بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(5)

بهائیت وآمریکا

ب - در خصوص نکته دوم (عدالتگری حکومت آمریکا، و گرایش نداشتن دولت و ملت آن کشور به استعمار و تصرف کشورهای جهان)، در خطابه عباس افندی (مورخ 12 مه 1912.م / شب 25 جمادی‌الاول 1330.ق) آمده است که <چون من به آمریکا آمدم، دیدم جمعی همه حامی صلح‌اند، و اهالی در نهایت استعداد، و حکومت آمریکا در نهایت عدالت، و مساوات بین بشر جاری است، لهذا من آرزویم چنان است که اول پرتو صلح از آمریکا به سایر جهان برافتد. اهالی آمریکا بهتر از عهده [استقرار صلح در جهان] برآیند، زیرا مثل سایرین نیستند. اگر انگلیس بر این امر برخیزد، گویند به جهت منافع خویش مبادرت به این امر نموده؛ اگر فرانسه قیام نماید، گویند به جهت محافظت مستعمرات خود برخاسته؛‌ اگر روس اعلان کند، گویند برای مصالح سلطنت خود تکلم

 کرده؛‌ اما دولت و ملت آمریکا مسلم است که نه خیال مستعمراتی دارند نه در فکر توسیع دایره‌ مملکت هستند و نه درصدد حمله به سایر ملل و ممالک، پس اگر اقدام کنند، مسلم است که منبعث از همت محض و حمیت و غیرت صرف است. هیچ مقصدی ندارند....>

 

ج - درباره نکته سوم (تشویق سرمایه‌داران آمریکایی به آمدن به ایران و کسب امتیازات) نیز اظهارات عباس‌افندی در کنگره ارتباط شرق و غرب (تالار کتابخانه‌ملی واشنگتن،20آوریل 1912.م/3 جمادل‌الاول 1330.ق) شایان دقت و تأمل است: <امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمدلله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی می‌بینم که در روی آنان نور انسانیت، در نهایت جلوه و ظهور است و این مجلس را دلیل بر این می‌گیرم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام به میان ایران و آمریکا حاصل گردد؛ زیرا برای توقیات مادیه ایران بهتر ازارتباط با آمریکاییان نمی‌شود و هم از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا مملکتی بهتر از ایران نه؛ چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود....>!

 

اینک که ابعاد سه‌گانه مسأله از زبان پیشوای بهائیت در آمریکا روشن‌ شد، تأملی در مورد این‌ سخنان‌ خالی از لطف نیست:تعصبات وطنی، همه جا و به طور <مطلق>، بد نیست، بلکه آنجا که این تعصب و دلبستگی، در جایگاه و مسیر <دفاع از میهن در برابر تجاوز بیگانگان>، ظهور و بروز می‌یابد، بسیار خوب هم هست. این مطلب را می‌توان حتی نسبت به اصل مقوله تعصب (اعم از تعصب وطنی، دینی، سیاسی و...) نیز قائل شد. در واقع، آنچه بد است اصل <تعصب> و دلبستگی نیست، بلکه فقط گونه‌ای خاص از تعصب، یعنی تعصب <خشک غیرمنطقی>، بد و ناپسند، و عامل مجادله، نزاع و بدبختی بشر است. عباس افندی، در سخنان خود در آمریکا، به جای آنکه موضوع را <عالمانه> بررسی، و شقوق مختلف (بلکه متضاد) آن را به طور <عمیق و همه‌جانبه> تبیین و دسته‌بندی کند و در نهایت، حق هر کدام را به درستی بگزارد، صورت مسأله را پاک کرده است!‌

 

به راستی، آیا نمی‌توان (آن هم در این دنیای آکنده از طمع و تجاوز <نظام سلطه> به کشورهای شرقی و اسلامی) دلبسته شدید میهن خویش بود و نسبت به مصالح و منافع مشروع وطن، تعصب داشت، و در عین حال برای دیگر ملتها و کشورها نیز حق تعیین سرنوشت قائل بود و به کیان و موجودیت آنها احترام گذاشت؟! روشن است که می‌شود و ملت بزرگ ایران (که به سرزمین خویش عشق می‌ورزد و با چنگ و دندان در برابر تجاوز زورگویان منطقه‌ای و جهانی می‌ایستد و در عین حال در صف مقدم حامیان و مددکاران به ملتهای دربند و انسان‌های آزاده‌ جهان‌نظیر ملت صهیون گزیده‌ فلسطین قراردارد) خود گواه این‌امر است:تعصب منطقی و انسانی نسبت به میهن و مذهب و ملیت خویش.‌

 

با این حساب، این سؤال به جد مطرح می‌شود که :چرا پیشوای بهائیت، در آمریکا به کرات تعصبات ملی و میهنی را به طور <مطلق> محکوم ساخته و حتی ابتکار و افتخار مسلک بهائیت را در مبارزه با این تعصبات دانسته و بهائیان ایران را در این زمینه شاخص شمرده و هیچ تبصره و استثنایی هم برای این موضوع در آن سخنرانی‌ها قائل نشده است؟! این سؤال زمانی بیشتر به ذهن می‌خلد که ادعای عباس افندی در مورد عدالت‌ورزی حکومت آمریکا و گرایش نداشتن دولت و ملت (یعنی سرمایه‌داران) آن کشور به استعمار و تصرف کشورها را به تعصب‌ستیزی او در آن دیار بیفزاییم. به نظر می‌رسد پاسخ سؤال یادشده را باید در همان کلام وی جستجو کرد که فوقاً نقل شد.‌

 

باید گفت که رهبر بهائیت بر آن بوده است که موانع ملی و بومی را ازسر راه ترکتازی سرمایه‌داری فزون‌خواه و جهان‌خوار آمریکا (و روشن‌تر بگوییم: کارتل‌ها و تراست‌های نفتی ینگه دنیا) در ایران بردارد و به آنان نشان دهد که بهائیان رفیق خوبی برایتان در این راهند که باید قدرشان را نیک بدانید که قدرتان را نیک می‌دانند! تصادفی نیست که در همان سالها، علیقلی‌خان نبیل‌الدوله، کاردار <بهائی> سفارت ایران در آمریکا، زمینه را برای آمدن مستر شوستر (مستشار مشهور آمریکایی در را‡س مالیه‌ ایران) به کشورمان فراهم کرد و (به نوشته اسماعیل رائین در مقدمه کتاب <مسترشوستر: اختناق ایران>) زمانی که شوستر پا به دروازه تهران گذاشت، بهائیان از او استقبال گرمی نمودند. بعدها نیز، پیوند و آوند بهائیت به آمریکا شدت یافت و در دو دهه واپسین حکومت محمدرضا پهلوی به بالاترین حد خود در ایران رسید.‌

 

روحیه ماکسول (همسر کانادایی شوقی‌افندی، و رهبر بهائیان پس از او) در کتاب خود: <گوهر یکتا>، تصریح کرده است که از نظر شوقی و او، <ایران، مهد امرالله>، ولی <آمریکا، مهد نظم بدیع> یعنی <مهد نظم اداری> و <مرکز ثقل اداره امر> بهائیت در جهان است و بهائیان آمریکا در تبلیغ و نشر بهائیت و زمینه‌سازی تأسیس بیت‌العدل جایگاهی شوقی افندیمحوری دارند: <حضرت ولی‌امرالله [شوقی افندی] فرمودند که آمریکا مأمن عواطف لطیفه هیکل میثاق [= عباس افندی] و ملجأ و امید قلب مطهر و مرکز وعود و برکات الهیه گردید> و <احبای امریک> نه فقط مجریان فرمان تبلیغی مرکز میثاق [= عباس افندی] شدند، بلکه به افتخار اجرای الواح وصایای حضرت عبدالبهاء نیز مأمور و مفتخر گردیدند و بانیان اصلی نظم چنینی حضرت بهاءالله [زمینه‌ساز بیت‌العدل بعدی] گشتند و به مشعلداران مدنیت جهانی مشتهر آمدند و به تدوین و تأسیس دستور جامعه‌ بهائی سرآمد اقران شدند.>

 

هنگام اقامت و سخنرانی در آمریکا، عبدالبهاء یک روز سخنانی گفت که در آن، تعبیر خاص و درخور تأملی به کار رفته بود. وی در نطق خود در منزل مسترمکنات بروکلین (17 ژوئن 1912.م/ 2 رجب 1330.ق) واقع در نیویورک چنین گفت: <مژده باد، مژده باد که نور شمس حقیقت طلوع نمود! مژده باد، مژده باد که صهیون به رقص آمد! مژده باد، مژده باد که اورشلیم الهی از آسمان نازل شد! مژده باد، مژده باد که بشارات الهی ظاهر گشت! مژده باد، مژده باد که اسرار کتب مقدسه اکمال گردید! مژده باد، مژده بادکه یوم‌اکبر الهی ظاهر شد! مژده باد، مژده باد، مژده باد، مژده باد که عَلم وحدت انسانی بلند گردید! مژده باد، مژده باد که خیمه‌ صلح اکبر موج زد!... مژده باد، مژده باد که بهاء کرمل بر آفاق تجلی نمود! مژده باد، مژده باد که شرق و غرب دست در آغوش یکدیگر شدند! مژده باد، مژده باد که آسیا و آمریکا مانند دو مشتاق دست به یکدیگر دادند!>

 

در نطق فوق، تعابیر مهمی همچون مژده، رقص صهیون و نزول اورشلیم الهی از آسمان، به کار رفته است که استعمال آنها، آن هم در شهر نیویورک، <بو دار> می‌نماید. بد نیست اشاره کنیم که هنری فورد، سرمایه‌دار‌ناسیونالیست و ضدصهیونیست آمریکایی و رئیس کمپانی ماشین‌سازی فورد آن کشور، در کتاب مشهورش: <یهودی جهانی؛ یگانه مشکله جهانی> که نسخه‌های آن را پس از انتشار، صهیونیست‌ها خریداری و نابود کردند، نوشته است: <نیویورک امروز به صورت محله‌ای از محله‌های یهود درآمده است و به طور کلی نیویورک بزرگ‌ترین مرکز یهود به شمار می‌رود. زیرا همه تجارتخانه‌ها، کارخانه‌ها، صنعت‌ها، و زمین‌ها ملک یهود است و هرگز به کسی اجازه نخواهد داد تجارتخانه‌ای وارد کند و یا ثروتی به هم رساند. بنابراین ما آمریکاییها نباید تعجب کنیم هنگامی که [می‌بینیم] خاخام‌های یهودی ادعا می‌کنند که آمریکا همان میعادگاهی است که پیامبران به آنها وعده داده و نیویورک، اورشلیم آنها، و سلسله جبال روکی، کوههای صهیون است.>

 

آیا پیشوای بهائیت با به کارگیری تعابیر <صهیون‌مآبانه> فوق نمی‌خواسته است نظر صهیونیست‌ها را به خود جلب کند؟!قصد عباس افندی از استعمال کلمات فوق در نیویورک (<اورشلیمِ> یهودیان در آن روزگار) هرچه باشد، مسلّم است که در گفتار بعد به برخی از قرائن و شواهد آن در تاریخ اشاره شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد