیدالسلطنه، ص 408.
5. تاریخ معاصر ایران، سال 4، شمارهِ 13ــ14، صص 351ــ352.
6. روزنامهِ خاطرات عینالسلطنه، 10/8001 .
منبع : سایت ایران سهراب http://www.iransohrab.ir
یکى از گروههایى که در سالهاى اخیر در مباحث مهدویت مورد توجه قرار گرفته، گروه موسوم به «انجمن حجتیه» است. این گروه به وسیله شیخ محمود ذاکرزاده تولایى معروف به شیخ محمود حلبى (1279 - 1376 ه .ش) با همکارى سیدرضا آل رسول، سید محمدحسین عصار، سید حسین سجادى، غلامحسین حاج محمدتقى که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد.
اگرچه اغلب اعضاىاینگروهازسطح سواد بالایى برخوردار بودند؛ با این حال حضور روحانیون در این گروه کمرنگ بود. اینامر ممکناست به دلیل حساسیت رژیم طاغوت بوده باشد؛ اگرچه برخى بر این باورند که این عدم حضور روحانیون، به جهت مخالفت سرسختانه مؤسس گروه با فلسفه بوده است.(1)
الف: مقابله با فرقه ضاله بهائیت
بدون تردید یکى از شیطنتهاى دشمنان در مقابل حقیقت تابناک اعتقادات شیعه، ایجاد انحرافات در اذهان مردم - از جمله در مباحث مهدویت - است. یکى از این انحرافات «بابیت» و سپس «بهائیت» است که به نوعى ضربههاى سنگینى بر پیکره اعتقادات شیعه وارد ساخت. بنابراین روحانیت شیعه، این سنگربانان اعتقادات راسخ، همواره در مقابله با این کجروىها از هر تلاش فروگذار نبودهاند.
در دوران رژیم طاغوتى پهلوى، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى، گسترش فراوان و بىسابقهاى یافت.
در این زمان روحانیان با احساس خطر، به طور جدى وارد صحنه مبارزه شدند. از جمله آقاى فلسفى با اجازه حضرت آیتالله بروجردى در منابر و برخى رسانهها، علیه این گروه سخنرانى مىکرد. گروهى تحت عنوان انجمن حجتیه نیز در سال 1335 ه .ش وارد این عرصه شدند.(2)
ب: خواب آقاى حلبى
آقاى حلبى رئیس انجمن، بخشى از انگیزه تأسیس آن را خوابى مىداند که خود دید، و در آن خواب حضرت مهدىعلیه السلام ایشان را امر به تشکیل چنین گروهى نموده است!!(3)
افکار و عقاید انجمن حجتیه
1 . بزرگ نمایى و جلوهدادن بهائیت به عنوان دشمن اصلى
شیخ حلبى تأکید مىکرد: امروز امام زمانعلیه السلام از کسى جز این خدمت را نمىپذیرد و چیزى جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعى و دینى همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.(4)
2 . عدم دخالت در امور سیاسى
در تبصره 2 از ماده دوم اساسنامه انجمن، تصریح شده است: انجمن به هیچ وجه در امور سیاسى مداخله نخواهد کرد و مسؤولیت هر نوع دخالتى را که در زمینههاى سیاسى از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، به عهده نخواهد گرفت.
بر این اساس چنانچه فردى از اعضاى انجمن به طرف مسائل سیاسى کشیده مىشد، بلافاصله عذر او را مىخواستند.(5) به زعم آنان اسلام تنها دین عبادت است و دخالت در سیاست، زیبنده پیشوایان دینى نیست.
3 . قیامهاى قبل از ظهور محکوم به شکست است.(6)
آنان با استفاده از برخى روایات، صاحب پرچمهاى قیام قبل از ظهور را گمراه مىدانستند و تشکیل حکومت و بسط عدل را در جهت انسداد باب مهدویت مىشمردند.(7)
4 . جهاد در دوران غیبت معنا ندارد.
شیخ حلبى در این باره مىگوید: [شیعه مىگوید:] در عصر غیبت امام زمانعلیه السلام جهاد نیست، چرا؟ چون حاکم اسلامى که باید معصوم باشد، مصداق پیدا نکرده است. وظیفه داریم فقط دین خود را حفظ کنیم. تکالیف شرعىمان را انجام دهیم و به شبهادت منکران جواب دهیم و دیگر هیچ.(8)
5. فلسفه نوعى بدعت است.
از دیدگاه برخى از آنان، کسى که فلسفه مىخواند یا درس مىدهد، از عدالت ساقط است.
انجمن حجتیه و انقلاب اسلامى
با توجه به افکار و عقاید انجمن حجتیه، مىتوان به راحتى نتیجه گرفت که اعضاى این گروه، هرگز با انقلاب اسلامى رابطهاى برقرار نکردند؛ چه اینکه این قیام شیعى را بر خلاف نظر خود مىدانستند.
«آنان مبارزه را ممنوع کرده بودند و معتقد بودند این مبارزه به جایى نمىرسد مسؤولان انجمن اعلام کردند: هر کس مایل به شرکت در فعالیتهاى سیاسى و تظاهرات باشد، باید از انجمن کنارهگیرى کند. در این ایام بسیارى از اعضا - که عمدتاً مقلد امام خمینىرحمه الله بودند - علاوه بر شرکت در فعالیتهاى ضد رژیم، برخوردهاى فکرى با انجمن را آغاز کردند و برخى با عنوان سازمان «عباد صالح» انشعاب یافتند».(9)
از جمله مواردى که به صراحت در مقابل فرمایش بنیان گذار انقلاب ایستادگى کردند، برپایى جشنهاى نیمه شعبان در سال 1357 بود!(10) این در صورتى بود که امام خمینىرحمه الله در سوگ شهداى نهضت اسلامى، مردم را به عزاى عمومى و عدم برگزارى جشن دعوت کرده بود.
در 26 تیرماه 1362 امام خمینىرحمه الله در پى سخنانى مهم، کسانى را که معتقد بودند باید معصیت زیاد شود تا امام زمان ظهورعلیه السلام کند، به شدت مورد مذمت قرار داد. در پى آن بود که رسماً این انجمنطبق بیانیهاى انحلال خود را اعلام کرد.(11)
پی نوشت ها:
1) سید مجید پورطباطبایى، در جستجوى قائم، ص 389.
2) طاهر احمدزاده، مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران، ش 2، سال 1378.
3) بهائیت در ایران، ص 248.
4) نشریه چشم انداز ایران، سال اول، ش 2.
5) روزنامه کیهان، سال 1381، ص 102 شهریور.
6) ر.ک: همان.
7) ر.ک: همان.
8) پگاه، ش 71، 4 آبان 1381.
9) از: على اکبر هاشمى رفسنجانى: روزنامه عروةالوثقى، 22 مهرماه 1361 به نقل از کتاب در شناخت حزب قاعدین.
10) ر.ک: مجله پگاه، ش 72، سال 81 .
11) تحقیق از: محسن ملکى.
منبع : سایت ایران سهراب http://www.iransohrab.ir
مکتب شیخیّه (کشفیه - پایین سری) در اوایل قرن 13 ه .ق به وسیله احمد بن زین الدین معروف به ((شیخ احمد احسایی)) (1166 - 1241 ق) پدید آمد. مکتبی که نه تنها خود دستخوش تحولات زیاد گردید؛ بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسیار دینی و اجتماعی و حتی نظامی در کشور ایران شد و بذر بابیت و بهائیت پاشیده گردید.
شیخ احمد احسایی، گرچه در حوزههای علوم دینی حضور داشت؛ اما کمتر به درس اساتید حاضر میشد و مدعی بود که در فراگیری علوم، شاگرد کسی نبوده و تنها آنچه را میداند از راه خواب به دست آورده است.
بدن هور قلیایی
یکی از مهمترین اندیشههای شیخ احمد احسایی ((بدن هُور قِلیایی)) است که این بدن در شهر ((جابُلقا و جابُرسا)) قرار دارد. او به گمان خود، با این نظریه سه مسأله مهم دینی و عمیق فلسفی را تحلیل نموده است؛ یعنی، معراج جسمانی رسول خدا(ص)، حیات امام زمان(ع) در طول بیش از ده قرن و معاد جسمانی را با این عقیده تفسیر کرده و هر سه را از یک باب میداند. او نه تنها زمین محشر را ((هور قلیایی)) میداند؛(3) بلکه معتقد است که امام زمان(ع) نیز با بدنی غیر عنصری و تنها هور قلیایی و در شهر ((جابلقا و جابرسا)) زندگی میکند. برای روشن شدن بحث لازم است در ابتدا این واژگان نامأنوس و مأخذ آنها را توضیح دهیم؛ سپس دیدگاه شیخیه را نقل کرده، آن گاه به نقد و بررسی آن بپردازیم.
واژهشناسی
عبدالکریم صفی پور میگوید: ((جابلص (بفتح باء و لام یا به سکون لام) شهری است به مغرب و لیس و راءه انسیّ، و جابلق شهری است به مشرق برادر جابلص)).(4)
اما وی اشارهای به هورقلیا ننموده است. در پاورقی برهان قاطع آمده است: ((هورقلیا ظاهراً از کلمه عبری ((هبل)) به معنای هوای گرم، تنفس و بخار و ((قرنئیم)) به معنای درخشش و شعاع است، و کلمه مرکب به معنای تشعشع بخار است)).(5) خلف تبریزی گوید: ((جابلسا (بضم بای ابجد و سکون لام و سین بی نقطه بألف کشیده) نام شهری است در جانب مغرب. گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار پاسبان نشستهاند. برخی به جای ((لام))، رای قرشت آورده گویند شهری است به طرف مغرب؛ لیکن در عالم مثال، چنان که گفتهاند: ((جابلقا و جابرسا و همامدینتان فی عالم المثل)) و به اعتقاد محققان ((منزل آخر سالک است در سعی وصول قید به اطلاق و مرکز به محیط)).(6) و سپس گوید ((جابلقا)) منزل اول سالک باشد.
شیخ احمد احسایی معتقد است که ((هورقلیایی))، لغتی سریانی و از زبان صابئین گرفته شده است.(7)
به احتمال قوی، شیخ احمد سه واژه ((هورقلیایی))، ((جابلقا)) و ((جابرسا)) را از شیخ اشراق گرفته باشد(8) البته این کلمات در بعضی از روایات نیز به کار رفته است و شیخ احمد - که گرایش اخباری گری داشته و برخی از اصطلاحات فلسفی را مطالعه کرده بود - به تلفیق و ترکیب آنها پرداخت. او از اندیشههای باطنی مذهب اسماعیلیه نیز کمک گرفت و از مجموع آنها مذهب ((کشفیه)) را بنا نهاد. در مذهب اسماعیلیه و حتی اندیشههای مسیح نیز نوعی گرایش به ((جسم لطیف)) یا ((جسم پاک)) و... وجود دارد؛ مثلاً ((هانری کربن)) معتقد است: ((ارض ملکوت هورقلیا، ارض نورانی آیین مانوی در عالم ملموس اما ورای حسّ است و با عضوی که خاص چنین ادراکی باشد، شناخته میشود. و به نوعی از مسیحیت و اندیشه مسیحیان درباره جسم لطیف داشتن عیسی متأثر است)).(9)
ظاهراً اولین کسی که اصطلاح ((عالم هورقلیایی)) را در جهان اسلام مطرح کرد، سهروردی است.
وی در فلسفه اشراق (در بحث از ((احوال سالکین))) پس از توضیح انوار قاهره و انوار معلّقه، میگوید: ((آنچه ذکر شد احکام اقلیم هشتم است که جابلق و جابرص و هورقلیای شگفت در آن قرار دارد)).(10)
در ((مطارحات)) آمده است: ((جمیع سالکان از امم انبیای سابق نیز، از وجود این اصوات خبر داده و گفتهاند که این اصوات در مقام جابرقا و جابرصا نیست؛ بلکه در مقام هورقلیا است که از بلاد افلاک عالم مثالی است)).(11) در این عبارت بین دو شهر ((جابلقا و جابرصا))، با عالم ((هورقلیا)) تفاوت گذاشته شده و مقامی بالاتر از آن دو شهر شمرده شده است. ((شهر زوری)) نیز همین گونه ادعا کرده است.(12)
مقصود از آن که ((هورقلیا)) را اقلیم هشتم شمردهاند، این است که تمام عالم جسمانی، به هفت اقلیم تقسیم میشود و عالمی که مقدار داشته و خارج از این عالم باشد، اقلیم هشتم است. خود آن اقلیم نیز، به هفت اقلیم قابل تقسیم است؛ اما چون آگاهی و دانش ما از آن اقلیم اندک است، آن را تنها یک اقلیم قرار دادهاند.(13)
قطب الدین شیرازی، تفاوت جابلقا و جابرسا را این گونه بیان میکند: ((جابلقا و جابرصا نام دو شهر از شهرهای عالم ((عناصر مثل)) است و هورقلیا از جنس ((افلاک مُثُل)) است. پس هورقلیا بالاتر است)). پس از آن میگوید: ((این نامها را رسول خدا(ص) بیان کرده است و هیچ کس حتی انبیا و اولیا(ع) با بدن عنصری، نمیتوانند وارد این عالم شوند)).(14)
عارف بزرگ محمد لاهیجی در شرح این بیت شبستری که:
بیا بنما که جابلقا کدام است
جهان شهر جابلسا کدام است
گفته است: ((در قصص و تواریخ مذکور است که جابلقا شهری است در غایت بزرگی در مشرق، و جابلسا نیز شهری است به غایت بزرگ و عظیم در مغرب - در مقابل جابلقا - و ارباب تأویل در این باب سخنان بسیار گفتهاند. و آنچه بر خاطر این فقیر قرار گرفته، بی تقلید غیری به طریق اشاره دو چیز است: یکی آن که جابلقا عالم مثالی است که در جانب مشرق ارواح واقع است که برزخ است میان غیب و شهادت، و مشتمل است بر صور عالم. پس هر آینه شهری باشد در غایت بزرگی، و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است که ارواح بعد از مفارقت ((نشأه دنیویه)) در آن جا باشند و صور جمیع اعمال و اخلاق و افعال حسنه و سیئه که در نشأه دنیا کسب کردهاند - چنانچه در احادیث و آیات وارد است - در آن جا باشند. و این برزخ در جانب مغرب اجسام واقع است و هر آینه شهری است در غایت بزرگی و در مقابل جابلقا است. خلق شهر جابلقا الطف و اصفایند؛ زیرا که خلق شهر جابلسا به حسب اعمال و اخلاق ردیّه - که در نشأه دنیویه کسب کردهاند - بیشتر آن است که مصوّر به صور مظلمه باشند. و اکثر خلایق را تصور آن است که این هر دو برزخ یکی است. فامّا باید دانست که برزخی که بعد از مفارقت نشأه دنیا، ارواح در آن خواهند بود، غیر از برزخی است که میان ارواح مجرده و اجسام واقع است؛ زیرا که مراتب تنزّلات وجود و معارج او ((دوری)) است؛ چون اتصال نقطه اخیر به نقطه اول، جز در حرکت دوری متصوّر نیست.
و آن برزخی که قبل از نشأه دنیوی است، از مراتب تنزلات او است و او را نسبت با نشأه دنیا اوّلیت است و آن برزخی که بعد از نشأه دنیویه است، از مراتب معارج است و او را نسبت با نشأه دنیوی آخریت است... و معنای دوم آن که شهر جابلقا مرتبه الهیه - که مجمع البحرین وجوب و امکان است - باشد که صور اعیان جمیع اشیاء از مراتب کلیّه و جزویه و لطایف و کثایف و اعمال و افعال و حرکات و سکنات در او است و محیط است ((بما کان و ما یکون))، و در مشرق است؛ زیرا که در یلی مرتبه ذات است و فاصله بینهما نیست، و شموس و اقمار و نجوم اسما و صفات و اعیان از مشرق ذات طلوع نموده و تابان گشتهاند و شهر جابلسا نشأه انسانی است که مجلای جمیع حقایق اسمای الهیه و حقایق کونیه است. هر چه از مشرق ذات طلوع کرده در مغرب تعیّن انسانی غروب نموده و در صورت او مخفی گشته است.(15)
با توجّه به آنچه گذشت، روشن میشود که مراد از عالم ((هورقلیایی))، همان عالم مثال است و چون ((عالم مثال)) بر دو قسم اول و آخر است، گفتهاند: این عالم دارای دو شهر جابلقا و جابرسا است. عالم مثال یا خیال منفصل یا برزخ بین عالم عقول و عالم ماده، چیزی است که عارفان و فیلسوفان اشراق به آن معتقداند و فلاسفه مشّاء آن را نپذیرفتهاند.
اشراقیان، عالم عقول مجرده را ((انوار قاهره)) گویند، و عالم مثال را ((انوار مدبره)) مینامند، و عالم اجسام و مادیات را ((برزخ))، ((ظلمت)) یا ((میت)) مینامند.
عالم مثال دارای دو مرحله است:
اول مثال در قوس نزول که بین غیب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. این عالم را برزخ قبل از دنیا مینامند و به وسیله قاعده امکان اشرف، اثبات میگردد. این مثال را ((جابلقا)) گویند.
دوم مثال در قوس صعود است که بین دنیا و آخرت قرار دارد و ((کما بدأکم تعودون)) و پس از افول و غروب نفس ناطقه از این بدن ظلمانی، نفس وارد عالم برزخ شده و از آن جا به قیامت کبری میرود. این مثال را ((جابرسا)) گویند.(16)
در برزخ اول، صورتهایی که وجود دارند، با قلم اول تعیین شده و مصداق ((السعید سعید فی بطن امه)) میباشند. این صور تقدیرات و مقدراتی است که ((قلم این جا برسید سر بشکست)). و در برزخ دوم صورتهایی که وجود دارند، صور اعمال و نتایج اخلاق و افعال انسانی است.
صورتهایی که در برزخ اول وجود دارند، از غیب به شهادت میرسند و صورتهایی که در برزخ دوم هستند، از شهادت به غیب و از دنیا به آخرت رفته و تنها در قیامت کبری ظهور و بروز مییابند.
مکاشفات عارفان نیز به برزخ اول تعلّق میگیرد؛ نه به برزخ دوم. و لذا خواجه عبدالله میگوید: ((مردم از روز آخر میترسند و من از روز اول)).
اما احتمال آن که مراد از ((جابلقا)) عالم اعیان ثابته و محلّ صور مرتسمه در ذات و مجمع البحرین وجوب و امکان باشد و جابلسا به معنای حضرت کون جامع (انسان) باشد، بسیار بعید است و با احکامی که درباره این دو شهر گفته شده، سازگاری ندارد.
دیدگاه شیخیه درباره حیات حضرت مهدی(عج)
اکنون که مراد و مقصود از ((عالم هورقلیا)) روشن گردید، به نقل و بررسی دیدگاه شیخیه در مورد کیفیت حیات و بقای حضرت مهدی(ع) میپردازیم:
شیخ احمد احسایی، امام زمان(ع) را زنده و در عالم هورقلیا میداند. وی میگوید: ((هورقلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابرسا - که در مغرب قرار دارد - و جابلقا - که در مشرق واقع است - میباشد. پس حضرت قائم(ع) در دنیا در عالم مثال نیست؛ اما تصرفش به گونهای است که به صورت هیکل عنصری میباشد و با مثالش در مثال، و با جسدش در اجساد، و با جسمش در اجسام، و با نفس خود در نفوس، و با روحش در ارواح است)).(17)
امام زمان(ع)، هنگام غیبت در عالم هورقلیا است و هرگاه بخواهد به ((اقالیم سبعه)) تشریف بیاورد، صورتی از صورتهای اهل این اقالیم را میپوشد و کسی او را نمیشناسد. جسم و زمان و مکان ایشان لطیفتر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.(18)
او در جواب ملا محمد حسین اناری - که از لفظ هورقلیا سؤال کرده بود - گفت: ((هورقلیا به معنای ملک دیگر است که حدّ وسط بین عالم دنیا و ملکوت بوده و در اقلیم هشتم قرار دارد. و دارای افلاک و کواکبی مخصوص به خود است که به آنها جابلقا و جابرصا میگویند)).(19)
سید کاظم رشتی، مهمترین شاگرد شیخ احمد نیز گفته است: ((جابلقا و جابرسا در سفر اول - که سفر از خلق به حق است - قرار دارد. این سفر (بلکه این شهر)، دارای محلّههای متعددی است که محله نوزدهم آن ((حظیرة القدس)) و محل پرندگان سبز و صور مثالیه است. جابلقا و جابرسا دو محلّه از این شهر میباشند که هر کدام از آنها دارای هفتاد هزار درب است و در کنار هر دری هفتاد هزار امت وجود دارد که به هفتاد هزار زبان با یکدیگر صحبت میکنند و هر زبانی با زبان دیگر هیچ مشابهتی ندارد)).(20)
شیخیه معتقدند ما باید بین جسم و جسد فرق بگذاریم؛ اما جسم بر چهار قسم است:
1. جسم عنصری معروف؛
2. جسم فلکی افلاک؛
3. جسم برزخی که ماده ندارد؛ اما طول و عرض و عمق دارد. اینجسم، جسم مثالی و هورقلیایی است که حضرت مهدی(ع) به نظرآنان با این جسم زندگی میکند؛
4. جسم مجرد مفارق.
در عبارت بالا اشکال واضحی وجود دارد و آن این که مجرد مفارق، جسم ندارد و جمع کردن بین ((جسم مجرد مفارق)) اجتماع نقیضین است، و این همان اندیشه نادرستی است که برخی از اخباریان و محدثان شیعه نیز تمام ماسوی الله را مادی میدانند. برای رهایی از این اشکال، ((حاج محمد کریم خان کرمانی))، به اصلاح عقیده خود دست زده و با حذف قسم چهارم گفته است؛
((نزد ما جسم و جسد بر سه قسم است:
1. جسد اول که جسد دنیایی است و از عناصر مادون فلک قمر تشکیل شده است؛
2. جسد دوم که مرکب از عناصر هورقلیایی است و در اقلیم هشتم قرار دارد و بهصورت مستدیر در قبر باقی میماند؛
3. جسد سوم که مرکب از عناصر اخروی است و عناصر آن در غیب عناصر جسد دوم است؛
4. جسم اول که روح بخاری است و مثل افلاک لطیف است؛
5. جسم دوم که روح حیوانی است و از عالم افلاک و هورقلیایی است؛
6. جسم سوم که روح حیوانی فلکی اخروی است)).(21)
و در جای دیگر گفته است:
((هرانسانی دارای دو جسد و دو جسم است: جسد اول از عناصر اربعه تشکیل شده و سایر موجودات مادی نیز آن را دارند. این عناصر مادی، مانند لباس برای انسان است که میتوان آن را از تن در آورد. این جسد چون لذت، درد، طاعت و معصیت ندارد، پس از مرگ متلاشی شده و در قبر باقی میماند.
جسد دوم در غیب اول و از عالم هورقلیایی است که به صورت ((طینت مستدیره)) در قبر باقی میماند که جسد دوم است و از اعراض پاک میگردد و در قیامت روح به این جسد برمیگردد؛ نه به جسد اول. جسد اخروی فساد و خراب شدن ندارد، بر خلاف جسد دنیوی. مرگ مربوط به این بدن است نه آن بدن.
جسم اول صورت برزخی است که بر نمیگردد و مانند چرک لباس است که جسم اول، وقتی به این دنیا نزول پیدا میکند، متحد با این بدن میشود.
جسم دوم یا جسم اصلی حامل نفس است و در واقع جسم اول عرض بر جسم دوم است. و آنچه در قیامت میآید، جسد دوم و جسم دوم است)).(22)
نقد و بررسی
یکم. با توجّه به آنچه گذشت، روشن میشود که شیخ احمد، اصطلاحاتی را از فلسفه اشراق گرفته و بدون آن که به عمق آنها پی ببرد، آنها را به عنوان مشخصههای اصلی آیین و مذهب خود قرار داده است. پیروان مکتب او نیز در توجیه این کلمات، به تناقض گویی مبتلا شدهاند. این تهافت گویی در کلمات شیخ احمد و رمز و تأویل و باطن گرایی در آنان، باعث شد که فرزندان او به نامهای محمد و علی - که از عالمان و فرهیختگان بودند - به انکار روش پدر و بلکه گاهی استغفار بر او و گاهی به تکفیر او مشغول شوند.(23)
دوّم. تحلیل این بدن هورقلیایی و اعتقاد به حیات امام زمان(ع) با بدن هورقلیایی، در واقع به معنای انکار حیات مادی امام زمان(ع) روی این زمین است؛ زیرا اگر مراد آن است که حضرت مهدی(ع) در عالم مثال و برزخ - چه برزخ اول یا برزخ دوم - زندگی میکند. آن چنان که قبر را آنان از عالم هورقلیا میدانند - پس آن حضرت حیات با بدن عنصری ندارد و حیات او مثل حیات مردگان، در عالم برزخ است و این با احادیثی که میگویند: ((لولا الحجة لساخت الارض باهلها)) و یا حدیث ((لو لم یبق من عمر الدنیا...))، هیچ سازگاری ندارد. و بلکه دلیل عقلی میگوید باید غایت و هدف خداوند از آفرینش انسان زمینی همیشه روی زمین وجود داشته باشد. علاوه بر آن که اعتقاد به این گونه حیات برای امام زمان(ع)، مثل اعتقاد به حیات تمام مردگان در عالم برزخ است و این عقیده، با عقیده به نفی حیات مادی هیچ منافاتی ندارد.
سوّم. وقتی شیخ احمد، عالم هورقلیا را حدوسط بین دنیا و ملکوت معرفی میکند، معلوم میشود که هنوز ایشان معنای عالم ملکوت را - که همان عالم مثال است - نفهمیده و یا بین ملکوت و جبروت خلط نموده است. و باید از آنان پرسید: آیا بین عالم مادی و عالم مثال نیز برزخی وجود دارد؟!
چهارم. این سخن که حضرت مهدی(ع) با بدن هورقلیایی زندگی میکند، صرفاً یک ادعای بدون دلیل است و هیچ دلیل عقلی یا نقلی بر آن اقامه نشده است.
پنجم. شیخ احمد وقتی به شرح زیارت جامعه کبیره پرداخته است، چون نتوانسته جمله ((ارواحکم فی الارواح و اجسادکم فی الاجساد و...)) را به درستی تحلیل کند، دچار این اشتباهات فاحش گردیده است.
ششم. شیخ احمد احسایی، چون به معنای لذت و الم - که هر دو نوعی از ادراک هستند - توجه نکرده است و تنها لذت و الم را مادی پنداشته، خواسته است برای آخرت نیز عذاب و نعمت مادی فرض کند؛ از این رو گرفتار بدن هورقلیایی شده تا بتواند مشکل آخرت را حلّ کند. در حالی که اولاً لذت و الم عقلانی، فوق حسی است و ثانیاً لذت و الم عقلانی اخروی را باید با دلیل عقلی و لذت، و الم حسی را با دلیل نقلی اثبات نمود؛ نه با این ادعاهای واهی و بی دلیل.
هفتم. شیخ احمد، بر اساس یک اصول نادرستی که در فلسفه پی ریزی کرد (مثل اصالت وجود و ماهیت)، و نفهمیدن برخی دیگر از اصول (مثل معنای تجرد، غیب مطلق، مضاف و شهادت مطلق و مضاف و کیفیت تکامل برزخی) یک بنیان فکری را پی ریزی کرده است و چون قابل دفاع نیست، پیروان او همیشه با این حربه که سخنان او رمز و کنایه است، و میخواهند خود را رهایی بخشند.
هشتم. در قرن سیزدهم، گزاف گویی و به کار بردن واژههای نامأنوس و الفاظ مهمل، بسیار رایج بوده و حتی عوام مردم اینها را نشانه علم و دانش میپنداشتند و بعید نیست شیخ احمد و نیز سید کاظم رشتی، به جهت خوشایند جاهلان و عوام، به این واژهها و کلمات روی آورده باشند.
نهم. نتیجه سخنان شیخ احمد، پیدایش مذاهب ضالّه بابیت و بهائیت و سرانجام بیدینی به اسم آیین پاک به وسیله کسروی بود و این میدان عمل و نتایج اسفبار سخنان شیخیه، خود محک و ملاک خوبی بر ضعف و سستی این سخنان است.
پینوشتها:
1) دلیل المتحیرین، ص 22؛ فهرست، ج 1، ص 141؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 590.
2) روضات الجنات، ج 1، ص 91.
3) ارشاد العوام)) ج 2، ص 151.
4) منتهی الارب)) ج 1، ص 156.
5) برهان قاطع)) ج 4، ص 2391.
6) برهان قاطع)) ج 2، ص 551.
7) جوامع الکلم قسمت سیم، رساله 9، ص 1.
8) فرهنگ فرق اسلامی، ص 266.
9) تاریخ فلسفه اسلامی، ص 105.
10) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 254؛ ترجمه حکمة الاشراق، دکتر سجادی، ص 383.
11) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 494؛ انواریه، ص 222.
12) شرح حکمةالاشراق، ص 574.
13) انواریه، ص 244.
14) شرح حکمة الاشراق، ص 556 و ص 517؛ شبیه این کلام در ((انواریه)) ص 194 آمده است.
15) مفاتیح الاعجاز، ص 134.
16) برخی از شیخیه نیز گفتهاند: زمین محشر زمین هورقلیایی است. ر.ک: ارشاد العوام، ج 2، ص 151.
17) جوامع الکلم)) رساله دمشقیه، قسمت 2، ص 103.
18) جوامعالکلم)) رساله رشتیه، قسمت 3، ص100.
19) جوامع الکلم)) رساله به ملا محمد حسین، رساله 9، ص 1؛((شرحعرشیه))، ج2، ص62.
20) شرح قصیده)) ص 5.
21) مجموعة الرسائل)) ج 6، ص 213.
22) مجمع الرسائل فارسی، ج 2، ص 189.
23) روضات الجنات، ج 1، ص 92؛ دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 502.
منبع : سایت ایران سهراب http://www.iransohrab.ir