بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

ادعاهای گزاف

از فراز دوم کتاب اقدس تا فراز دوازدهم، جناب میرزا حسینعلی آن چنان تعریف و تمجید های فراوانی _در اندازه خدائی _ از خود به عمل می آورد که هر خواننده ای از دیدن آن عبارات و ادعاهای گزاف انگشت حیرت به دهان می برد!
این سبک از مداحی برای خویشتن نوبر همان مشرق وحی است که خود را نفس خدا در عالم امر و خلق لقب داده است و به آرامی با حذف خدا خود را همو جا می زند!
به اختصار ادعاهای اورا فهرست می کنیم:
1. بعد از عرفان من، باید از اوامر من اطاعت کنید!
2. آنانکه اهمیت احکام مرا نمی فهمند، پشه های سرگردان هستند!
3. ما شما را امر می کنیم نفسانیات و هوای نفستان را در مقابل ما بشکنید!
4. دریاهای حکمت و علم از مطالب ما فوران نموده است آن را غنیمت شمرید!
5. هر کس پیمان اوامر ما را بشکند، اهل ضلالت است!
6. اوامر من رحمت من بر بندگان من است!
7. هر کس شیرینی سخنان مرا بیابدحاضر است همه گنجینه های خود را در این راه ببخشد!
8. اعمال و احکام را به خاطر محبت من انجام دهید!
9. به جان خودم سوگند اهل انصاف حاضرند گرد احکام من طواف کنند!
10. ما با انگشتان قدرت و اقتدارخودهم احکام نازل کردیم هم پلمپ شیشه علم را گشودیم!
11. ای اندیشمندان آنچه از قلم وحی ما صادر شده بر این مطالب شهادت می دهد!
پس از این مقدار تعریف از خویشتن _که در سراسر کتاب اقدس ادامه دارد_ به تشریع حکم نماز می پردازد.

قبرستان بهایی ها

 

قبرستا بهایی ها در قزوین - مقابل پادگان لشکر ۱۶ زرهی

 

کاش همه بهائی می‌شدند!

پس از جنگ جهانی دوم، رژیم‌های وابسته و دیکتاتور در کشورهای مختلف ، قدرت را به دست گرفتند و اختناقی سنگین را بر مردم خویش حاکم کردند. متقابلا آزادیخواهان نیز برای رهایی از یوغ این رژیم‌ها به مقابله پرداختند و در نتیجه زندانها پر از نخبگان و فرزانگان آن کشورها شد.

در بررسی عملکرد بهائیت در این کشورها ، منابع بهائی ناخواسته به مطالبی اشاره کرده‌اند که حیرت‌انگیز است و پرده از اسرار مگوبرمی دارد و نقش بهائیت را در خدمت به دیکتاتورهای این کشورها روشن می‌سازد و آن این‌که یکی از اقدامات بهائیان، عملیات تبلیغ بر روی زندانیان سیاسی بوده است تا بدین ترتیب آنها را از جرگه مخالفان خارج ساخته و در صف وفاداران به حکومت‌ها قرار دهند. در زیر با نحوه اجرای این سیاست در دو کشور چاد (آفریقا) و فیلیپین (آسیا) آشنا می‌شویم:

پس از جنگ جهانی دوم، رژیم‌های وابسته و دیکتاتور در کشورهای مختلف ، قدرت را به دست گرفتند و اختناقی سنگین را بر مردم خویش حاکم کردند. متقابلا آزادیخواهان نیز برای رهایی از یوغ این رژیم‌ها به مقابله پرداختند و در نتیجه زندانها پر از نخبگان و فرزانگان آن کشورها شد.

در بررسی عملکرد بهائیت در این کشورها ، منابع بهائی ناخواسته به مطالبی اشاره کرده‌اند که حیرت‌انگیز است و پرده از اسرار مگوبرمی دارد و نقش بهائیت را در خدمت به دیکتاتورهای این کشورها روشن می‌سازد و آن این‌که یکی از اقدامات بهائیان، عملیات تبلیغ بر روی زندانیان سیاسی بوده است تا بدین ترتیب آنها را از جرگه مخالفان خارج ساخته و در صف وفاداران به حکومت‌ها قرار دهند. در زیر با نحوه اجرای این سیاست در دو کشور چاد (آفریقا) و فیلیپین (آسیا) آشنا می‌شویم:

 

 چاد

این‌ کشور در دوران‌ استعمار، مستعمره‌ فرانسه‌ بوده‌ و به‌ دلیل‌ مقاومت‌ مسلمانان، فرانسه‌ جنایات‌ گسترده‌ای‌ در قتل‌ علما و از بین‌ بردن‌ مساجد، مدارس‌ قرآن‌ و آثار اسلامی‌ مرتکب‌ شد. 1 سال‌ 1960 این‌ کشور استقلال‌ یافت‌ اما فرانسویان‌ هنگام‌ خروج، اداره‌‌ چاد را به‌ افراد مسیحی‌ سپردند که‌ این‌ سیطره‌ تا سال‌ 1990 ادامه‌ داشت‌ و از جمله‌ از سال‌ 1960 تا سال‌ 1975 ژنرال‌ مسیحی‌ تمبل‌بای‌ قدرت‌ را در دست‌ داشت. او در سال‌ 1962 تمام‌ احزاب‌ به‌ استثنای‌ یک‌ حزب‌ را منحل‌ کرد که‌ این‌ امر میزان‌ آزادی‌ و مشارکت‌ سیاسی‌ را در رژیم‌ او نشان‌ می‌دهد.2

‌‌در دوران‌ 30 ساله‌ (1990 ـ 1960) به‌ دلیل‌ فشار همه‌جانبه‌ بر مسلمانان‌ و وضع‌ مالیات‌های‌ سنگین، زمینه‌ برای‌ قیام‌ آنها فراهم‌ شد که‌ با مبارزات‌ فراوان‌ و تحمل‌ زندان‌ و شکنجه‌ و سختی‌های‌ فراوان، سرانجام‌ در سال‌ 1990 مسلمانان‌ که‌ در «جنبش‌ نجات‌ ملی» مجتمع‌ شده‌ بودند، قدرت‌ را در دست‌ گرفتند.3

‌‌اینک‌ ببینیم‌ که‌ عناصر بها‌ئی‌ در دوران‌ پس‌ از استقلال‌ چاد (سال‌ 1960 به‌ بعد) در این‌ کشور چه‌ نقشی‌ را ایفا می‌کردند؟ در این‌ زمینه‌ شاید بیان‌ یک‌ مورد ما را بسنده‌ باشد چرا که‌ در خانه‌ اگر کس‌ است، یک‌ حرف‌ بس‌ است. به‌ نوشته‌ مجله‌ «اخبار امری» یک‌ معلم‌ بها‌ئی‌ در یکی‌ از شهرهای‌ چاد پس‌ از هماهنگی‌ با مسؤولان‌ زندان‌ برای‌ تبلیغ، میان‌ زندانیان‌ می‌رود. او پس‌ از چند هفته‌ با ارسال‌ نامه، گزارشی‌ از اقدامات‌ خود و بازخورد آن‌ را برای‌ نشریه‌ مذکور بیان‌ می‌کند: «رئیس‌ زندان‌ شهر بایبوکام‌ به‌ من‌ اطلاع‌ داد که‌ یک‌ نفر زندانی‌ می‌خواهد تسجیل‌ [=بها‌ئی] شود» وی‌ سپس‌ ضمن‌ ابراز شادمانی‌ از این‌ خبر بر مقاومت‌ آن‌ فرد در مقابل‌ بازجویان‌ تصریح‌ می‌کند و می‌گوید: «بخصوص‌ که‌ زندانی‌ مذکور هرگز مایل‌ نبوده‌ چیزی‌ را اقرار کند» او وقتی‌ به‌ سراغ‌ زندانی‌ می‌رود، متوجه‌ می‌شود که‌ او در حقیقت‌ به‌ بها‌ئیت‌ ایمان‌ نیاورده‌ و برای‌ فرار از شکنجه، به‌ این‌ فرقه‌ تمسک‌ جسته‌ است. مبلغ‌ بها‌ئی‌ می‌نویسد: «به‌ ملاقاتش‌ رفتم‌ ولی‌ اظهار داشت‌ که‌ از وقتی‌ که‌ یکی‌ از رفقای‌ او بها‌ئی‌ شده، اولیای‌ زندان‌ نسبت‌ به‌ او مهربان‌ شده‌ و دیگر از تهدید و تخویف‌ خبری‌ نیست. رئیس‌ زندان‌ هم‌ تأیید کرد که‌ از وقتی‌ که‌ آنها بها‌ئی‌ شده‌اند، نسبت‌ به‌ آنها سختگیری‌ نمی‌شود.» 4

‌در منابع‌ بها‌ئی، مورد مشابه‌ دیگری‌ از فعالیت‌ بها‌ئیان‌ بر زندانیان‌ سیاسی‌ ـ اما هزاران‌ کیلومتر دورتر از چاد یعنی‌ در قاره‌ آسیا و کشور فیلیپین‌ ـ وجود دارد که‌ از یک‌ هماهنگی‌ کامل‌ میان‌ بها‌ئیت‌ با رژیمهای‌ دیکتاتوری‌ برای‌ شکستن‌ روحیه‌ مقاومت‌ در آزادیخواهان‌ حکایت‌ می‌کند که‌ در ادامه‌ به‌ آن‌ می‌پردازیم:

 

 فیلیپین‌

ابتدا مستعمره‌ اسپانیا بود اما پس‌ از درگیری‌ با امریکا که‌ به‌ شکست‌ اسپانیا انجامید، این‌ کشور در سال‌ 1898‌ در برابر 20 میلیون‌ دلار به‌ امریکا واگذار شد.5 پس‌ از آن‌ تا سال‌ 1946 در استعمار امریکا قرار داشت. در این‌ دوران‌ امریکاییها به‌ منظور مسخ‌ فرهنگی‌ مسلمانان‌ اقداماتی‌ انجام‌ دادند که‌ تعداد بیشتر کلیساها از مساجد در اکثر شهرهای‌ مسلمان‌نشین‌ از آن‌ جمله‌ است. فشار زائدالوصف‌ امریکا بر مسلمانان‌ در دوران‌ استعمار و سپس‌ استقلال‌ ظاهری‌ ـ و ادامه‌ سلطه‌ امریکا توسط‌ حکومتهای‌ دست‌نشانده‌ ـ موجب‌ شد که‌ مسلمانان‌ جبهه‌ آزادیبخش‌ مورورا پایه‌گذاری‌ کنند که‌ این‌ جبهه‌ با انشعاباتی‌ که‌ در آن‌ صورت‌ گرفت‌ بعدها نیز به‌ مبارزات‌ خویش‌ ادامه‌ داد.

در اوضاعی‌ که‌ دولت‌ فیلیپین‌ روابط‌ عمیقی‌ با ایالات‌ متحده‌ دارد و سیاست‌ اسلام‌زدایی‌ توسط‌ امریکا در فیلیپین‌ دنبال‌ می‌شود و مسلمانان‌ مبارزات‌ مستمری‌ را برای‌ حفظ‌ هویت‌ اسلامی‌ و احقاق‌ حقوق‌ مسلم‌ خویش‌ آغاز کرده‌اند بها‌ئیت‌ وارد این‌ کشور می‌شود. توضیح‌ آن که:

هنگامی‌ که‌ رژیم‌ دست‌ نشانده ‌‌امریکا در فیلیپین‌ با خشونت‌ حکمرانی‌ می‌کرد، هزاران‌ نفر از آزادیخواهان‌ بر ضد آن‌ قیام‌ کردند و به‌ زندان‌های‌ مخوف‌ افتادند، چرا که‌ آنها حضور پایگاه‌های‌ امریکایی‌ را در کشور خود بر نمی‌تافتند.

در این‌ اوضاع‌ بها‌ئیت‌ دست‌ به‌ کار ودولت‌ فیلیپین‌ که‌ می‌دانست‌ آموزه‌های‌ این‌ فرقه‌ چه‌ نقش‌ مهمی‌ در حرکتهای کلی‌ و ضد استعماری‌ دارد، بشدت‌ از آنها حمایت‌ کرد و تمام‌ امکانات‌ را در اختیارشان‌ قرار داد تا به‌ راحتی‌ و با دست‌ باز به‌ فعالیت‌ بپردازند در این‌ میان، مبارزان‌ فیلیپینی‌ بویژه‌ در مناطق‌ مسلمان‌نشین‌ که‌ جزء اصلی‌ترین‌ هدفهای‌ تبلیغی‌ گروههای‌ بها‌ئی‌ بودند به‌ نقش‌ منفی‌ و استعماری‌ این‌ هیاتها پی‌ برده‌ و به‌ مقابله‌ با آنها پرداختند و از جمله‌ در یک‌ عملیات‌ غافلگیرانه‌ و هشدار دهنده، 3 تن‌ از مبلغان‌ بها‌ئی‌ را که‌ از ایران‌ به‌ آن‌ نواحی‌ رفته‌ بودند، اعدام‌ انقلابی‌ کردند و با این‌ اقدام‌ خود، ضمن‌ وارد آوردن‌ شوک‌ سنگین‌ به‌ تشکیلات‌ بها‌ئیت، پیام‌ خود را نیز به‌ آنها تفهیم‌ نمودند.

برای‌ پی‌ بردن‌ به‌ نقش‌ منفی‌ ومخرب‌ این‌ فرقه‌ در آن‌ کشور کافی‌ است‌ بدانیم‌ در شرایطی‌ که‌ خانواده‌های‌ زندانیان‌ سیاسی‌ امکان‌ ملاقات‌ با عزیزان‌ خود را نداشتند،دولت‌ فیلیپین‌ اجازه‌ داده‌ بود که‌ هیاتهای تبلیغی‌ بها‌ئی‌ به‌ میان‌ زندانیان‌ برود تا باکسب‌ خبر و شکار مبارزان، ضمن‌ ایجاد شکاف‌ در محبوسان، روحیه‌ انقلابی‌ را نیز در آنان‌ بخشکانند. گزارش‌ زیر که‌ در نشریه‌‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ استخراج‌ شده‌ است، به‌ خوبی‌ نقش‌ مخرب‌ فرقه‌‌ مذکور را از زبان‌ یک‌ زن‌ بها‌ئی‌ به‌ نام‌ حشمت‌ الله‌ اشراقیان‌ که‌ از سوی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ برای‌ تبلیغ‌ به‌ آن‌ کشور رفته‌ بود،نشان‌ می‌دهد:

بنابر دعوت‌ محفل‌ مقدس‌ ملی، به‌ مانیلا رفتم. خانمی‌ از مهاجرین‌ امریکایی‌ و... مهماندار من‌ بودند، خیلی‌ محبت‌ و احترام‌ فوق‌العاده‌ نمودند. روز بعد، برنامه‌‌ صحبت‌ در زندان‌ بود... دکتر مهاجر و اشراقیان‌ هم‌ هفته‌‌ قبل‌ از زندان‌ دیدن‌ کردند، نمی‌دانم‌ برایتان‌ نوشته‌ام‌ یا نه ؟

عده‌ ‌زندانیان‌ 9 هزار نفر است. آنهایی‌ که‌ محکوم‌ به‌ مجازات‌ سخت‌ یا حبس‌ ابد یا محکوم‌ به‌ مرگ‌ هستند، در این‌ زندان‌ می‌باشند. قریب‌ یک‌‌سال‌ و نیم‌ پیش، امر مبارک‌ [=بها‌ئیت] به‌ داخل‌ زندان‌ نفوذ نمود. هم‌ اکنون‌ 900 بها‌ئی‌ در آنجا داریم... رئیس‌ زندان‌ می‌گفت: ای‌ کاش‌ که‌ همه‌ بها‌ئی‌ شوند تاما از شر [مبارزین] خلاص‌ شویم. مقامات‌ مربوطه‌ احترام‌ فوق‌ العاده‌ به‌ امر می‌گذارند. بها‌ئیان‌ در سر تاسر فیلیپین‌ آزادند که‌ از زندان‌ [بها‌ئی] درآن‌ تشکیل‌ می‌شود.

در میان‌ این‌ نفوس‌ یعنی‌ [زندانیان] دکتر و وکیل‌ و دانشجویان‌ دانشگاه‌ و غیره‌ هستند. وارد شدن‌ به‌ زندان‌ حتی‌ برای‌ اقوام‌ زندانیان‌ کار آسانی‌ نیست. باید اجازه‌‌ مخصوص‌ از چندین‌ محل‌ بگیرند، آن‌ وقت‌ از پشت‌ میله‌های‌ زندان‌ صحبت‌ کنند، حتی‌ کشیش‌‌های کاتولیک. ولی‌ برای‌ بها‌ئیان‌ همین‌ که‌ در ماشین‌ از دور گفتیم. بها‌ئی، آناً‌ اجازه‌ دادند.

خلاصه‌ پس‌ از عبور از درهای‌ آهنین‌ وارد زندان‌ [شدیم] و به‌ محل‌ زندانیان‌ رفتیم... نه‌ تنها بهائی‌ها جمع‌ شدند، غیر بها‌ئی‌ها هم‌ آمدند. معاون‌ ایادی،6 پروفسور سمیناگو، مرا معرفی‌ نمود، پس‌ از آن‌ شروع‌ به‌ صحبت‌ کردم‌ وایشان‌ ترجمه‌ به‌ زبان‌ محلی‌ می‌نمود برای‌ اشخاصی‌ که‌ انگلیسی‌ نمی‌دانستند.

چندین‌ آسایشگاه‌ مختلف‌ را دیدن‌ کردیم‌ و در هر کجا مطالبی‌ بر ایشان‌ گفتم. در محل‌ مسلمانان، مباحثه‌ با 2 ملا‌ی‌ مسلمان‌ که‌ مدتی‌ است‌ زندانی‌ هستند، خیلی‌ جالب‌ بود، از 7صبح‌ تا 2 بعد از ظهر همین‌ طور حرف‌ زدم... باری‌ بعد از صرف‌ غذا در رستوران‌ آنجا مجدداً باز گشتیم‌ و تا ساعت‌ 5 بعداز ظهر آنجا بودیم. خاطرات‌ خوش‌ آن‌ روز همیشه‌ در خاطرم‌ است.7

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. چاد، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی، 1378، ص‌ 210. همان، ص‌ 370. همان، ص‌ 411. اخبار امری، سال‌ 1352، ش‌ 8، صص‌ 271 ـ 5270. فیلیپین، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی، 1382، ص‌ 619. شوقی‌ افندی‌ برای‌ تبلیغ‌ بها‌ئیت‌ شبکه‌ای‌ بین‌المللی‌ ایجاد کرد و 27 نفر را در را‡‌س‌ آن‌ قرار داد وآنها را ایادی‌ امرالله‌ نامیدتا هر یک‌ امور مربوطه‌ را در بخشی‌ از جهان‌ بر عهده‌ بگیرد،پس‌ از چندی‌ برای‌ هر یک‌ از آنها چندین‌ معاون‌ در نظر گرفت‌ که‌ به‌ آنها مغاون‌ ایادی‌ می‌گفتند 7. آهنگ‌ بدیع، سال‌ بیست‌ ویکم‌ (1345)،ش‌ 1، ص‌ 19

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

تبلیغ در کشور کودتاها

بولیوی را باید کشور کودتاها نامید زیرا در سال‌‌های 1825 تا 1979 در مجموع‌ 189 کودتای‌ نظامی‌ در این‌ کشور رخ‌ داده‌ که‌ از قدرت‌ بی‌حد نظامیان‌، اختناق‌ شدید و رواج‌ فساد و ارتشا حکایت‌ می‌کند. در یکی‌ از این‌ کودتاها در سال‌ 1964 ژنرال‌ بارینتوس‌ بر سر کار آمد. ژنرال‌ بارینتوس‌ در ریاست‌ مملکت‌ با ژنرال‌ آلفردو اوواندا تا ژانویه‌ 1969 همکاری‌ کرد. در همین‌ سال‌ جناب‌ اوواندا با یک‌ کودتا قدرت‌ را قبضه‌ کرد و اندکی‌ بعد وی نیز کودتای‌ یک‌ نظامی‌ دیگر از کار برکنار شد.1

‌اما در این‌ میان، بها‌ئیان‌ از آب‌ گل‌آلود ماهی‌ گرفته‌ و به‌ همه‌ ژنرال‌ها تفهیم‌ می‌کردند که‌ ما هر که‌ را بها‌ئی‌ کنیم، او در سیاست‌ دخالت‌ نمی‌کند و همواره‌ از آن‌ که‌ بر اریکه‌ قدرت‌ تکیه‌ زده، اطاعت‌ می‌کند و به‌ او وفادار است. در این‌ زمینه‌ در منابع‌ بها‌ئی‌ مطالبی‌ می‌خوانیم‌ که‌ جالب‌ توجه‌ است: در ژانویه‌ سال‌ 1967 هیأتی‌ 4 نفره‌ به‌ نمایندگی‌ از محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ بولیوی‌ با معاون‌ رئیس‌‌جمهور (احتمالاً‌ ژنرال‌ آلفردو اوواندا) دیدار می‌کنند. احسان‌الله‌ رضوانی‌ از بها‌ئیان‌ ایرانی‌ مقیم‌ آن‌ کشور پیرامون‌ این‌ ملاقات‌ می‌گوید: «آقای‌ معاون‌ رئیس‌‌جمهور خیلی‌ از برنامه‌های‌ محفل‌ ملی‌ و هدف‌ دیانت‌ مقدس‌ بها‌ئی‌ که‌ منظورش‌ پیشرفت‌ روحیه‌ دهاتی‌های‌ بولیوی‌ و جامعه‌ بشری‌ می‌باشد تعریف‌ کرده‌ و همین‌ طور قول‌ همه‌گونه‌ مساعدت‌ و همکاری‌ با دیانت‌ بها‌ئی‌ را دادند.» 2

‌‌و به‌ دنبال‌ همین‌ قسم‌ «مساعدت» ها و «همکاری» ها، هیأتهای‌ تبلیغی‌ بها‌ئیان‌ با آزادی‌ کامل‌ بویژه‌ در مناطقی از بولیوی‌ که‌ درگیر آشوب‌ و جنگهای‌ داخلی‌ است‌ به‌ فعالیت‌ می‌پردازند و چنانچه‌ نظامیان‌ «اشتباهاً» به‌ آنها «مظنون» شوند با مقداری‌ توضیح‌ و پاسخ‌ به‌ سؤ‌الات‌ «با کمال‌ احترام» مرخص‌ می‌شوند. نمونه‌ای‌ از این‌ موارد را در نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ می‌بینیم.3

در روزهای‌ 14 تا 16 آگوست‌ سال‌ 1969 یک کنفرانس‌ بهائی‌ در بولیوی‌ برگزار شد و‌ بها‌ئیان‌ 19 کشور در آن‌ شرکت‌ داشتند که‌ با انعکاس‌ وسیع‌ در رسانه‌های‌ آن‌ کشور روبه‌رو شد: «روزنامه‌های‌ بولیویا شرح‌ مفصلی‌ از کنفرانس‌ در صفحات‌ خود درج‌ نمودند و رادیوها همه‌ روزه‌ جریان‌ کنفرانس‌ را به‌ تفصیل‌ به‌ اطلاع‌ مردم‌ بولیویا می‌رساند. تلویزیون‌ علاوه‌ بر پخش‌ خبرهای‌ کنفرانس‌ در برنامه‌ عادی‌ اخبار، برنامه‌ بخصوص‌ به‌ مدت‌ بیش‌ از یک‌ ساعت‌ در اختیار بها‌ئیان‌ قرار داد....» 4

‌پس‌ از پایان‌ کنفرانس‌ روحیه‌ ماکسول‌ همسر شوقی‌ افندی‌ و جمعی‌ از بها‌ئیان‌ با رئیس‌‌جمهور دیدار کردند. در این‌ ملاقات‌ وی به‌ سفر خود به‌ اسرائیل‌ و دیدار از قبر علیمحمد باب‌ اشاره‌ و ابراز امیدواری‌ کرد که‌ نتایج‌ کنفرانس‌ بها‌ئیان‌ در پایتخت‌ آن‌ کشور مثبت‌ بوده‌ باشد.

‌ژنرال‌ در قالب‌ یک‌ جمله‌ دیپلماتیک‌ اوج‌ حمایت‌ رژیم‌ کودتا از بها‌ئیت‌ را این‌گونه‌ بیان‌ کرد: «امیدوارم‌ متوجه‌ احساس‌ محبتی‌ که‌ در بولیویا نسبت‌ به‌ شما وجود داشته، شده‌ [باشید] و بدانید که‌ همیشه‌ در قلبمان‌ جا دارید» .15

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. بولیوی، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، تهران، 1376، صص‌ 57 -256. اخبار امری، اردیبهشت‌ ـ خرداد 1346، ص‌ 114 3. همان، آبان‌ 1346، ش‌ 8، صص‌ 373 ـ 4372. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1349، ش‌ 9 و 10، ص‌ 15249.همان، صص‌ 250 ـ 249

 

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

کرنش به‌ دیکتاتوری!

‌‌در طول‌ سالهای‌ سیاه‌ پس‌ از جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ که‌ دنیا به‌ دو بلوک‌ شرق‌ و غرب‌ به‌ رهبری‌ امریکا و شوروی‌ تقسیم‌ شده‌ بود، ابرقدرتها برای‌ حفظ‌ رژیم‌های‌ متمایل‌ به‌ خود در کشورهای‌ مختلف‌ از هیچ‌ کوششی‌ دریغ‌ نداشتند و حکام‌ این‌ کشورها نیز برای‌ حفظ‌ خود، از اهرمهای‌ خشونت‌ و جنایت‌ و سلب‌ آزادی‌های‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و تحمیق‌ مردم‌ به‌ راحتی‌ و وفور بهره‌ می‌گرفتند.

‌‌در این‌ شرایط، بها‌ئیت‌ در این‌ کشورها وارد شد و تحت حمایت‌ دستگاههای‌ حاکم، با آزادی‌ و امکانات‌ فراوان‌ به‌ تبلیغ‌ پرداخت، چرا که‌ آن‌ رژیمها می‌دانستند که‌ با دو شعار بها‌ئیان: «عدم‌ دخالت‌ در سیاست» و «اطاعت‌ از حکومت» ، هر فرد که‌ بها‌ئی‌ شود، از میدان‌ مبارزات‌ آزادیخواهانه‌ خارج‌ گردیده‌ و به‌ صف‌ طرفداران‌ دیکتاتوری‌ حاکم‌ می‌پیوندد.

‌بها‌ئیت‌ در این‌ زمینه‌ کارنامه‌ عبرت‌انگیزی‌ دارد که‌ وی را در نظر آزادگان‌ جهان‌ در حد عمال‌ رژیم‌های‌ دیکتاتوری‌ پایین‌ می‌آورد. در این‌ مقاله‌ برآنیم‌ تا با استفاده‌ از منابع‌ بها‌ئی،‌ شواهد گویایی‌ را از قاره‌های‌ مختلف‌ به‌ خوانندگان‌ هوشمند و منصف‌ تقدیم‌ داریم:

‌الف) امریکای‌ لاتین: این‌ منطقه‌ در طول‌ جنگ‌ سرد به‌ «حیات‌ خلوت‌ امریکا» معروف‌ بود زیرا هیچ‌ رژیمی‌ در آنجا بدون‌ دخالت‌ ایالات‌ متحده‌ بر سر کار نمی‌آمد و سران‌ آن‌ رژیمها باید در همه‌‌ زمینه‌ها خود را با امریکا هماهنگ‌ می‌کردند اگر کسی نیز‌ ـ همچون‌ سالوادور آلنده‌ رئیس‌‌جمهور مردمی‌ شیلی‌ ـ از این‌ قانون‌ نانوشته‌ تخطی‌ می‌کرد به‌ اشد مجازات‌ محکوم‌ می‌شد.

در ‌‌زیر تحرکات‌ بها‌ئیان‌ در شیلی، نیکاراگوئه‌، آرژانتین و بولیوی را به‌ صورت‌ بسیار مختصر مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم.

‌‌1. شیلی: وقتی‌ در سپتامبر 1970 دکتر سالوادور آلنده‌ در انتخابات‌ ریاست‌ جمهوری‌ به‌ پیروزی‌ رسید، دولت‌ وحدت‌ ملی‌ را با مشارکت‌ همه‌ گروههای‌ مردم‌ تشکیل‌ داد و به‌ اجرای‌ سیاست‌های‌ خود که‌ مورد پسند امریکا نبود، پرداخت‌ اما ایالات‌ متحده‌ بیکار ننشست‌ و با طراحی‌ کودتایی‌ وحشیانه‌ که‌ در نوع‌ خود از بدنام‌ترین‌ آنها در امریکای لاتین‌ شمرده‌ می‌شد. 1 با بمباران‌ کاخ‌ ریاست‌ جمهوری‌ و قتل‌ رئیس‌جمهور منتخب‌ و مردمی، دیکتاتوری به نام ژنرال‌ پینوشه‌ را بر سر کار آورد که‌ تا سال‌ 1990 با خفقان‌ فراوان‌ بر این‌ کشور حکومت‌ کرد و در طول‌ این‌ دوران‌ سیاه‌ با راه‌اندازی‌ عملیاتی‌ موسوم‌ به‌ «کاروان‌ مرگ» بسیاری‌ از مخالفان‌ خود را به شکل‌ فجیعی‌ سر به‌ نیست‌ کرد. 2

تیرماه‌ سال‌ 1357 که‌ مبارزات‌ مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ اوج‌ گرفته‌ بود و نفرت‌ عمومی‌ از دیکتاتورهایی‌ همچون‌ محمدرضا پهلوی‌ و پینوشه‌ زبانه‌ می‌کشید، نشریه‌ اخبار امری‌ ارگان‌ رسمی‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ عکس‌ روی‌ جلد خویش‌ را با ذوق‌زدگی‌ به‌ دیدار نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ شیلی‌ و امریکای‌ جنوبی‌ با پینوشه‌ اختصاص‌ داد‌ و در صفحه‌ دوم‌ جلد نوشت:

 «چندی‌ قبل، نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ شیلی‌ با حضرت‌ رئیس‌‌جمهور آن‌ کشور جناب‌ پینوچیو ملاقات‌ کردند. در این‌ ملاقات‌...، حضرت‌ رئیس‌‌جمهور، نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ را با گرمی‌ و خوشرویی‌ پذیرفتند و درباره‌ اهداف‌ و مقاصد و خدمات‌ بشر دوستانه‌ جامعه‌ جهانی‌ بها‌ئی‌ صحبت‌ کرده، آنها را ستودند و موفقیت‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ را آرزو کردند... جریان‌ این‌ ملاقات‌ با عکس‌ و تفصیل‌ از وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ شیلی‌ (رادیو، تلویزیون‌ و مطبوعات) منتشر شد.» 3

‌پینوشه‌ که‌ همه‌‌ صداهای‌ حق‌جویانه‌ را در گلو خفه‌ و همه‌ گروههای‌ آزادیخواه‌ را سرکوب‌ کرده‌ است، به‌ بها‌ئیان‌ اجازه‌ فعالیت‌ می‌دهد و آنها را «باگرمی‌ و خوشرویی» به‌ حضور می‌پذیرد و مورد ستایش‌ قرار می‌دهد و موفقیت‌ ایشان‌ را آرزو می‌کند. آیا این‌ جز هماهنگی‌ و همدلی‌ بها‌ئیت‌ با او را نشان‌ می‌دهد؟

‌2. نیکاراگوئه: وقتی‌ در سال‌ 1934 ساندینو قهرمان‌ ملی‌ نیکاراگوئه‌ با نظر مساعد امریکا توسط‌ آناستازیو سوموزاگارسیا به‌ شکلی‌ ناجوانمردانه‌ به‌ قتل‌ رسید، اداره‌‌ این‌ کشور تا سال‌ 1979 در اختیار خاندان‌ سوموزا قرار گرفت. در این‌ حال‌ مردم‌ به‌ جان‌ آمده‌ از ستم‌ سوموزا در نیکاراگوئه‌ در سال‌ 1961 جبهه‌ آزادیبخش‌ ملی‌ ساندینیست‌ را تشکیل‌ دادند تا با این‌ رژیم‌ وابسته‌ و ستمگر به‌ مبارزه‌ برخیزند که‌ مبارزات‌ آنها ثمر داد و بالاخره‌ در سال‌ 1979 توانستند به‌ پیروزی‌ برسند.

‌‌در اوج‌ اختناق‌ سوموزا، هیأتی‌ از بها‌ئیان‌ نیکاراگوئه‌ از سوموزا درخواست‌ ملاقات‌ می‌کنند، خانم‌ ژاله‌ عهدشوقی‌ که‌ از بها‌ئیان‌ مهاجر به‌ آن‌ کشور است. در گزارش‌ خود که‌ در نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ می‌نویسد:

ملاقات‌ با حضرت‌ رئیس‌‌جمهوری‌ (ژنرال‌ آنا سیوسوموزا) میسر نگردید ولی‌ ایشان‌ تلگرافی‌ در جواب‌ عریضه‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ ارسال‌ [کردند] مبنی‌ بر این‌که‌ منشی‌ رئیس‌‌جمهور... باکمال‌ میل‌ مسؤول‌ محفل‌ را به‌ نام‌ رئیس‌‌جمهور خواهد پذیرفت.4

‌‌هیأت‌ نمایندگی‌ 5 نفره‌ محفل‌ در 8 فوریه‌ 1969 به‌ ملاقات‌ منشی‌ سوموزا می‌شتابند. در این‌ ملاقات‌ رئیس‌ بها‌ئیان‌ (سلومون‌ اسکالانته)‌ بر نکته‌ای‌ تأکید می‌ورزد که‌ خواست‌ و مطلوب‌ همه‌‌ دیکتاتورهای‌ عالم‌ است. او می‌گوید:

بها‌ئیان‌ در هر کشوری‌ که‌ زندگی‌ می‌کنند، مطیع‌ دولت‌ و افرادی‌ صلح‌جو و سازنده‌ می‌باشند لذا بدین‌ مناسبت، محفل‌ ملی‌ نیکاراگوئه‌ یک‌ نوع‌ بیانیه‌ای... تقدیم‌ می‌دارد. این‌ هدیه‌ نیز مورد توجه‌ قرار گرفت‌ که‌ عبارت‌ بود از بیانات‌ مبارکه‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ راجع‌ به‌ اطاعت‌ از حکومت‌ و تحت‌ عنوان‌ «وفاداری‌ نسبت‌ به‌ حکومت» نامیده‌ شده‌ بود.5

گزارشگر جلسه‌ سپس‌ در توصیف‌ فضای‌ مذاکرات‌ و برخورد مثبت‌ منشی‌ رئیس‌‌جمهور می‌نویسد: در تمام‌ طول‌ مصاحبه‌ یک‌ حالت‌ دوستانه‌ و صمیمیت‌ حکمفرما بود و دکتر اینسر بارکرو به‌ مجرد اطلاع‌ از هدف‌ ما بلافاصله‌ عکاس‌ رسمی‌ را خواست‌ و برای‌ ثبت‌ این‌ مراسم‌ دو عکس‌ به‌ آن‌ مناسبت‌ گرفته‌ شد.6

‌سپس‌ خانم‌ عهد شوقی‌ با شوقی‌ فراوان‌ می‌افزاید: «این‌ بدیهی‌ است‌ که‌ حال‌ با ابلاغ‌ کلمه‌ مبارک‌ به‌ رئیس‌‌جمهور این‌ کشور، فعالیتهای‌ امری‌ با اطمینان‌ خاطر بیشتری‌ و با حرارت‌ بیشتری‌ دنبال‌ خواهد شد.» 7

‌‌3. آرژانتین: این‌ کشور همواره‌ مورد طمع‌ صهیونیست‌ها بوده‌ و این‌ جماعت‌ در آن‌ نفوذ عمیقی‌ دارند که‌ در میان‌ کشورهای‌ امریکای‌ لاتین‌ کم‌نظیر است، برای‌ این‌ منظور مهاجرت‌ گسترده‌ یهودیان‌ به‌ بوئنوس‌ آیرس‌ (پایتخت‌ آرژانتین) صورت‌ پذیرفت‌ به‌ طوری‌ که‌ جمعیت‌ یهودیان‌ این‌ شهر در سال‌ 1887 فقط‌ 366 نفر بود در حالی‌ که‌ این‌ جمعیت‌ در سال‌ 1960 یعنی‌ 73 سال‌ بعد به‌ 250 هزار نفر رسیده‌ بودند. به‌ این‌ ترتیب‌ ساکنان‌ غیریهودی‌ در این‌ مدت‌ در بوئنوس‌ آیرس‌ 15 برابر شده‌ در حالی‌ که‌ تعداد یهودیان‌ در همین‌ مدت‌ به‌ بیش‌ از 653 برابر رسیده‌ است.8

‌‌از حیث‌ داخلی‌ نیز تاریخ‌ سیاسی‌ آرژانتین‌ در دو قرن‌ اخیر به‌ چند دوره‌ تقسیم‌ می‌شود که‌ کارشناسان، فاصله‌ سالهای‌ 1955 تا 1983 را «دوران‌ سیاه‌ ترور و وحشت» نام‌ نهاده‌اند زیرا کودتاهای‌ مکرر نظامیان‌ و نفوذ حاکمیت‌ آنها بر کشور، تاریک‌ترین‌ روزها و سالها را برای‌ مردم‌ آرژانتین‌ رقم‌ می‌زند.

‌در سال‌ 1966 ژنرال‌ اونگانیا به‌ قدرت‌ می‌رسد اما همو در سال‌ 1970 طی‌ کودتایی‌ دیگر توسط‌ ژنرال‌ لانوسه‌ از کار برکنار می‌شود و ژنرال‌ لانوسه‌ ژنرال‌ لونیگستون‌ را به‌ جای‌ او می‌گذارد اما پس‌ از 7 ماه‌ چون‌ لونیگستون‌ مطابق‌ میل‌ وی‌ رفتار نمی‌کند، او را نیز برکنار می‌کند. و خود زمام‌ امور را در دست‌ می‌گیرد 9 و با اقتدار و خشونت‌ بر مردم‌ آرژانتین‌ حکم‌ می‌راند.

‌در این‌ هنگام‌ محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ آرژانتین‌ مطابق‌ معمول‌ برای‌ ابراز وفاداری‌ و اطاعت‌ از «ژنرال» چند نفر از اعضای‌ خود را به‌ دیدار با رئیس‌‌جمهور می‌فرستد. مجله‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ نیز عکس‌ این‌ دیدار را با خوشحالی‌ درج‌ می‌کند تا اغنام‌ الهی‌ با مشاهده‌‌ آن‌ روحیه‌ پیدا کنند.10

‌ب) آفریقا: این‌ قاره‌ پهناور، داستانی‌ تلخ‌ و غم‌انگیز از غارت‌ منابع‌ طبیعی‌ و به‌ بردگی‌ کشیدن‌ سیاهان‌ مظلوم‌ آن‌ دارد خوشبختانه پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم، با گسترش‌ مبارزات‌ آزادیخواهانه‌ و استقلال‌طلبانه، مردم‌ آفریقا با تقدیم‌ میلیون‌ها کشته‌ و مجروح‌ به‌ تدریج‌ موفق‌ شدند زنجیرهای‌ اسارت‌ را پاره‌ کنند و گوهر استقلال‌ خود را از کف‌ استعمارگران‌ بیرون‌ آورند. اما پس‌ از استقلال‌ هم‌ رژیم‌هایی‌ بر اکثر این‌ کشورها حاکم‌ بودند که‌ در باطن‌ از منافع‌ سلطه‌گران‌ و صهیونیست‌ها، حفاظت‌ و با هر حرکت‌ آزادیخواهانه‌ بشدت‌ مقابله‌ می‌کردند. در این‌ شرایط‌ بها‌ئیان‌ نیز در آفریقا فعال‌ بودند که‌ برای‌ بررسی‌ نقش‌ آنان‌ در کشورهای‌ مختلف، به‌ نمونه‌ها و شواهدی‌ از منابع‌ خودشان‌ استناد می‌کنیم:

‌‌1. اتیوپی: در این‌ کشور که‌ هیچ‌گاه‌ ظاهراً‌ به‌ استعمار در نیامد از سال‌ 1930 تا 1974 راس‌ تافری‌ ملقب‌ به‌ هایله‌ سلاسی‌ حکومت‌ می‌کرد. در سال‌ 1936 با تهاجم‌ ایتالیا و اشغال‌ این‌ کشور، هایله‌ سلاسی‌ به‌ انگلیس‌ رفت‌ و 5 سال‌ بعد با شکست‌ ایتالیا توسط‌ نیروهای‌ انگلستان‌ و اتیوپی‌ او مجدداً‌ به‌ قدرت‌ رسید.11

‌‌پیرامون‌ آزادی‌های‌ سیاسی‌ در زمان‌ وی‌ کافی‌ است‌ بدانیم‌ که‌ در طول‌ دوران‌ طولانی‌ حکومت‌ او، هیچ‌ حزب‌ سیاسی‌ در اتیوپی‌ وجود نداشت.12 هایله‌ سلاسی‌ که‌ خود را امپراطور می‌خواند، به‌ غرب‌ گرایش‌ داشت‌ و متحد امریکا بود.13 در سال‌ 1953 هایله‌ سلاسی‌ یک‌ ایستگاه‌ مخابراتی‌ را به‌ امریکا اجاره‌ داد که‌ در آن‌ زمان‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ ایستگاههای‌ استراق‌ مخابراتی‌ ورله‌ رادیویی‌ در جهان‌ بود و از طریق‌ آن، مخابرات‌ رادیویی‌ شوروی‌ در سراسر منطقه‌ را شنود می‌کردند. این‌ پایگاه‌ توسط‌ 4000 نظامی‌ امریکایی‌ اداره‌ می‌شد.14 هایله‌ سلاسی‌ روابطی مستحکم‌ با اسرائیل‌ نیز برقرار کرد و ارتش‌ اسرائیل‌ تهیه‌کننده‌ سلاح‌ برای‌ ارتش‌ اتیوپی‌ بود و مستشاران‌ صهیونیست، آموزش‌ دهنده‌ نظامیان‌ اتیوپیایی‌ بودند. پس‌ از سقوط‌ هایله‌ سلاسی‌ در سال‌ 1974 (1353) توسط‌ منگیستو هایله‌ ماریام‌ و قتل‌ 59 نفر از نزدیکان‌ هایله‌ سلاسی‌ در یک‌ روز و روی‌ کار آمدن‌ رژیم‌ طرفدار شوروی‌ و به‌ ظاهر مخالف‌ با امریکا، باز هم‌ روابط‌ نظامی‌ با اسرائیل‌ ادامه‌ یافت‌ و حتی‌ مشاوران‌ اسرائیلی، آموزش‌ گارد ریاست‌ جمهوری‌ اتیوپی‌ را بر عهده‌ داشتند که‌ این‌ امر از جایگاه‌ اسرائیلیان‌ و اعتمادی‌ که‌ به‌ آنها وجود داشت‌ حکایت‌ می‌کند. در سال‌ 1984 با موافقت‌ دولت‌ اتیوپی‌ در مدت‌ کوتاهی‌ 10 هزار یهودی‌ فلاشه‌ از اتیوپی‌ به‌ اسرائیل‌ منتقل‌ شدند.15

‌‌جالب‌ است‌ بدانیم‌ هایله‌ سلاسی‌ در سال‌ 1944 با صدور حکمی، میسیونهای‌ مسیحی‌ غیرارتدوکس‌ را از تلاش‌ برای‌ تغییر مذهب‌ مسیحیان‌ ارتدوکس‌ منع‌ کرد16 که‌ می‌تواند به این دلیل باشد که‌ مسیحیان‌ به‌ جای‌ درگیری‌ با یکدیگر باید همه‌ تلاش‌ تبلیغی‌ خود را بر تغییر مذهب‌ مسلمانان‌ متمرکز می‌کردند. در این‌ شرایط‌ به‌ بررسی‌ وضعیت‌ بها‌ئیان‌ در آن‌ کشور می‌پردازیم: در سال‌ 1351 (1972) مراسم‌ «هشتادمین‌ سالروز تولد اعلیحضرت‌ هیلاسلاسی‌ امپراطور اتیوپی» برگزار شد. قرار بود فردی‌ به‌ نام‌ آقای‌ بهتا به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ اتیوپی‌ برای‌ تبریک‌ و اهدای‌ یک‌ کتاب‌ بها‌ئی‌ به‌ محل‌ برگزاری‌ مراسم‌ در گراندهتل‌ برود. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ ایران، فرد مذکور پس‌ از ورود به‌ هتل: «متوجه‌ گردید که‌ با وجود این‌که‌ نمایندگان‌ بسیاری‌ از دستجات‌ مذهبی‌ در آن‌ جلسه‌ دعوت‌ شده‌ بودند، آجودان‌ اعلیحضرت‌ از نزدیک‌ شدن‌ آنان‌ به‌ امپراطور ممانعت‌ به‌ عمل‌ آورد....» 17

‌‌اما در این‌ هنگام‌ اتفاق‌ عجیبی‌ رخ‌ داد که‌ از روابط‌ ویژه‌ محفل‌ بها‌ئیان‌ با امپراطور پرده‌ برداشت: آقای‌ بهتا چنین‌ می‌نگارد: «من‌ از تقدیم‌ هدیه‌ به‌ حضور امپراطور مأیوس‌ شده‌ بودم‌ که‌ ناگهان‌ امپراطور، آجودان‌ خود را احضار و پس‌ از مختصر گفتگو، آجودان‌ نزد من‌ آمد و مرا به‌ جایگاه‌ امپراطور راهنمایی‌ کرد... به‌ مجرد نزدیک‌ شدن‌ به‌ جایگاه، تبسم‌ بر لبان‌ امپراطور نقش‌ بست‌ و کتاب‌ را به‌ دست‌ خود گرفته‌ و صفحات‌ آن‌ را ورق‌ زدند و این‌ اولین‌ هدیه‌ای‌ بود که‌ امپراطور به‌ دست‌ خود دریافت‌ می‌داشت. امپراطور وعده‌ دادند که‌ کتاب‌ را مطالعه‌ خواهند نمود.» 18

‌‌همان‌طور که‌ دیدیم‌ در سال‌ 1353 (1974) رژیم‌ هایله‌ سلاسی‌ سرنگون‌ شد و یک‌ دولت‌ کمونیستی‌ روی‌ کار آمد که‌ با وجود مخالفت‌ با امریکا، روابط‌ خود را با اسرائیل‌ حفظ‌ کرد و به‌ تدریج‌ گسترش‌ داد. در جریان‌ این‌ انتقال‌ قدرت‌ خونین، جنگ‌ داخلی‌ در اتیوپی‌ درگرفت‌ اما در همان‌ زمان‌ هیأتهای‌ بها‌ئی‌ به‌ راحتی‌ به‌ فعالیت‌ مشغول‌ بودند و اگر سوءتفاهمی‌ نیز بروز می‌کرد به‌ سرعت‌ رفع‌ می‌شد. در نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ آمده‌ است‌ که‌ در جریان‌ درگیری‌ و تیراندازیهای‌ معمول‌ روزانه‌ در اسمره‌ روزی‌ در طبقه‌ پایین‌ خانه‌ای‌ که‌ در آن‌ جلسه‌‌ تبلیغی‌ بها‌ئی‌ برگزار شده‌ بود تیراندازی‌ درگرفت‌ و مأموران‌ ارتش‌ و پلیس‌ به‌ داخل‌ خانه‌ آمدند و متوجه‌ شدند که‌ در طبقه‌‌ بالای‌ آن‌ مکان‌ جلسه‌ بها‌ئی‌ برقرار است‌ لذا به‌ سراغ‌ بها‌ئیان‌ آمدند اما: «رئیس‌ پلیس‌ [که] از امر [=بها‌ئیت] خبر داشت، افراد خود را فراخوانده‌ و با عذرخواهی... به‌ ما گفت: می‌توانیم‌ برویم‌ و اظهار داشت‌ او می‌داند بها‌ئیان‌ خطرناک‌ نیستند....» 19

2. اوگاندا: این‌ کشور تا سال‌ 1962 مستعمره‌ انگلیس‌ بود و پس‌ از استقلال‌ ظاهری‌ تا سال‌ 1983 تحت‌الحمایه‌ انگلستان‌ به‌شمار می‌رفت. اسلام‌ در این‌ کشور رشد سریعی‌ داشت‌ لذا استعمارگران، مسلمانان‌ را به‌ عنوان‌ دشمن‌ تلقی‌ کرده‌ و با ترفندهای‌ مختلف‌ همچون‌ تقویت‌ میسیونهای‌ مسیحی، عدم‌ اعطای‌ هرگونه‌ پست‌ سیاسی‌ به‌ مسلمانان، پراکنده‌ ساختن‌ مسلمین‌ در سراسر کشور و قتل‌عام‌ آنان، می‌کوشیدند پیروان‌ اسلام‌ را نابود کنند.20

در این کشور، اسرائیل نیز نفوذ فراوان داشت؛ فی‌المثل ‌‌سال‌ 1963 چند ماه‌ پس‌ از استقلال، ابوته‌ نخستین‌ رئیس‌ کشور اوگاندا به‌ اسرائیل‌ رفت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ مقامات‌ صهیونیست‌ همچون‌ گلدامایر وزیر خارجه (1963)، اشکول‌ نخست‌وزیر (1966) و آبا ابان‌ وزیر خارجه‌ (1969) از اوگاندا دیدار کردند.

‌سال‌ 1971 یک‌ گروهبان‌ ارتش‌ به‌ نام‌ ایدی‌ امین‌ که‌ در اسرائیل‌ تعلیم‌ دیده‌ بود، با کمک‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ دست‌ به‌ کودتا زد.21 مردم‌ اوگاندا که‌ از دیکتاتورهای‌ کودتاگر این‌ کشور جز غارت، چپاول، تجاوز به‌ زنان، شکنجه‌ و قتل، خاطره‌ای‌ نداشتند به‌ امین‌ هم‌ خوشبین‌ نبودند. این‌ سوءظن‌ صحیح‌ بود زیرا در دوران‌ ایدی‌ امین‌ 200 هزار نفر از مردم‌ کشته‌ شدند22.

حال‌ با این‌ وضعیت‌ که‌ از اوگاندا ترسیم‌ شد به‌ بررسی‌ وضعیت‌ و موقعیت‌ بها‌ئیان‌ در این‌ کشور می‌پردازیم:‌در ژانویه‌ سال‌ 1961 یعنی‌ در اواخر حضور مستقیم‌ استعمار انگلیس‌ در اوگاندا، ساختمان‌ بها‌ئیان‌ در کامپالا افتتاح‌ شد که‌ مرکزیت‌ این‌ تشکیلات‌ در آفریقا را نیز بر عهده‌ داشته‌ و دارد. این‌ امر از اهمیت‌ اوگاندا برای‌ بها‌ئیت‌ حکایت‌ می‌کند. همچنین‌ این‌ مطلب‌ با توجه‌ به‌ سیاست‌های‌ اسلام‌ستیزانه‌ انگلیس‌ و اسرائیل‌ ـ به‌ عنوان‌ دو کشور بانفوذ در اوگاندا ـ بسیار قابل‌ تامل‌ و دقت‌ می‌باشد بویژه‌ آن که‌ در مراسم‌ افتتاح‌ این‌ مرکز، برادر سلطان‌ محل‌ و نمایندگان‌ رسمی‌ دولت‌ و مقامات‌ عالیه‌ کشور اوگاندا نیز حضور داشتند.23

‌در سال‌ 1971 (1350) ایدی‌ امین‌ پس‌ از کودتا و به‌ دست‌ گرفتن‌ قدرت، از مذاهب‌ بزرگ‌ اوگاندا درخواست‌ کرد که‌ هر یک‌ دو نماینده‌ به‌ مقر فرماندهی‌ او بفرستند. در این‌ جلسه‌ از فرقه‌ بها‌ئیت‌ نیز به‌ عنوان‌ یک‌ دین، برای‌ حضور در جلسه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ آمد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ با این‌که‌ نمایندگان‌ ادیان‌ بزرگ‌ همچون‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ در جلسه‌ حضور داشتند به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران: «بعد از اتمام‌ نطق‌ رئیس‌‌جمهور فقط‌ از یک‌ نفر بها‌ئی‌ تقاضا شد بیاناتی‌ ایراد نماید.» آن‌ بها‌ئی‌ نیز فرصت‌ را مغتنم‌ شمرده‌ و: «با صدای‌ بلند یک‌ رساله‌‌ بها‌ئی‌ را قرائت‌ کرد که‌ متن‌ آن‌ اطاعت‌ از حکومت‌ بود» و رژیم‌ کودتایی‌ ایدی‌ امین‌ نیز از این‌ حُسن‌ سلیقه‌ بها‌ئیان‌ به‌ وجد آمده‌ و: «بعداً‌ این‌ متن‌ از رادیو به‌ تمام‌ زبانهای‌ جاری‌ یوگاندا نیز ترجمه‌ و اعلام‌ گردید.» 24

‌در 12 نوامبر 1971 مراسم‌ جشن‌ تولد حسینعلی‌ بها‌ء در مرکز بها‌ئیان‌ کامپالا برگزار شد و از ایدی‌ امین‌ برای‌ حضور در این‌ مراسم‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ آمد که‌ او پاسخ‌ مثبت‌ داد و در مراسم‌ شرکت‌ کرد. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ در این‌ مجلس: «وزیر امور دینی‌ و وزیر اطلاعات‌ هر دو عظمت‌ بیانات‌ و تعالیم‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ را تمجید و تحسین‌ نمودند.» 25

‌بنا به‌ همین‌ گزارش‌ در ادامه‌ مراسم‌ جناب‌ ایدی‌ امین‌ به‌ «تمجید و تحسین» بها‌ئیان‌ پرداخت‌ «و به‌ پیروان‌ سایر ادیان‌ در اوگاندا نیز توصیه‌ کرد که‌ آنها نیز مانند بها‌ئیان‌ در بین‌ خود متحد و متفق‌ شوند.» 26 بدیهی‌ است‌ رئیس‌ بها‌ئیان‌ اوگاندا نیز که‌ رمز این‌ همه‌ توجه‌ آقای‌ ایدی‌ امین‌ به‌ این‌ فرقه‌ را نیک‌ دریافته‌ بود: «بعد از اظهار تشکر از مراحم‌ ریاست‌ جمهور، به‌ ایشان‌ اطمینان‌ داد که‌ بها‌ئیان‌ اوگاندا در نهایت‌ وفاداری‌ به‌ دولت‌ و رئیس‌‌جمهور، به‌ این‌ مملکت‌ خدمت‌ می‌کنند....» 27 و مطابق‌ روال‌ معمول‌ دولت‌ اوگاندا: «نطق‌ رئیس‌‌جمهور و مراسم‌ این‌ جشن‌ توسط‌ تلویزیون‌ و رادیو در سراسر مملکت‌ پخش‌ شد.» 28

‌با این‌ حمایت‌ها بها‌ئیان‌ در اوگاندا به‌ راحتی‌ به‌ تبلیغ‌ مشغول‌ بودند و از حمایت‌های‌ سیاسی‌ و بویژه‌ رسانه‌ای‌ دولت‌ نیز کاملاً‌ بهره‌مند می‌شدند. از جمله‌ به‌ نوشته‌ مجله‌ اخبار امری‌ یکی‌ از سران‌ بها‌ئیت‌ به‌ نام‌ ایناک‌ اولینگا در غرب‌ اوگاندا به‌ «سیر و سفر پرداخت‌ در این‌ حال، خبر مسافرت‌ ایشان‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ و زبانهای‌ محلی‌ از رادیو اعلام‌ شد و روِ‌سای‌ قبائل‌ از طرف‌ حاکم‌ نامه‌ای‌ دریافت‌ داشتند و در تشکیل‌ مجامع‌ و احتفالات، برای‌ ملاقات‌ ایشان‌ همکاری‌ و اشتراک‌ مساعی‌ کردند.» 29

3. لسوتو: این‌ کشور در مرکز آفریقای‌ جنوبی‌ قرار دارد. در سال‌ 1966 استقلال‌ یافته‌ و در همان‌ سال‌ به‌ عضویت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد در آمده‌ است، اما به‌ دلیل‌ موقعیت‌ ویژه‌ جغرافیایی، در سیاست‌ خارجی، همواره‌ تحت‌ تأثیر آفریقای‌ جنوبی‌ است 30 که‌ در آن‌ زمان‌ رژیم‌ تبعیض‌نژادی‌ بر آن‌ حاکم‌ بود و با اسرائیل‌ نیز روابط‌ بسیار دوستانه‌ داشت. بها‌ئیان‌ در این‌ کشور نیز به‌ فعالیت‌ پرداختند و برای‌ ایجاد اطمینان‌ و حُسن‌ظن، به‌ ملاقات‌ مسؤولان‌ آن‌ رفتند و از جمله‌ پادشاه‌ لسوتو «بی‌هنگ‌ سیت‌سو» ملقب‌ به‌ موشوشوی‌ دوم، جمعی‌ از بها‌ئیان‌ را در 15 فوریه‌ 1972 در قصر سلطنتی‌ به‌ حضور پذیرفت‌ و به‌ گرمی‌ پذیرایی‌ می‌کرد. در این‌ ملاقات‌ که‌ حدود 50 دقیقه‌ به‌ طول‌ انجامید ؛ جملاتی‌ بر زبان‌ اعلیحضرت‌ جاری‌ شد که‌ بیشتر به‌ طنز شباهت‌ دارد. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ بها‌ئیان‌ ایران: پادشاه‌ لسوتو سؤ‌الات‌ متعدد درباره‌ وضع‌ امر بها‌ئی‌ در لسوتو و هدف‌ دیانت‌ بها‌ئی‌ به‌ طور عموم‌ مطرح‌ کرد. وقتی‌ که‌ به‌ پادشاه‌ درباره‌ اصل‌ وفاداری‌ به‌ حکومت‌ مطالبی‌ گفته‌ شد، پادشاه‌ در جواب‌ گفت: اگر تمام‌ جهان‌ بها‌ئی‌ شوند، برای‌ زمامداران‌ و پادشاهان، حکومت‌ بسیار آسان‌ خواهد بود.31

4. لیبریا: این‌ کشور در قرن‌ نوزدهم‌ اعلام‌ استقلال‌ کرد. در خلال‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ پایگاه‌ امریکا در آفریقای‌ سیاه‌ تبدیل‌ شد.32 در سال‌ 1944 ویلیام‌ توبمن‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ آن‌ رسید و تا سال‌ 1971 به‌ مدت‌ 27 سال‌ در این‌ مقام‌ باقی‌ ماند و جانشین‌ او ویلیام‌ تولبرت‌ در سال‌ 1980 بایک‌ کودتا برکنار شد.

‌بنا به‌ گزارشی‌ که‌ در شهریور 1355 در وزارت‌ خارجه‌ ایران‌ تهیه‌ شده‌ است، یکی‌ از سه‌ اصلی‌ که‌ از خصوصیات‌ بارز حیات‌ سیاسی‌ لیبریا به‌شمار می‌رود: «نفوذ فائق‌ ایالات‌ متحده‌ امریکا بر زندگی‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ این‌ کشور» است. بنا به‌ همین‌ گزارش: «لیبریا با جهان‌ غرب‌ روابط‌ سیاسی‌ دارد ولی‌ هرگز درصدد برقراری‌ روابط‌ سیاسی‌ با شوروی‌ یا چین‌ برنیامد» 33 که‌ این‌ امر میزان‌ وابستگی‌ این‌ کشور به‌ امریکا را می‌نمایاند. همچنین‌ کمپانی‌ فایرستون‌ نیز 450 هزار هکتار از اراضی‌ درخت‌ کائوچو آن‌ را برای‌ مقاصد خود تصاحب‌ کرده‌ است.

‌‌در سیاست‌ داخلی‌ نیز این‌ رژیم، نظام‌ تک‌ حزبی‌ را بر کشور حاکم‌ کرده‌ بود34 که‌ این‌ مساله‌ نیز از اختناق‌ و عدم‌ وجود آزادی‌های‌ اولیه‌ و اساسی‌ در آن‌ سرزمین‌ حکایت‌ می‌کند.

‌به‌ دلیل‌ وابستگی‌ عمیق‌ این‌ کشور به‌ غرب، رئیس‌‌جمهور آن، ویلیام‌ توبمن‌ سال‌ 1965 سفری‌ رسمی‌ به‌ اسرائیل‌ داشت‌ که‌ در خلال‌ آن‌ از مرکز بها‌ئیان‌ در حیفا نیز دیدار به‌ عمل‌ آورد.35

‌بها‌ئیان‌ در لیبریا از آزادی‌ عمل‌ و امکانات‌ بسیار زیادی‌ برخوردار بودند آنچنان‌ که‌ در ژانویه‌ سال‌ 1971 (دی‌ ماه‌ 1349) کنفرانس‌ بین‌المللی‌ بها‌ئیان‌ در این‌ کشور برگزار شد و اخبار و گزارشهای‌ آن‌ «از طریق‌ تلویزیون‌ و رادیو و جراید به‌ سراسر کشور اعلان‌ و ابلاغ‌ گردید.» 36

‌در این‌ کنفرانس‌ معاون‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا نیز حضور یافت‌ و طی‌ سخنانی‌ از طرف‌ رئیس‌‌جمهور به‌ حضار خوش‌آمد گفت‌ و «از مآرب‌ و مقاصد دیانت‌ بها‌ئی‌ تجلیل‌ نمود و اظهار امیدواری‌ کرد که‌ تعالیم‌ مشتهر بها‌ءالله‌ به‌ زودی‌ در عالم‌ مستقر گردد و از این‌که‌ این‌ کنفرانس‌ در مونرویا برپا شده‌ است، ابراز مسرت‌ نمود و اظهار کرد: «در انجام‌ هرگونه‌ خدمتی‌ حاضر و مفتخر است....»

‌سپس‌ روحیه‌ ماکسول، بیوه‌ شوقی‌ از «این‌ نطق‌ شیوا و فصیح‌ و دلپذیر عمیقاً‌ تقدیر» کرد.37

‌در غروب‌ دومین‌ روز کنفرانس‌ شهردار مونرویا در کنفرانس‌ شرکت‌ کرد و «ضمن‌ عرض‌ خیرمقدم‌ از تمام‌ احبأ برای‌ شرکت‌ در ضیافت‌ مجللی‌ که‌ غروب‌ روز سوم‌ در عمارت‌ زیبای‌ شهرداری‌ برپا می‌شد، دعوت‌ نمود و با نهایت‌ خوشرویی، پذیرایی‌ مفصل‌ و مجلل‌ شد.» 38

‌در خلال‌ این‌ کنفرانس‌ با روحیه‌ ماکسول‌ مصاحبه‌های‌ مختلف‌ رادیو ـ تلویزیونی‌ و مطبوعاتی‌ برگزار می‌شد39 و در روز پنجم‌ ژانویه‌ «حضرت‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا و همسرشان‌ با کمال‌ احترام‌ ایشان‌ را پذیرفته» و در این‌ ملاقات‌ 35 دقیقه‌ای‌ «حضرت‌ توبمن‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا از خاطرات‌ شیرینش‌ از زیارت‌ مقام‌ اعلی‌ [=قبر باب] در جبل‌ کرمل‌ [در اسرائیل] یاد کرده‌اند.» 40

‌‌اندکی‌ بعد به‌ لطف‌ ادعیه‌ زاکیه‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا یکباره‌ دار فانی‌ را وداع‌ گفت‌ و مرد. در شب‌ یادبود او به نوشته منابع بهائی: «با وجود آن که‌ بسیاری‌ از کلیساها برای‌ گرفتن‌ برنامه‌ در آن‌ شب‌ تلاش‌ کرده‌ و موفق‌ نشده‌ بودند، از جامعه‌ بها‌ئی‌ خواسته‌ شد در برنامه‌ شرکت‌ جویند. از این‌ رو یکی‌ از اعضای‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ «مناجات‌ بها‌ئی» را در آن‌ سالن‌ خواند و از آنجا که‌ متوفی «نسبت‌ به‌ امر مبارک‌ [=بها‌ئیت] همواره‌ مساعدت‌ داشت» ، جلسه‌ تذکری‌ برای‌ او در مرکز بها‌ئیان‌ برگزار گردید و شرحی‌ راجع‌ به‌ او «بیان‌ شد که‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا... در سفر خود به‌ اسرائیل‌ موفق‌ به‌ زیارت‌ اعتاب‌ مقدسه‌ بها‌ئی‌ شد و پس‌ از زیارت، بی‌محابا اظهار داشت‌ «هرکس‌ این‌ عتبه‌ را زیارت‌ کند وجود خدا را احساس‌ ننماید انسان‌ نیست.» 41

‌‌جالب‌ است‌ که‌ بها‌ئیان‌ تهیه‌کننده‌ این‌ گزارش‌ نیز که‌ به نظر می‌رسد هنوز در دل‌ خود ایمان‌ به‌ حقانیت‌ حسینعلی‌ بها‌ء نیاورده‌اند از کلمه‌‌ «بی‌محابا» برای‌ اظهارات‌ اخیر رئیس‌‌جمهور لیبریا استفاده‌ کرده‌اند.42

‌تمام‌ این‌ برنامه‌ از رادیو پایتخت‌ لیبریا پخش‌ گردید و جالب آنکه در برنامه‌ای‌ که‌ از طرف‌ رادیو تلویزیون‌ آن‌ کشور به‌ مناسبت‌ مرگ‌ رئیس‌‌جمهور تهیه‌ شد فقط‌ مناجاتهای‌ بها‌ئی‌ خوانده‌ شد.42

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. شیلی، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، تهران، 1377، ص‌ 257. کیهان، سه‌شنبه‌ 21 آذر 1385، ش‌ 18688، ص‌ 316. اخبار امری، سال‌ 1357، ش‌ 6، صفحات‌ اول‌ و دوم‌ جلد‌4. اخبار امری، اردیبهشت‌ 1347، ش‌ 2، صص‌ 115 -111

5. همان6. همان7. همان8. حسین‌ التریکی، صهیونیزم‌ در آرژانتین، ترجمه‌‌ علی‌ منتظمی، صص‌ 18 ـ 916. آرژانتین، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، تهران، 1374، صص‌ 54 ـ 1052. اخبار امری، مهرماه‌ 1351، ش‌ 11، ص‌ 11352. اتیوپی، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، 1381، صص‌ 11 ـ 1210. همان، ص‌ 1363.همان، ص‌ 1468. همان، ص‌ 1574.همان، صص‌ 80 ـ 1678.همان، ص‌ 1725. اخبار امری، سال‌ 1351، ش‌ 14، صص‌ 449 - 18448. همان، ص‌ 449 19. اوگاندا، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، 1374، صص‌ 10 - 209. همان، صص‌ 10 - 219. اهمان، 1374، ص‌ 2244. همان، ص‌ 2346. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1339، ش‌ 11، صص‌ 359 - 24355. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 4، ص‌ 25139. همان، ش‌ 17، صص‌ 595 - 26594. همان، صص‌ 596 ـ 27595. همان، ص‌ 28596. همان29. اخبار امری، سال‌ 1355، ش‌ 1، صص‌ 8 - 307. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌ کشورهای‌ آفریقایی، اداره‌ ششم‌ سیاسی‌ وزارت‌ خارجه، شهریور 1355، ص‌ 3197. اخبار امری، سال‌ 1351، ش‌ 5، ص‌ 32152. دائره‌‌المعارف‌ تاریخ‌ عمومی‌ جهان، ترجمه: محمود بهفروزی، نشر قطره، ج‌ 3، ص‌ 33966. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌ کشورهای‌ آفریقایی، اداره‌ ششم‌ سیاسی‌ وزارت‌ خارجه، شهریور 1355، ص‌ 3447. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌‌ کشورهای‌ آفریقایی، ص‌ 47 و دائره‌‌المعارف‌ تاریخ‌ عمومی‌ جهان، ج‌ 3، ص‌ 35966. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1344، ش‌ 36420. اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 37420. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1349، ش‌ 11 و 12، ص‌ 389. همان، ص‌ 289 و اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 39420. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1349، ش‌ 11 و 12، ص‌ 40289. اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 41420. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 11، صص‌ 393 ـ 42392. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 11، صص‌ 393 -43392. همان، ص‌ 393

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

مرگ‌ حق‌ است‌، اما برای‌ همسایه!

می‌دانیم‌ که‌ یکی‌ از شعارهای‌ اساسی‌ بهائیت، نفی‌ تعصبات‌ گوناگون، از جمله، تعصب‌ وطنی‌ است. عبدالحسین‌ آیتی‌ (آواره‌ سابق) مبلغ‌ مستبصر بهائی، در کتاب‌ کشف‌ الحیل‌ (ج‌ 3، چ‌ 4، صص‌ 98ـ99) تحت‌ عنوان‌ «من‌ با یکی‌ از ماءمورین‌ خارجه» ، جریان‌ عجیبی‌ را نقل‌ می‌کند، که‌ ماهیت‌ این‌ شعار، و جانبداری‌ استعمارگران‌ از آن‌ را، نیک‌ روشن‌ می‌سازد.

آیتی‌ می‌نویسد: هیچ‌ فراموش‌ نمی‌کنم‌ که‌ در ابتدای‌ نشر کشف‌الحیل‌ یکی‌ از ماءمورین‌ خارجه‌ که‌ در یک‌ سفارتخانه‌ محترمی‌ سمت‌ مترجمی‌ داشت‌ و فارسی‌ خوب‌ می‌دانست، مرا در شمیران‌ ملاقات‌ کرده، ابتدا تمجید بسیار از کشف‌ الحیل‌ نمود و دشنامهای‌ لطیفی‌ به‌ بهاء و عبدالبهاء داد. حتی‌ تشویق‌ بر قیام‌ و مبارزه‌ام‌ فرمود، که‌ بیایید دست‌ به‌ هم‌ داده‌ آنها را از میان‌ برداریم. و من‌ این‌ سخن‌ را به خونسردی‌ تلقی‌ کرده‌ گفتم: خودشان‌ محو خواهند شد. ولی‌ در پایان‌ سخن‌ را یدینجا کشانید که‌ اگر بهاء بد است‌ سخنان‌ او که‌ بد نیست! ‌

گفتم: از چه‌ قبیل‌ سخنش‌ را پسندیده‌اید؟ گفت: همین‌ که‌ می‌گوید تعصب‌ وطنی‌ را ترک‌ نماید. مثلاً‌ من‌ در اینجا هستم، اینجا وطن‌ من‌ است. شما هم‌ به‌ فلان‌ جا بیایید، آنجا وطن‌ شما است. گفتم:اولاً‌ بهاء ابداً‌ این‌ حرف‌ را نزده‌ و این‌ از حرفهای‌ عبدالبهاء است‌ که‌ به‌ پدر خود چسبانیده، زیرا بهاء اگر هم‌ ماءمور غیرمستقیم‌ اجانب‌ بوده‌ چندان‌ با این‌ گونه‌ تعالیمی‌ که‌ صورتاً‌ امثال‌ جناب‌ عالی‌ می‌پسندند آشنا نبوده، ولی‌ عبدالبهاء اخیراً‌ میل‌ و رضای‌ خارجی‌ها را شناخته‌ و به‌ جعل‌ این‌ سخن‌ پرداخته‌ بود.‌

ثانیاً‌ خواه‌ مبدع‌ این‌ سخن‌ بهاء باشد یا عبدالبهاء، اگر این‌ تعلیم‌ از تعالیم‌ حسنه‌ است، چرا شما در مملکت‌ خودتان‌ آن‌ را ترویج‌ نمی‌فرمایید؟ گویا مرگ‌ را حق‌ می‌دانید ولی‌ برای‌ همسایه!‌

خواست‌ خلط‌ مبحثی‌ کند، گفتم: ببخشید، پیش‌ از آنکه‌ به‌ غرب‌ سفر کنم، ممکن‌ بود این‌ فرمایشات‌ شما موجب‌ اغفال‌ و فریب‌ من‌ شود، چنانکه‌ سالها شده‌ بود و الان‌ هم‌ موجب‌ اغفال‌ جمعی‌ بهائی‌ بی‌خبر شده‌ که‌ روح‌ مطلب‌ را نمی‌دانند. ولی‌ پس‌ از آنکه‌ بنده‌ به‌ غرب‌ سفر کردم، دیدم‌ در همان‌ مملکتی‌ که‌ شما از آنجا آمده‌اید اگر کسی‌ این‌ گونه‌ تبلیغات‌ کند به‌ طوری‌ که‌ زمامداران‌ شما احتمال‌ بدهند که‌ کمتر تأثیری‌ خواهد بخشید و ممکن‌ است‌ یک‌ عده‌ مردم‌ طرفدارش‌ شده‌ دست‌ از وطن‌ خواهی‌ بردارند، بدون‌ شبهه‌ سرب‌ به‌ دهان‌ آن‌ مبلغ‌ و گوینده‌ می‌ریزند.‌

بلی، هر وقت‌ مانند شما ملل‌ و دول‌ مقتدره، عملاً‌ به‌ صلح‌ گراییدید و الغاء وطن‌ خواهی‌ را از مملکت‌ خودتان‌ شروع‌ گردید، آن‌ وقت‌ می‌توانید محسّنات‌ این‌ تعلیم‌ را بیان‌ نموده، دیگران‌ را بدان‌ تشویق‌ نمایید.‌

چون‌ سخن‌ بدینجا رسید، حال‌ آن‌ شخص‌ محترم‌ دگرگون‌ شد و از جا جسته‌ با تبسمی‌ آمیخته‌ به‌ خشم‌ فرمود: بسیار خوب، باز هم‌ در ملاقات‌ دیگر با هم‌ صحبت‌ خواهیم‌ کرد، ولی‌ آن‌ ملاقات‌ تا کنون‌ که‌ پنج‌ سال‌ گذشته‌ حاصل‌ نگشته‌ است. در حالتی‌ که‌ مدتها در طلب‌ من‌ بود و به‌ وسائط‌ و وسایل‌ عدیده‌ مرا به‌ چنگ‌ آورده، آن‌ دو سه‌ کلمه‌ را القا فرمود! و چون‌ آهن‌ سرد بود از کوبیدن‌ آن‌ به‌ تکرار صرف‌ نظر فرمود.‌

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

بهائیان در ویتنام اشغالی‌؛ تبلیغ‌ در خدمت‌ نظام سلطه‌

در قاموس قدرتهای سیاسی، بویژه قدرتهای ناشی از تمدن «اومانیستی» غرب، سکولاریسم یک اصل بنیادین است. به همین علت، سیاستگزاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های دولتها درباره مذاهب و فرقه‌ها، در مرتبه اول برای تضعیف و تحلیل بردن آنها است و در مرتبه بعد، ناگزیر آنها را به عنوان واقعیت‌های غیرقابل انکار اجتماعی به رسمیت می‌شناسند. اما هیچ گاه به ترویج و تبلیغ آنها نپرداخته و زمینه‌ای برای گسترش فعالیت‌های آنها فراهم نمی‌سازند. آنچه گفته شد، بیانگر رابطه دولتها با مذاهب و فرقه‌های بومی جامعه خویش است. روشن است که آن دولتها در قبال آیین‌های وارداتی و غیربومی واکنشی شدیدتر از خود نشان می‌دهند. حال اگر در چنین شرایطی، قدرتهای سردمدار تمدن غرب و دیگر دولتها از فرقهای پشتیبانی کرده و حتی برای گسترش فعالیت‌هایش به آن کمک کنند، مساله، بودار می‌شود.

فعالیت‌های فرقه بهائی در کشورهای مختلف ازجمله جدی‌ترین نمونه‌های پرسش‌برانگیز این امر است. یکی از این موارد، فعالیت‌های فرقه در برخی از کشورهای جنوب آسیا، مانند لائوس و ویتنام، در دهه 1960 میلادی است. کشورهای یاد شده در آن سالها گرفتار مصیبت‌آمیزترین و خونبارترین ایام تاریخ خود بودند. لائوس از اواخر دهه 1950 به بعد، صحنه رویارویی قدرتهای جهانی و به طور مشخص، مداخله نیروهای امریکایی و ویتنام شمالی بود، خاک آن کشور صحنه درگیری میان جناح‌های پاتت لائو (کمونیست) به رهبری «سوپهانو وونگ» ، شاهزاده «بون اوم» و دولت پادشاهی به صدارت «سو وانا پهوما» قرار داشت. حاصل چنین وضعیتی، فشار فقر و ناامنی و کشتار فراوان بود. ویتنام نیز در دهه 1960 میلادی صحنه نبردهای خونین میان مبارزان آن کشور با قوای متجاوز امریکایی بود. به گونه‌ای که در فاصله سالهای 1962 تا 1968، بیش از 000/400 تن از مردم ویتنام کشته شدند. تنها در حمله عمومی عید تت 39800 نفر جان خود را از دست داده و بیش از 000/100 نفر مجروح شدند. از فوریه 1965 تا ژوئیه 1968، هواپیماهای امریکایی در 700/107 حمله به خاک ویتنام، 000/582/2 تن بمب بر روی مردم بی‌دفاع آن کشور ریختند.

اما جالب است بدانیم که مبلغان بهائی در چنین وضعیتی، در کمال امنیت و بدون هیچ گونه دغدغه وارد این کشور شده برای فعالیت‌های آنها بسترهای لازم فراهم شد و کمک‌ها لازم برای پیشرفت آنها انجام گرفت. به گونه‌ای که بنا به نوشته مجله اخبار امری، ارگان بهائیان: «بر اثر ایمان و عقیده راسخ به حضرت بهاءالله و عشق به بشریت و جانبازی و گذشت احبای ویتنام اخیرا موفقیت شایانی کسب کرده‌اند. تعداد 90 محفل روحانی جدید در رضوان گذشته تاسیس و همچنین 4116 نفر در مدت یک سال در ظل امرالله وارد شده‌اند. روزنامه‌های رسمی ویتنام، رادیو و تلویزیون ملی تمام اطلاعات و اخبار را درباره تعطیلات و جلسات امری انتشار و پخش می‌کردند و هر هفته برنامه‌های امری از رادیو سرویس مخصوص اطلاعات شهرهای مختلف پخش می‌شود.» 1 اگرچه بهائیان به عنوان فرقه‌ای کوچک و اندک شمار، از نظر روانی نیاز به بزرگنمایی دارند و این رو همواره درباره تعداد پیروان خود مبالغه گویی را پیشه کرده و به ارائه آمارهای اغراق‌آمیز می‌پردازد و بنابراین، ادعاهای آنان درباره گرایش افراد ویتنامی، باید با احتیاط تلقی شود. اما متن نوشته «اخبار امری» ، دست کم، رضایت آنان را از شرایطی که در آن کشور برایشان فراهم شده بود، آشکار می‌سازد.

با توجه به حضور و سلطه امریکا در آسیای جنوب شرقی در آن مقطع تاریخی، روشن است که حضور بهائیان با آن شرایط مناسبی که خود بدان اذعان دارند، بدون همراهی و همکاری آن دولت، میسر نبوده است. به این ترتیب، هنگامی که حضور عدهای زیر سایه سرنیزه امریکا در یک کشور فراهم گردد، جناحهای سیاسی که چنین پیوند تنگاتنگی را میان آن عده و قدرت مسلط مشاهده کنند، همکاری‌های لازم را با آنان خواهند داشت. بر این پایه است که نشریه آهنگ بدیع اظهار می‌دارد در جشن روز مذاهب در لائوس، بنا به دعوت محفل بهائی، برادر پادشاه آن کشور، به نمایندگی رسمی از سوی پادشاه، در آن جشن شرکت کرد.2 و همچنین روزنامه‌های مختلف ویتنام، جریان جشن تولد بهاءالله را با عکسهای آن درج کرده و شرحی درباره حیات و تعالیم جمال مبارک! چاپ کرده‌اند.3

نکته مهمتر این که، بهائیان نه تنها در سایه سرنیزه امریکا قادر به حضور در یک کشور بوده و با اعمال نفوذ آن دولت زمینه برای فعالیت‌هایشان فراهم می‌شود، بلکه نفس برخورد امریکا با مردم آن منطقه و فشاری که به وسیله کشتار و جنگ در جامعه ایجاد می‌شود، زمینه روانی مناسبی را برای شنیدن ندای صلح و وحدت بشر فراهم می‌سازد. بدین گونه، پیوند دقیقی میان این وضعیت ایجاد شده به وسیله امریکا در کشورهایی مانند لائوس و ویتنام از یکسو و فعالیت بهائیان در قالب شعارهای صلح و وحدت در آن کشورها از سوی دیگر، احساس می‌شود. به بیان دیگر، امریکا این فرصت را فراهم ساخته و آن را در اختیار این گروه قرار می‌دهد. نشریات بهائیان، ناخواسته به سوءاستفاده فرصت‌طلبانه از چنین وضعیتی اذعان کرده‌اند. صدها هزار نفر از مردم بر اثر یورش توپ و تانک و بمباران‌های امریکا از بین رفته‌اند و تعدادی از بازماندگان آنها در بازداشت و اسارت به سر می‌بردند، در چنین شرایطی مبلغان بهائی بدون هیچ گونه مانعی به سراغ زندانیان می‌روند و به بیان درست‌تر، به آن اردوگاه‌ها و بازداشتگاه‌ها برده می‌شوند، تا بنا به اذعان اخبار امری، «در حالی که جنگ و کشتار در ویتنام جریان دارد و صفحات روزنامه‌های آن کشور را اخبار و عکسهای مربوط به عملیات جنگی پوشانده است، جامعه بهائی ویتنام برحسب وظیفه دینی و انسانی خود از فرصتها و موقعیت‌های گوناگون برای شناساندن امر جهانی بهائی و اهداف مقاصد عالیه انسانی آن و ابلاغ پیام الهی به عموم مردم استفاده نموده طی مراسم و احتفالات مختلف پیام حضرت بهاء را که هدفشان ایجاد وحدت و برادری بین نوع بشر است به مردم آن کشور ابلاغ می‌نمایند.» 4 در شماره دیگری از این نشریه، سوءاستفاده از شرایط نابهنجار افراد دربند، اذعان شده و خاطرنشان می‌گردد: «اخیرا طی دیداری از خانواده‌های محنت‌زده و بیچاره و قربانیان جنگ که در بازداشتگاه‌ها هستند، هدایایی داده شد... با استمداد از دولت که خسارت وارده در اثر جنگ را به احباء بپردازد، به این ترتیب کمکی به احبای ستمدیده شد. صدها نفر از احباء موافقت کرده‌اند که جلسات محافل روحانی در منازل آنها موقتا به جای حظیره‌القدس گرفته شود.» 5 همین نشریه در شماره دیگر می‌نویسد: «یاران این سامان از قربانیان جنگ در اردوگاه‌های پناهندگان دیدن کرده هدایایی بین این افراد مصیبت‌دیده توزیع کرده... و نسبت به احبائی که در جنگ صدمه و خسارت دیده‌اند با تقاضای کمک مالی از دولت به این نفوس مساعدت شده است.» 6

به گفته نشریه فوق در همان شماره: «وضع این کشور از نظر تبلیغی بسیار ثمربخش است زیرا ترس از جنگ، مردم ویتنام را نسبت به نقشه صلح جهانی امر بهائی بسیار علاقه‌مند نموده است.» 7 سرمستی و رضایت‌خاطر مبلغان بهائی از این که می‌توانند مردمی مصیبت‌زده و گرفتار در پادگان‌های اسارت را به چنگ آورده و با تهدید و تطمیع آنان را ناگزیر از تظاهر به همفکری بکنند، در قاموس اخلاق انسانی جایگاهی ندارد. مهمتر این که به نظر می‌رسد، این روش غیراخلاقی، به رغم هیاهوی تبلیغاتی، تاثیر چندانی بر مردم آن مناطق نداشته است. زیرا اگر اظهار پذیرش بهائیت از سوی افراد ادعا شده واقعیت می‌داشت، اکنون می‌بایست تعداد زیادی از مردم آن کشورها پیروان فرقه یاد شده می‌بودند. با این همه، نشریات فرقه در آن مقطع تاریخی مملو از آمار مطول و پرطمطراق از گرایش فوج فوج مردم ویتنام به این فرقه هستند. جالب‌تر از همه این که به اذعان خود مبلغان بهائی، آنان اصلا از محتوای آیین بهائی با مردم سخن نمی‌گفتند و اظهار می‌داشتند که «ما برای تبلیغ زیاد به بحث و استدلال در مورد وجود بهشت و دوزخ و امثال آن نمیپردازیم، بلکه صرفا این واقعیت را به اطلاع مبتدیان خویش می‌رسانیم که دیانت مقدس بهائی برای اتحاد نوع بشر و جهان آماده است.» 8

این کشف و کرامت حضرات، ضرب‌المثل معروفی را تداعی می‌کند که می‌گوید: از کرامات شیخ ما این است / شیره را خورد و گفت شیرین است! به این ترتیب، معلوم نیست حضرات چه چیزی را به عنوان کیش بهائیت به ویتنامی‌های بازداشت شده می‌آموختند و آن فلک‌زده‌ها چه چیزی را می‌پذیرفتند؟ با وجود این، همین نوع پذیرش و همین گونه افراد بودند که محتوای آمار و ارقام و مدعیات مبلغان بهائی برای گروش مردم ویتنام به این فرقه را تشکیل می‌دادند! شگفت‌تر آن که با این نوع آموزش و پذیرش، حضرات مدعی بودند که «دولت و مردم ویتنام دیانت بهائی را به عنوان یک دیانت منحصر به فرد که دارای برنامه و روش کامل است می‌شناسند.» 9 تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. اخبار امری، مرداد 1347. ش 5، ص 2335. آهنگ بدیع، سال 15، ش 1، ص 324. اخبار امری، آبان 1345، ش 8، ص 4537. همان، اردیبهشت ـ خرداد 1346، ش 2 و 3، ص 5116. همان، مرداد 1347، ش 5، ص 336 ـ 6335. همان، شهریور ـ مهر 1347، ش 6 و 7، ص 7475. همان، ص 8477. اخبار امری، سال 1349، ش 2، ص 997. همان‌

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

امپریالیسم خبری و بهائیت‌

نقش راهبردی و تاثیرگذار وسائل ارتباط جمعی بویژه رسانه‌های جهانی و همچنین ماهیت استکباری آنها بر اهل نظر پوشیده نیست چرا که با گسترش ارتباطات و تبدیل کره ارض به دهکده جهانی وضعیت عالم به شکلی درآمده که هر کس بر جریان اطلاعات سیطره داشته باشد، بر جهان سیطره پیدا می‌کند و دقیقا به همین دلیل، استکبار جهانی کوشیده است با ایجاد رسانه‌های وابسته به خود و یا با نفوذ در رسانه‌های مستقل، به‌تدریج سلطه خبری خود را به همه جهان دیکته کند، تا آنجا که می‌توان از مخالفت یا موافقت امپریالیسم خبری با جنبش‌ها و جریان‌های معاصر به خوبی اصالت یا وابستگی آنها را به کانون‌های استکباری دریافت. به عنوان نمونه می‌توان از مخالفت هماهنگ آنها با دستیابی ایران به انرژی هسته‌ای، حمایت یکپارچه از جریان‌های صهیونیستی در برابر جنبش مقاومت اسلامی (حماس) و حمایت از دولت وابسته فؤاد سینیوره در لبنان و موارد فراوان دیگر یاد کرد.

در حقیقت بخش عمده‌ای از نبرد نظام سلطه با ممالک شرقی و اسلامی و جنبش‌های اصیل آن، نبرد و تهاجم فرهنگی است که در این معرکه، رسانه‌ها بار عظیمی از حملات سیاسی و تبلیغاتی را بر دوش می‌کشند.

وابستگی بهائیت به قدرتهای استکباری از این منظر می‌تواند مورد بررسی و دقت قرار گیرد چرا که در کنار حمایت‌های صریح روسای جمهور امریکا (همچون لیندون جانسون، ریگان و...) و سران رژیم صهیونیستی (همچون بن گوریون، اسحاق بن زاوی، ژالمان شازار، آریل شارون، ایهود اولمرت و...) از بهائیت، رسانه‌ای استکباری هم به پشتیبانی گسترده از این فرقه پرداخته‌اند که در این مقال و با مجال اندک، صرفا به بیان جلوه‌هایی از این حمایت‌ها بسنده می‌کنیم. البته شایسته است که محققان عالم و حقیقت‌جو، گام همت فراپیش نهند و تحقیقی جامع و عمیق را در باب ماهیت این مطبوعات و ارتباط آنها با نظام سلطه غرب، سامان دهند.

1. رسانه‌های انگلیسی: این رسانه‌ها همپای سیاستمداران این کشور استعمارگر، از حامیان دیرین بهائیت به شمار میروند که به ذکر یکی دو مورد اکتفا می‌کنیم:

الف) در اردیبهشت سال 1342 آن که اعضای نخستین دور بیت‌العدل بهائیان در اسرائیل انتخاب شدند، کنفرانس مفصلی در لندن (محل دفن شوقی افندی) برگزار کردند که در مطبوعات آن کشور انعکاس فراوان یافت. ازجمله در یکی از جلسات این کنفرانس دو مبلغ بهائی به نامه‌ای «هینزورث» و «ویلیام سیرز» به ایراد سخن پرداختند که به نوشته نشریه بهائیان: «روزنامه معروف تایمز که از جراید درجه اول انگلستان است، قسمت اعظم بیانات دو ناطق فوق‌الذکر را نقل کرد.» 1

همچنین فردی به نام بهیه مظفری‌نژاد (افلاطونی) که در اجلاس مزبور شرکت کرده بود، می‌نویسد: «چند روزنامه انگلیسی ازجمله «تایمز» ، «ابزرور» و «ساندی تایمز» اخباری راجع به کنگره درج می‌کردند ولی تنها روزنامه‌ای که مشتری پر و پا قرص کنگره بود، روزنامه «ایوینینگ نیوز» بود که هر روز اخبار کنگره را به قول خودمان «با عکس و تفصیلات» درج می‌کرد... .2

البته حمایت‌های رسانه‌ای انگلیسی از بهائیت فقط به جراید، آن هم در ایام برگزاری این کنفرانس محدود نمی‌شود و همه رسانه‌ها حتی رادیویی بی‌بی‌سی نیز به هر بهانه‌ای به تعریف و تمجید از آن فرقه می‌پردازند از جمله به نوشته نشریه محفل ملی بهائیان ایران: در یک برنامه رادیویی که در بنگاه سخن‌پراکنی بی.‌بی.‌سی انگلستان انعقاد یافت... تحت عنوان «پیامی از لندن به موریس» ... خانم مهرانگیز منصف یکی از احبای =]بهائیان] ساکن لندن موکدا موضوع عدالت اجتماعی و جهانی و رفع تعصبات و تبعیضات را که بهائیان سراسر جهان برای نیل به استقرار جهانی آن، شب و روز می‌کوشند گوشزد کرد و در آخر، پیام تحیات خود را به دوستان [=بهائیان] شرکت کننده در کنفرانس موریس از طریق فرستنده رادیو بی.بی.سی فرستاد.3

صحنه‌هایی از قبر باب و مرکز جهانی بهائیت به چشم می‌خورد.4 این امر نمونه‌ای از تبلیغ غیرمستقیم بهائیت در رسانه‌های امریکایی به شمار می‌رود و آن قدر شاخص است که بهائیان را به بیان آن واداشته است.

ب) در جریان کنفرانس بهائیان در شهر شیکاگو، رسانه‌های آن کشور به طور یکپارچه و باهماهنگی کامل به پوشش خبری آن مراسم پرداختند تا آنجا که به نوشته فردی به نام جلال صحیحی از بهائیان شرکت‌کننده در آن اجلاس: اخبار مربوط به کنفرانس در قریب چهارصد روزنامه منتشر گردید.5

اما این حمایت‌ها آنجا شکل علنی‌تری به خود میگیرد که نشریه کنگره امریکا به حمایت از این فرقه برمی‌خیزد آن هم در مقاله‌ای به قلم سناتور کیتینگ. به نوشته نشریه رسمی بهائیان ایران در 18 فوریه سال 1963 سناتور مزبور در مقاله‌ای به حمایت از بهائیانی برخاسته که در آن ایام در مراکش دستگیر و به جرم اقدامات سوء خود به اعدام محکوم شده بودند.6

ج) نشریات مهم امریکایی همچون تایم، لس‌آنجلس تایمز، دیلی‌نیوز و خبرگزاری‌هایی همچون آسوشیتدپرس نیز به هر بهانه‌ای به تبلیغ بهائیت می‌پردازند. به عنوان مثال روزنامه تایم در شماره 26 آوریل 1963 در مقاله مشروحی که دو ثلث یک صفحه را اشغال کرده بود به معرفی این فرقه و درج مصاحبه‌ای با روحیه ماکسول (همسر شوقی) می‌پردازد.7 همچنین در زمستان سال 1346 یکی از سران بهائیت به نام طرازالله سمندری برای تبلیغ به امریکا سفر کرد و چهار ماه در آن مناطق حضور داشت که با انعکاس رسانه‌ای مفصلی همراه بود ازجمله روزنامه دیلی‌نیوز شیکاگو مصاحبه‌ای از او چاپ زد که عنوان جانبدارانه «پیام دیانت بهائی، صلح و عدالت» را بر آن نهاده بود. همچنین به نوشته نشریه بهائیان: «علاوه بر اعلانات و اخباری که در این مورد در روزنامه‌ها، رادیوها و تلویزیون‌ها انتشار یافت و طی آن شمه‌ای از شرح حال... جناب سمندری... پخش گردید، شرح مبسوطی نیز به وسیله «جورج کورنل» سردبیر مذهبی خبرگزاری آسوشیتدپرس انتشار یافت» ، این نشریه سپس می‌افزاید که جورج کورنل مصاحبه‌ای با سمندری ترتیب داد که: «در بیش از 4000 روزنامه مختلف در سراسر امریکا و کشورهای مجاور ازجمله پاناما منتشر گردید.» 8 به راستی آیا این پوشش وسیع جز با هماهنگی کامل امپریالیسم خبری ممکن است؟

2. رسانه‌های فرانسوی: در فرانسه نیز همچون انگلیس و امریکا شاهد پوشش تبلیغی گسترده‌ای برای بهائیت هستیم. در این زمینه ذکر یک مثال ما را در نیل به مقصود یاری، و از بیان سایر مصادیق تا حدی بی‌نیاز سازد.

در مرداد 1355 کنفرانس بین‌المللی بهائیان در پاریس برگزار شد. در مورد بازتاب‌های این کنفرانس، در نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران چنین آمده است: «مطالب بسیاری است که در حاشیه اخبار مربوط به کنفرانس باید به عرض خوانندگان عزیز برسد. اولین مطلب، انعکاس کنفرانس از وسائل ارتباط جمعی فرانسه بود. در کلیه جلسات کنفرانس، مخبرین جراید و رادیو و تلویزیون حاضر بودند و اخبار کنفرانس را پخش می‌کردند و تلویزیون فرانسه فیلم کنفرانس را نشان می‌داد. جراید معتبر فرانسه مانند لوموند، سوسو اکسپرس، فیگارو چند شماره مقالات و مطالبی درباره کنفرانس و تعالیم بهائی درج کردند.» 9

3 . دیگر رسانه‌ها:در سایر کشورهای اروپایی نیز این حمایت‌ها به اشکال مختلف مشاهده می‌شود که به دلیل جلوگیری از تطویل کلام از بیان آن درمی‌گذریم و تنها به ذکر این نکته بسنده می‌کنیم که مواردی از گشاده‌دستی و سخاوت‌های غیرمعمول دولتهای غربی نسبت به این فرقه در خلال اسناد و مدارک موجود مشاهده می‌شود که برای آشنایان با دیپلماسی «سوداگر» حاکم بر کشورهای ماورای بحار، دقیقا بده بستان‌های پشت پرده را نشان می‌دهد. به عنوان مثال به کنفرانس بهائیان در لوکزامبورگ اشاره می‌کنیم که شهریور1331 برگزار شد و به گفته منابع بهائی «بزرگترین کنفرانس سالیانه اروپا» بود. پیرامون بازتاب رسانه‌ای این اجلاس در نشریه بهائیان می‌خوانیم: «... هر شب در جراید لوکزامبورگ تفصیل کنفرانس را مفصلا درج می‌نمودند... و همچنین در رادیو لوکزامبورگ که قوی‌ترین فرستنده رادیویی اروپاست و برای هر دقیقه وقت آن مبلغ هنگفتی باید پرداخت، مجانا و رسما مصاحبه رادیویی با 3 نفر از نمایندگان بهائی در کنفرانس لوکزامبورگ به عمل آوردند که در روز جمعه 14 شهریور 31، بیست و پنج دقیقه بعدازظهر به وقت محل در رادیوی مزبور انتشار یافت و صوت آن را نیز در صفحه [=گرامافون] ضبط نمودند.» 10

در پایان به عنوان حسن ختام این مقال به ذکر موردی می‌پردازیم که کاملا از حمایت‌های پشت پرده و زد و بندهای امپریالیسم رسانه‌ای غرب با فرقه حکایت دارد و اتفاقا، خبر آن را نیز منابع بهائی لو داده‌اند.

جریان از این قرار است که مقرر بوده در روز 21 ژانویه 1968 (اول بهمن 1346) اجتماعی از بهائیان در سوئد برگزار شود. اما جالب این که اخبار مربوط به همایش، یک روز قبل از برگزاری آن یعنی در روز 30 دی ماه از رادیو پخش شده است. یعنی گزارش همایش از قبل تهیه و با هماهنگی‌های لازم در اختیار رادیو سوئد قرار گرفته بود و آنها نیز به دلیل اشتباهی که رخ داده، خبر آن را یک روز قبل از وقوع، منتشر کرده‌اند. نشریه رسمی بهائیان ایران در این زمینه می‌نویسد: «یک اجتماع عمومی که در روز 21 ژانویه منعقد می‌شد در دو روزنامه که صبح منتشر می‌شوند، اعلان گردید. اعلانات این اجتماع به کلیه روزنامه‌های صبح منطقه و همچنین برای برنامه اخبار محلی رادیو ارسال گرید.... با نهایت تعجب متوجه شدیم که اخبار، یک روز قبل از اجتماع در رادیو پخش شده بود» !11

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. آهنگ بدیع، سال 1342، ش 3 تا 6، صص 180، 187 و 2190. همان، سال 1342، ش 3 تا 6، صص 225، 228 و 3229. اخبار امری، سال 1349، ش 10، صص 286 - 4285. همان، تیر 1344، ش 4، ص 5244. آهنگ بدیع، سال 1332، ش 7 - 6، ص 6123. اخبار امری، آبان ـ آذر 1342، ش 8 و 9، ص 7504. همان 8. آهنگ بدیع، سال 1347، ش 5 و 6، صص 151 ـ 9150. اخبار امری، سال 1355، ش 11، صص 303 - 10302. آهنگ بدیع، سال 1331، ش 9، ص 116. اخبار امری، شهریور ـ مهر 1347، ش 6 و 7، ص 441

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

هزار پیشه!

یکی‌ از عناصر مهم‌ و کلیدی‌ تشکیلات‌ بهائیت، سپهبد عبدالکریم‌ ایادی‌ بود که‌ از نفوذ مهم‌ و تعیین‌کننده‌اش در دربار پهلوی، برای‌ پیشبرد اهداف‌ خود و فرقه‌ بهره‌ می‌گرفت.

در اسناد سفارت‌ امریکا به‌ سندی‌ بر می‌خوریم‌ که‌ حاوی‌ گزارش‌ «خیلی‌ محرمانه» امریکاییها از رابطین‌ با امریکا در ایران‌ است. این سند در معرفی‌ «واسطه‌ها و دلالان‌ اعمال‌ نفوذ» سیاسی‌ امریکا در ایران‌ می‌نویسد: «... سپهبد ایادی، بهائی‌ و پزشک‌ خصوصی‌ شاه، در چندین‌ شرکت‌ مانند شرکت‌ نفت‌ پارس‌ سهامدار است‌ و بین‌ 15 تا 40 درصد از سهام‌ این‌ شرکت‌ را در دست‌ دارد. در بعضی‌ موارد سهام‌ تحت‌ نامهای‌ مختلف‌ مانند ...‌ به‌ ثبت‌ رسیده‌ است. ژنرال‌ ایادی‌ حق‌ انحصار در پرورش‌ و صید میگو در خلیج‌ فارس‌ دارد...» .1

ارتشبد فردوست، رکن‌ مهم‌ اطلاعاتی‌ و امنیتی‌ رژیم‌ پهلوی، می‌گوید: «مشاغل‌ او را کنترل‌ کردم‌ و به‌ 80 رسید. به‌ محمدرضا گزارش‌ کردم، محمدرضا در حضور من‌ از او ایراد گرفت‌ که‌ 80 شغل‌ را برای‌ چه‌ می‌خواهی؟ ایادی‌ به‌ شوخی‌ جواب‌ داد و گفت: می‌خواهم‌ مشاغلم‌ را به‌ 100 برسانم» !2 وی، همچنین، با اشاره‌ به‌ نفوذ گسترده ایادی‌ در دولت‌ و دربار می‌گوید: «در دوران‌ هویدا، ایادی‌ تا توانست‌ وزیر بهائی‌ وارد کابینه‌ کرد و این‌ وزرا بدون‌ اجازه او حق‌ هیچ‌ کاری‌ نداشتند. من‌ می‌توانم‌ ادعا کنم‌ که‌ یک‌ هزارم‌ کارهای‌ ایادی‌ را نمی‌دانم ولی‌ اگر پرونده‌های‌ موجود ارتش‌ و نیروهای‌ انتظامی‌ و سازمانهای‌ دولتی‌ بررسی‌ شود موارد مستندی‌ مشاهده‌ می‌گردد که‌ به‌ نظر افسانه‌ می‌رسد و بر این‌ اساس‌ می‌توان‌ کتابی‌ نوشت‌ که: آیا ایادی‌ بهائی‌ بر ایران‌ سلطنت‌ می‌کرد یا محمد رضا پهلوی؟! تمام‌ ایرانیان‌ رده‌ بالا، چه‌ در ایران‌ باشند و چه‌ در خارج، خواهند پذیرفت‌ که‌ سلطان‌ واقعی‌ ایران‌ ایادی‌ بود... در زمان‌ حاکمیت‌ ایادی‌ که‌ بهائی‌ها در مشاغل‌ مهم‌ قرار گرفتند» .3

اظهارات‌ پروین‌ غفاری‌ (معشوقه شاه) نیز مؤید اظهارات‌ فوق‌ است: «ایادی‌ پزشک‌ معتمد شاه‌ است‌ و به‌ دلیل‌ این‌که‌ بهائی‌ است‌ مورد توجه‌ خاص‌ شاه‌ است. در مدتی‌ که‌ در دربار رفت‌ و آمد داشتم، احساس‌ کردم‌ که‌ شاه‌ به‌ دوستان‌ بهائیش‌ بیشتر اهمیت‌ می‌دهد که‌ ایادی‌ نیز از آن‌ جمله‌ است» . او‌ می‌افزاید: «من‌ نیز به‌ همراه‌ ایادی‌ در محافل‌ و مجالس‌ بهائیان‌ شرکت‌ می‌کردم‌ و بعینه‌ می‌دیدم‌ که‌ اکثر دولتمردان‌ و صاحبان‌ نفوذ در صنایع‌ و پستهای‌ مهم‌ کشور از این‌ فرقه‌ هستند» .4 حرف‌ آخر فردوست‌ درباره ایادی، بسیار درخور تعمق‌ است: ایادی، جاسوس‌ بزرگ‌ غرب‌ و مطلع‌ترین‌ منبع‌ اطلاعاتی‌ سرویسهای‌ امریکا وانگلیس‌ در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمد رضا مساوی‌ بود. نخست‌‌وزیران‌ به‌ خصوص‌ هویدا، رو‌سای‌ ستاد ارتش و کلیه مقامات‌ مهم‌ مملکتی‌ اعم‌ از وزیر و نماینده مجلس‌ دستورات‌ او را که‌ نخست‌ به‌ فرم‌ خواهش‌ بود و اگر اجرا نمی‌شد به‌ فرم‌ امر، اجرا می‌کردند.5

 

 

 

پی‌نوشت‌‌ها:

1. اسناد لانه جاسوسی‌ امریکا، مو‌سسه مطالعات‌ و پژوهش‌های‌ سیاسی، کتاب‌ دوم، ص‌ 419 2. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوی، مو‌سسه مطالعات‌ و پژوهش‌های‌ سیاسی، انتشارات‌ اطلاعات، 1/202 3. ظهور وسقوط‌ سلطنت‌ پهلوی، مو‌سسه مطالعات‌ وپژوهش‌های‌ سیاسی‌ انتشارات‌ اطلاعات، 1/4202. نقل‌ از: بهائیت‌ در ایران، دکتر سعید زاهد زاهدانی، انتشارات‌ مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی، ص‌ 240 5. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوی، 1/203.

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

چرا شاه‌ از بهائیان‌ حمایت‌ می‌کرد؟

برای‌ کسانی‌ که‌ با دامنه‌ و عمق‌ استراتژیک‌ همکاری‌ رژیم‌ پهلوی‌ با بهائیت‌ آگاهند این‌ سو‌ال‌ به‌ طور جدی‌ مطرح‌ می‌شود که: چرا شاه‌ از بهائیان‌ حمایت‌ می‌کرد؟

در پاسخ‌ باید خاطر نشان‌ ساخت‌ که: رژیم‌ پهلوی، حضور دین و روحانیت‌ پاسدار و مبین‌ آن‌ را در عرصه سیاست‌ برنمی‌تابید، زیرا حضور «مقتدرانه» عالمان‌ پارسا و پرنفوذ شیعه‌ در پهنه اجتماع‌ و سیاست‌ ایران، راه‌ را بر ستمها، قانون‌شکنی‌ها، غارتگری‌ها و وابستگی‌های‌ آن‌ رژیم‌ خودکامه‌ می‌بست‌ ـ چنانکه‌ تاریخ‌ ایران‌ در دو سده اخیر، از جنبش‌ تحریم‌ تنباکو و مشروطیت‌ گرفته‌ تا انقلاب‌ کبیر اسلامی، گواه‌ این‌ امر است. روحانیت‌ بیدار و مجاهد، بر قلوب‌ ملت‌ ایران‌ حکومت‌ می‌کرد و بنابراین‌ رژیم‌ فاسد و وابسته پهلوی، بایستی‌ برای‌ تضعیف‌‌ آن از همه ابزارهای‌ مناسب‌ سیاسی‌ و نظامی‌ و فرهنگی‌ موجود بهره‌ می‌گرفت. یکی‌ از ابزارهای‌ مهم‌ «فرهنگی» و «اجتماعی» این‌ امر، تقویت‌ گروهها و گرایشهای‌ انحرافی‌ بود که‌ حیات‌ خود را در مرگ‌ روحانیت‌ و ملت‌ دیندار تابع‌ آن‌ می‌شمردند و «بهائیت» یکی‌ از این‌ گروهها و گرایشها بود...

از سوی‌ دیگر، نظام‌ سلطه جهانی نیز‌ که‌ رژیم‌ پهلوی‌ را (به‌ عنوان‌ مجری‌ اهداف‌ خویش) روی‌ کار آورده‌ و از آن‌ حمایت‌ می‌کرد، برای‌ پیشبرد اهدافش، به‌ افراد و گروههایی‌ نیاز داشت که‌ (برغم‌ قدرت‌ پرستی‌ و حرص‌ زر و زور) پایگاهی‌ در بین‌ ملت‌ نداشتند و لذا به‌ طور طبیعی، هیچ‌ گاه‌ قادر به سلطه‌ بر توده‌های‌ میلیونی‌ ملت و نیل‌ به‌ آمال‌ و آرزوهای‌ خویش، نبودند و باید برای‌ تحمیل‌ نفوذ و سلطه خویش‌ بر ملت، نقطه اتکایی‌ خارج‌ از کشور و ملت‌ بیابند، که‌ آن‌ هم‌ چیزی‌ جز قدرتهای‌ سلطه‌جوی‌ بیگانه‌ نبود. درواقع، قدرتهای‌ خارجی‌ و فرقه‌ها و جریانهای‌ انحرافی‌ ـ هر دو به‌ هم‌ محتاجند. زیرا قدرتهای‌ بیگانه‌ جز به‌ دست‌ این‌ گروهها و فرقه‌های‌ (اندک‌ شمار، فاقد پایگاه‌ در بین‌ اکثریت‌ ملت، و دور از ایمان‌ و آرمان‌ دینی‌ آنان) نمی‌توانند مطامع‌ و مقاصد خود را (به‌ نحو خزنده‌ و مسالمت‌آمیز) پیش‌ ببرند. چون‌ رجال‌ (حقیقتا‌ ملی‌ و محبوب) کشور، نوعا‌ عناصری‌ وطنخواه‌ و مستقل‌ بوده‌ و حاضر به‌ قبول‌ اوامر بیگانگان‌ نیستند. متقابلا‌ این‌ گروهها و فرقه‌ها نیز (برای‌ پیشبرد اهدافشان) به‌ عنایت‌ و حمایت‌ قدرتهای‌ خارجی‌ نیازمند بوده‌ و مجبورند نازها و نیازهای‌ آنان‌ را بپذیرند و دستور‌ استعمارگران، از سرکوب‌ کانونهای‌ جنبش‌ مقاومت‌ ملی‌ (روحانیت‌ و مردم‌ مسلمان) گرفته‌ تا عقد قراردادهای‌ استعماری‌ و...، را اجرا کنند، و از این‌ نظر نیز، «بهائیت» (با سابقه دیرین‌ پیوند و همـآغوشی‌ با کانون‌های‌ استکباری‌ روس‌ و انگلیس‌ و امریکا و صهیونیسم) ابزار مناسبی‌ برای‌ پیشبرد مقاصد سلطه‌جویان‌ جهانی‌ بود.

پیوند و همکاری‌ رژیم‌ پهلوی، بویژه‌ در نیمه دوم‌ سلطنت‌ محمدرضا (یعنی‌ دوران‌ سرکوب‌ خونین‌ جنبش‌ اسلامی‌ ملت‌ به‌ رهبری‌ امام‌ خمینی و سلطه مستشاران‌ امریکایی‌ و کارتلهای‌ نفتی‌ و تسلیحاتی‌ و... بر مقدرات‌ ایران) دقیقا‌ در این‌ بده‌ بستان‌ استعماری، قابل‌ فهم‌ است.

سخن‌ در این‌ زمینه‌ بسیار است‌ و عجالتا‌ توجه‌ شما را به‌ سندی‌ از ساواک‌ جلب‌ می‌کنیم‌ که‌ گوشه‌ای‌ از اهداف‌ ضد اسلامی‌ رژیم‌ شاه‌ را در پروردن‌ و میدان‌ دادن‌ به‌ بهائیان‌ برملا می‌کند.

ارتشبد دکتر جعفر شفقت، از عناصر شاخص‌ بهائی‌ است‌ که‌ مسؤولیت‌ مهمی‌ چون‌ ریاست‌ ستاد ارتش‌ را در اواخر سلطنت‌ محمدرضا بر عهده‌ داشت. گزارش‌ ساواک‌ راجع‌ به‌ شفقت‌ در دوران‌ سرتیپی‌ وی‌ (مورخ‌ 6 شهریور 1342) تصریح‌ می‌کند که:

 «... با تحقیقات‌ وسیع‌ و موثقی‌ که‌ به‌ عمل‌ آمده‌ و تحقیقات‌ مذکوره‌ مورد نهایت‌ وثوق‌ و اطمینان‌ می‌باشند، انتساب‌ و وابستگی‌ نامبرده‌ به‌ فرقه بهائی‌ تایید گردیده‌ و ضمنا‌ مشار‌الیه‌ از جمله افراد معدود و متنفذی‌ است‌ که‌ بهائیان‌ ایران‌ مانند دکتر ایادی، پزشک‌ مخصوص‌ اعلی‌ حضرت‌ همایونی، به‌ وجودش‌ افتخار و مباهات‌ می‌کنند و به‌ نفوذ و قدرتش‌ اتکا دارند و عملا‌ هم‌ دیده‌ می‌شود که‌ از همان‌ بدو انتساب‌ وی‌ به‌ ریاست‌ ستاد ارتش، افسران‌ وابسته‌ به‌ اقلیت‌ مذهبی‌ بهائی‌ در تظاهر به‌ دیانت‌ خویش‌ بی‌پروایی‌ بیشتری‌ نشان‌ می‌دهند و اغلب‌ از فرماندهان‌ و افسران‌ ارتش‌ هم‌ که‌ روی‌ اصل‌ شیوع‌ و تواتر به‌ وابستگی‌ رئیس‌ ستاد ارتش‌ به‌ فرقه بهائی‌ اطلاع‌ حاصل‌ کرده‌اند علی‌ رغم‌ گذشته‌ها، ضمن‌ نفرت‌ و انزجار قلبی‌ خویش‌ از این‌ چنین‌ انتصاب‌ نابجایی‌ اجبارا‌ از انتقاد و تنقید نسبت‌ به‌ این‌ افسران‌ خودداری‌ می‌نمایند و حتی‌ موجب‌ گردیده‌ است‌ که‌ جلسات‌ بحث‌ و مناظره مذهبی‌ که‌ افسران‌ در آنها شرکت‌ می‌نمایند گرمی‌ و حرارت‌ بیشتری‌ پیدا نمایند.

و ضمنا‌ در میان‌ افسران‌ ارتش‌ و همچنین‌ محافل‌ خارج‌ از ارتش‌ در موارد بحث‌ و انتقاد از این‌ انتصاب‌ و تنقید از مسلط‌ نمودن‌ یک‌ شخصیت‌ ضد مذهبی‌ از نظر مسلمانان‌ بر یکی‌ از پستهای‌ حساس‌ مملکت‌ چنین‌ استدلال‌ می‌گردد که‌ اعلی‌ حضرت‌ به‌ دو نظر: اولا‌ نشان‌ دادن‌ عکس‌العمل‌ حاد و ضمنا‌ بی‌سر و صدایی‌ در برابر نفوذ و اقتدار روحانیون‌ و تخویف‌ و موهن‌ نمودن‌ جامعه روحانیت‌ تشیع‌ و دوما‌ [کذا] به‌ این‌ جهت‌ تأمین‌ آسودگی‌ خاطر خویش‌ از مداخله متصدی‌ حساسترین‌ مشاغل‌ و مقامات‌ نظامی‌ در امر سیاست‌ که‌ در مذهب‌ بهائیت‌ نهی‌ و منع‌ گردیده‌ است‌ این‌ شخصیت‌ معروف‌ و انگشت‌نمای‌ بهائی‌ را بدین‌ سمت‌ منصوب‌ فرمودند و نیز تذکر این‌ نکته‌ را نیز در پایان‌ گزارش...‌ ضروری‌ می‌داند که‌ چنانچه‌ مدرک‌ کتبی‌ هم‌ جهت‌ اثبات‌ انتساب‌ تیمسار مورد نظر به‌ فرقه‌ بهائی‌ مورد لزوم‌ باشد چون‌ قبل‌ از تصدی‌ شغل‌ خطیر ریاست‌ ستاد ارتش‌ نامبرده‌ نیز در پاره‌ای‌ از جلسات‌ بحث‌ و مناظره‌ و ایراد کنفرانس‌ در مجامع‌ خصوصی‌ بهائیان‌ رسما‌ شرکت‌ نموده‌ و محفل‌ یا لجنه‌ها ضمن‌ دعوت‌ شرکت‌ کنندگان‌ در این‌ مجالس‌ اسامی‌ کنفرانس‌ دهندگان‌ رانیز متذکر می‌گردیده‌اند، دعوت‌ نامه‌‌هایی نیز وجود دارد که‌ نام‌ تیمسار دکتر شفقت‌ در آنهامذکور می‌باشد و این‌ دعوتنامه‌ها در اختیار بعضی‌ از بهائیان‌ هست‌ که‌ در صورت‌ پیش‌ آمدن‌ ضرورت‌ می‌توان‌ با کمی‌...‌ زحمت‌ برخی‌ از آنهارا به‌ دست‌ آورد. 9/6/42» .1

به‌ گفته ارتشبد فردوست: «در واقع، بهائیت‌ جهانی‌ این‌ تصور را داشت‌ که‌ ایران‌ همان‌ ارض‌ موعودی‌ است‌ که‌ باید نصیب‌ بهائیان‌ شود و لذا برای‌ تصرف‌ مشاغل‌ مهم‌ سیاسی‌ در این‌ کشور منعی‌ نداشتند. بهائی‌هایی‌ که‌ من‌ دیده‌ام‌ واقعا‌ احساس‌ ایرانیت‌ نداشتند و این‌ کاملا‌ محسوس‌ بود و طبعا‌ این‌ افراد جاسوس‌ بالفطره‌ بودند.» 2

بی‌جهت‌ نیست‌ زمانی‌ که‌ طوفان‌ خشم‌ ملت‌ مسلمان‌ ایران، بنیاد شاه‌ و شاه‌ بازی‌ را در این‌ سرزمین‌ برای‌ همیشه‌ برانداخت، با تشکیلات‌ بهائیت و سران‌ و فعالان‌ آن‌ نیز، به‌ عنوان‌ «زائده» استعمار و استبداد وابسته‌ به‌ آن‌ برخورد شد و متقابلا‌ آنان‌ نیز به‌ دامن‌ امریکا و اسرائیل‌ و دیگر کانون‌های‌ استکباری‌ جهان‌ پناه‌ بردند و دست‌ در دست‌ نظام‌ سلطه‌ (که‌ منافع‌ و مطامعش‌ در ایران‌ انقلابی‌ مسلمان، به‌ خطر افتاده‌ بود) به‌ توطئه‌ بر ضد‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ پرداختند.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. فصلنامه مطالعات‌ تاریخی، ش‌ 3، تابستان‌ 1383، صص‌ 322-321 2. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوی، ج‌ اول، خاطرات‌ ارتشبد حسین‌ فردوست، ص‌ 375

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir