بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بهائیان « قهرمانان تحریف »

در سایت های مختلف ، به وفور دیده شده که دوستان بهایی برای اثبات مسلک خود به آیه 5 سوره سجده متوسل می شوند . از این جهت لازم دیدم مطلبی که در تفسیر نمونه در ارتباط با این آیه آمده برای دوستان ذکر کنم تا مشخص شود تحریف کنندگان در قرآن چه کسانی هستند .
آیه مزبور :
یُدَبِّرُ الاَمْرَ مِنَ السمَاءِ إِلى الاَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فى یَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْف سنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ( 5 )
امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهائى است که شما مى شمرید به سوى او باز مى گردد (و دنیا پایان مى یابد. )

سوء استفاده از آیه« یدبر الامر»
بعضى از پیروان مسلکهاى ساختگى در عصر ما براى توجیه مسلک خود، آیه فوق را دستاویز قرار داده و با اشتباه کارى و مغالطه خواسته اند آن را بر منظور خود تطبیق کنند، اتفاقا با غالب مبلغین آنها که انسان روبرو مى شود از جمله دلائلى که فورا به آن متشبث مى شوند همین آیه « دبر الامر من السماء الى الارض ... » مى باشد، آنها مى گویند:
منظور از« امر» در این آیه دین و مذهب است و « تدبیر» بمعنى فرستادن دین و« عروج » بمعنى برداشتن و نسخ دین است ! و روى این حساب هر مذهبى بیش از هزار سال نمى تواند عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد و به این ترتیب مى گویند: ما قرآن را قبول داریم ، اما مطابق همین قرآن پس ازگذشتن هزار سال مذهب دیگر خواهد آمد!!
اکنون مى خواهیم به عنوان یک فرد بیطرف آیه مزبور را درست بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم ببینیم آیا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد یا نه ؟ بگذریم از اینکه این معنى به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى نمى آید.
پس از دقت مى بینیم تطبیق آیه بر آنچه آنها مى گویند نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست بلکه از جهات بسیارى اشکال واضح دارد:
1-
کلمه امر را به معنى دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلى ندارد بلکه آیات دیگر قرآن آن را نفى مى کند، زیرا در آیات دیگرى امر به معنى فرمان آفرینش استعمال شده است مانند « انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » آیه 82 سوره یس جز این نیست که امر او این است که هر گاه چیزى را اراده کند مى گوید موجود باش !، فورا موجود مى شود .
در این آیه و آیات دیگرى مانند آیه 50 سوره قمر، و 27 سوره مؤ منون ، و 54 سوره اعراف ، و 32 سوره ابراهیم ، و 12 سوره نحل ، و 25 سوره روم ، و آیه 12 سوره جاثیه ، و بسیارى آیات دیگر امر به همین معنى امر تکوینى استعمال شده ، نه به معنى تشریع دین و مذهب اساسا هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است امر به همین معنى است (دقت کنید) .
2-
کلمه تدبیر نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى به کار مى رود نه به معنى نازل گردانیدن مذهب ، لذا مى بینیم در آیات دیگر قرآن (آیات یکدیگر را تفسیر مى کنند) در مورد دین و مذهب هرگز کلمه تدبیربه کار نرفته بلکه کلمه تشریع یا تنزیل یا انزال به کار رفته است .
«
شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا »: سرآغاز شریعت از چیزى بود که به نوح توصیه کرد )شورى – 13(.
«
و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون » : کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است )مائده – 44(
«
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه » : قرآن را به حق بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل است )آل عمران-( 3
3-
آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان ، زیرا در آیه قبل گفتگو از آفرینش ‍ آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران ) بود و در آیات بعد سخن از آفرینش انسان است .
ناگفته پیدا است تناسب آیات ایجاب مى کنند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده مربوط به مساله خلقت و تدبیر امر آفرینش ‍ باشد.
لذا اگر کتب تفسیر را که صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم مى بینیم با اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى داده اند هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد. مثلا در تفسیر مجمع البیان که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مؤ لف آن در قرن ششم هجرى میزیسته با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه فوق ذکر شده از احدى از دانشمندان اسلام قولى دائر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است .
4-
کلمه عروج به معنى صعود کردن و بالا رفتن است ، نه به معنى نسخ ادیان و زائل شدن ، و در هیچ جاى قرآن عروج به معنى نسخ دیده نمى شود (این کلمه در پنج آیه از قرآن ذکر شده و در هیچ مورد به این معنى نیست ) بلکه در مورد ادیان همان کلمه نسخ یا تبدیل و امثال آن به کار مى رود. )
اساسا ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلا مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند ولى در پاره اى از مسایل از درجه اعتبار افتاده اند در حالى که اصول آنها به قوت خود باقى است .
خلاصه اینکه کلمه عروج علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معنى نسخ ادیان بکار نرفته اصولا با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد، زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5-
علاوه بر همه اینها این معنى با واقعیت عینى ابدا تطبیق نمى کند، زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است !.
مثلا فاصله میان ظهور حضرت موسى (علیه السلام ) و حضرت مسیح (علیه السلام ) بیش از 1500 سال و فاصله میان حضرت مسیح (علیه السلام ) و ظهور پیامبر بزرگ اسلام ) صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کمتر از 600 سال ، است !
همانطور که ملاحظه مى کنید هیچ یک از این دو نه تنها با هزار سال که آنها مى گویند جور نیست بلکه فاصله زیادى دارد.
فاصله میان ظهور نوح ) علیه السلام ) که یکى از پیامبران اولوا العزم و پایه گذار آئین و شریعت خاصى است با قهرمان بتشکن ابراهیم)علیه السلام ) که یکى دیگر از پیامبران صاحب شریعت است بیش از 1600 سال و فاصله ابراهیم (علیه السلام ) با موسى (علیه السلام ) را کمتر از 500 سال نوشته اند.
از این موضوع چنین نتیجه مى گیریم که حتى به عنوان یک نمونه ، فاصله یکى از مذاهب و ادیان گذشته با آئین بعد از خود هزار سال نبوده است ، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
6-
از همه اینها که بگذریم دعوى سید على محمد باب که اینهمه توجیهات ناروا را به خاطر او متحمل شده اند با این حساب ابدا نمى سازد، زیرا به اعتراف خود آنها تولدش در سال 1325 و شروع ادعایش در سال 1260 هجرى قمرى بود و با توجه به اینکه شروع دعوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) 13 سال پیش از هجرت بوده فاصله میان این دو 1273 سال مى شود یعنى ((273)) سال اضافه دارد! حالا ما با چه نقشه اى این ((273)) را زیر آب کنیم و چگونه این عدد بزرگ را نادیده بگیریم ؟ باید از خودشان پرسید!.
7-
وانگهى فرض کنید تمام این شش ایراد را کنار بگذاریم و از این تجزیه و تحلیلهاى روشن صرف نظر نمائیم و خرد را به داورى طلبیم فرض کنید ما به جاى قرآن مى خواستیم تکلیف آیندگان را در برابر مدعیان تازه نبوت روشن سازیم و بگوئیم : بعد از گذشتن هزار سال در انتظار پیامبر تازه اى باشید آیا راهش این بود که به این صورتى که در آیه مزبور ذکر شده مطلب را بگوئیم که تا مدت دوازده سیزده قرن احدى از دانشمندان و غیر دانشمندان کمترین اطلاعى از معنى آیه پیدا نکنند تنها بعد از گذشتن 1273 سال عده اى به عنوان یک کشف جدید که آن نیز تنها مورد قبول خودشان است نه دیگران از آن پرده بردارند؟
آیا عاقلانه تر نبود که بجاى این جمله گفته شود به شما بشارت مى دهم که بعد از هزار سال پیامبرى به این نام ظهور خواهد کرد چنانکه عیسى (علیه السلام ) درباره پیامبر اسلام گفته : و مبشرا برسول یاتى من بعد اسمه احمد سوره صف آیه 6.
به هر حال شاید این مساله تا این حد که ما بحث کردیم نیاز به بحث نداشت ولى براى روشن ساختن نسل جوان مسلمان نسبت به دامهائى که استعمار جهانى تهیه دیده و مسلکهائى که براى تضعیف جبهه اسلام ساخته و پرداخته چاره اى جز این نداشتیم تا گوشه اى از منطق آنها را بدانند و بقیه را خود حساب کنند.
(
تفسیر نمونه ، جلد 17 صفحه 117 – 121 )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد