بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

امیرکبیر در مقابله باب و بهاء!

یکی‌ از طرق‌ شناسایی‌ ماهیت‌ و مواضع‌ سیاسی‌ میرزا حسینعلی‌ بهاء، مؤ‌سس‌ بهائیت، بررسی‌ روابط‌ و مناسباتش‌ با رجال‌ عصر خویش‌ است. وضعیت‌ فکری‌ و سیاسی‌ رجالی‌ که‌ با او در «پیوند» یا «ستیز» بوده‌اند، نشان‌ می‌دهد که‌ بهاء، در چه‌ خطی‌ سیر می‌کرده: خط‌ دفاع‌ از مصالح‌ ایران‌ یا خیانت‌ به‌ آن؟ خط‌ ستیز با دشمنان‌ استقلال‌ ایران‌ یا وابستگی‌ به‌ بیگانگان؟

به‌ عنوان‌ نمونه، مرحوم‌ امیرکبیر با بهاء، دشمن‌ بلکه‌ از سخت‌ترین‌ دشمنان‌ او و یارانش‌ بود و متقابلاً‌ میرزا آقاخان‌ نوری‌ (جانشین‌ «انگلوفیل» امیر) از دوستان‌ صمیمی‌ بهاء بود و برای‌ حفظ جان‌ او تلاشها کرد. مقاله‌‌ زیر، روابط‌ و مناسبات‌ امیر و آقاخان‌ با پیشوای‌ بهائیت‌ را (بر پایه‌‌ اسناد و مدارک‌ معتبر) بررسی‌ می‌کند:

نقش‌ بی‌بدیل‌ امیر در سرکوب‌ بابیت‌

از نابختیاری‌ها و بدشانسی‌های‌ بابیان‌ و بهائیان، آن‌ است‌ که‌ تاریخ، اعدام‌ باب‌ و سرکوب‌ قیام‌ پیروانش‌ در دوران‌ قاجار را عمدتاً‌ به‌ پای‌ شخصیتی‌ می‌نویسد که‌ تحلیلگران‌ تاریخ‌ (اعم‌ از ایرانی‌ و خارجی) نوعاً‌ وی‌ را شخصیتی‌ وطنخواه، اصلاح‌طلب‌ و ضد‌ استعمار می‌شناسند: شادروان‌ امیرکبیر!

مهدی‌ بامداد، یکی‌ از اقدامات‌ امیرکبیر در زمان‌ صدارت‌ را، در کنار «اصلاح‌ امور مالیاتی‌ ـ ارتش‌ ـ تنظیم‌ بودجه‌ و تعدیل‌ جمع‌ و خرج‌ مملکتی» ، «قلع‌ و قمع‌ فتنه‌» تجزیه‌طلبانه‌‌ «حسن‌ خان‌ سالار در خراسان» ، «برافراشتن‌ بیرق‌ ایران‌ در ممالک‌ خارجه» ، «تأسیس‌ دارالفنون» و «ایجاد روزنامه‌‌ وقایع‌ اتفاقیه» ، «فرونشاندن‌ انقلاب‌ بابیان» می‌داند1 و با اشاره‌ به‌ «شورش‌ها و انقلابات‌ خونین» پیروان‌ باب‌ در ابتدای‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه‌ در کشور می‌نویسد: «اگر عرضه، کفایت، درایت، لیاقت‌ و مدیریت... امیرکبیر در امور نبود غائله‌ و دامنه‌‌ شورشها به‌ این‌ زودی‌ها خاموش‌ نمی‌شد و در این‌ صورت‌ حتمی‌ بود که‌ وضع‌ دولت‌ و ملت‌ ایران‌ دگرگون‌ می‌گردید» .2 دکتر عبدالحسین‌ نوایی‌ نیز نقش‌ امیر در سرکوبی‌ بابیه‌ را بسیار تعیین‌کننده‌ می‌داند: «میرزا تقی‌ خان... با قتل‌ باب‌ در تبریز و سرکوب‌ کردن‌ فتنه‌‌ زنجان‌ و نی‌ریز، بساط‌ باب‌ را در ایران‌ واژگون‌ ساخت‌ و نگذاشت‌ که‌ ریشه‌‌ فساد بیش‌ از این‌ در این‌ سرزمین‌ جایگیر گردد» .3

نقش‌ بی‌مانند امیر در سرکوب‌ شورش‌ بابیان، مورد تأیید و تصریح‌ مورخان‌ بابی‌ و بهائی‌ نیز هست. نورالدین‌ چهاردهی، پژوهنده‌‌ تاریخ‌ باب‌ و بهاء، «از بزرگان‌ ازلیها و بهائیها شنیده‌ است‌ که‌ باب‌ و افراد حروف‌ حی‌ [=یاران‌ برجسته‌‌ باب] همگی‌ در صدد تغییر رژیم‌ قاجاریه‌ بوده‌ و به‌ جای‌ آن، تمامی‌ قوای‌ خود را مصروف‌ برپا شدن‌ حکومت‌ بیان‌ [کرده] بودند و اگـر... امـیـرکـبـیر نبود مسلماً‌ به‌ مقصود خود می‌رسیدند» .4

عبدالحمید اشراق‌ خاوری‌ (نویسنده‌ و مبلغ‌ مشهور بهائی) می‌نویسد: امیر «در مدت‌ سه‌ سال‌ صدارت‌ خود با تمام‌ قوی‌ کوشید تا... امر باب‌ را از روی‌ زمین‌ محو و نابود سازد. برای‌ نیل‌ به‌ این‌ مقصود» فرمان‌ «به‌ قتل‌ سید باب» داد «ولی‌ عاقبت‌ جز خسران‌ ثمری‌ از رفتار ناهنجار خویش‌ نگرفت» .5 وی‌ سپس‌ به‌ اقدام‌ قاطع‌ امیر در سالهای‌ نخست‌ صدارت‌ به‌ سرکوب‌ آشوب‌ بابیان‌ در نقاط‌ مختلف‌ کشور اشاره‌ می‌کند که‌ به‌ گفته‌‌ او: «سبب‌ شد که‌ مردم‌ در هر شهر و بلد اقتدا به‌ وزیر شریر نموده‌ به‌ اذیت‌ و آزار اهل‌ایمان» بپردازند.6 سنخ‌ این‌ مطالب‌ را در آثار دیگر مورخان‌ شاخص‌ بهائی‌ (نظیر محمدعلی‌ فیضی‌ و فضل‌الله‌ مازندرانی) و حتی‌ عباس‌ افندی‌ (پیشوای‌ بهائیت) نیز مشاهده‌ می‌کنیم. 7 به‌ قول‌ ویلیام‌ هاچر و دوگلاس‌ مارتین، مورخان‌ بهائی‌ معاصر می‌نویسند: «میرزا تقی‌ خان‌ صدراعظم‌ ایران... مقتدرترین‌ دشمن‌ امر بدیع‌ [=بهائیت] شمرده‌ می‌شود» .8

امیرکبیر، حسینعلی‌ بهاء را نیز در 1267 به‌ کربلا تبعید کرد 9 و دایی‌ و سرپرست‌ باب‌ (حاجی‌ سید علی‌ تاجر شیرازی) را نیز که‌ در توطئه‌‌ ترور امیر با بابیان‌ همدست‌ بود دستگیر و، به‌ علت‌ عدم‌ اظهار توبه، به‌ مجازات‌ رساند. 10

براین‌ سیاهه‌ باید نام‌ قره‌‌العین‌ را نیز افزود. قره‌‌العین‌ از پیشگامان‌ بابیت‌ در زمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ بود که‌ عملیات‌ کشف‌ حجاب‌ و رفتن‌ وی‌ با چهره‌ای‌ بزک‌ شده‌ و عریان‌ به‌ میان‌ مردان‌ بابی‌ و همخوابیش‌ با سران‌ بابیه‌ (که‌ در تاریخ‌ از آن، با عنوان‌ رسوایی‌ بَدَشت‌ یاد می‌شود) 11 ثبت‌ تاریخ‌ است‌ و حتی‌ مورخین‌ بابی‌ و بهائی‌ نیز بدان‌ اشاره‌ دارند. 12 به‌ قول‌ کسروی: خروج‌ قره‌‌‌العین‌ «از خانه‌‌ شوهر و همراهیش‌ با مردان‌ و آن‌ داستان‌ بدشت‌ که‌ خود بهائیان‌ پوشیده‌ نـداشـتـه‌اند، دستاویز دشمنان‌ بیشتر گردیده‌ تا دستاویز دوستان. این‌ است‌ در کتابها دیده‌ می‌شود که‌ خواهر عبدالبهاء که‌ بهائیان‌ او را همپای‌ فاطمه‌‌ زهرای‌ شیعیان‌ می‌شمارند در نامه‌‌ خود به‌ بهائیان‌ تهران‌ چنین‌ نوشته: قره‌‌ العین‌ یک‌ دفعه‌ بی‌حکمتی‌ کرد و هنوز از کله‌‌ مردم‌ نمی‌توانیم‌ بدرآوریم» .13 نورالدین‌ چهاردهی‌ «از افراد ثقه‌‌ ازلیها» شنیده‌ است‌ که‌ «طاهره‌ در زمان‌ زندانی‌ بودن‌ خود تقاضای‌ ملاقات‌ با ناصرالدین‌ شاه‌ نمود و شاه‌ مایل‌ به‌ ازدواج‌ با او بود. درباریان‌ [بخوانید: امیرکبیر] از ملاقات‌ طاهره‌ بیمناک‌ شده‌ و وهم‌ داشتند که... زیبایی‌ او موجب‌ شود که‌ شاه‌ مفتونش‌ گردد، لذا مرگ‌ او را جلو آوردند» .14

بابیان‌ در صدد ترور امیر نیز برآمدند، که‌ البته‌ با هشیاری‌ و درایت‌ وی، دستگیر و به‌ جزای‌ عمل‌ خود رسیدند.15

جالب‌ این‌ است‌ که، حواریون‌ و یاران‌ باوفای‌ امیر نیز نظیر آیت‌الله‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالحسین‌ تهرانی‌ (وصی‌ امیر)، میرزا هاشم‌ طباطبایی‌ (منشی‌ مخصوص‌ امـیر)، سردار مکری‌ (داماد امیر)، مؤ‌تمن‌الملک‌ انصاری‌ (کاتب‌ سر امیر) سخت‌ با بابیه‌ و بهائیه‌ مخالف‌ بودند و در قلع‌ و قمع‌ ریشه‌های‌ آن‌ در ایران‌ و عراق‌ اهتمام‌ شایان‌ داشتند.(ایام: در این باره،‌در مقاله «یاران امیر...» بحث شده‌است.)

بی‌جهت‌ نیست‌ که، با عزل‌ و قتل‌ امیر کبیر، راه‌ برای‌ تاخت‌ و تاز مجدد بابیان‌ باز شد و میدان‌ را تا آنجا برای‌ پیشبرد اهداف‌ خود فراهم‌ دیدند که‌ تا مرز ترور (نافرجام) شاه‌ نیز پیش‌ رفتند.

عباس‌ امانت‌ (مورخ‌ بهائی‌تبار معاصر) می‌نویسد: «بابیان، پس‌ از شکستهای‌ فجیع‌ در مبارزات‌ قلعه‌‌ طبرسی‌ و در شهرهای‌ نیریز و زنجان، و متعاقباً‌ اعدام‌ باب‌ در شعبان‌ 1266 در تبریز، سخت‌ روحیه‌‌ خود را باخته‌ بودند، ولی‌ پس‌ از سقوط‌ دولت‌ امیرکبیر مجال‌ یافتند تجدید سازمان‌ یابند و بخشهایی‌ از شبکه‌‌ خود را بازسازی‌ کنند» .16 سلیمان‌ خان‌ تبریزی‌ (از عناصر اولیه‌ و مهم‌ بابیه، که‌ در جریان‌ ترور نافرجام‌ ناصرالدین‌ شاه‌ دستگیر و به‌ مجازات‌ رسید) پس‌ از عزل‌ و تبعید امیر به‌ کاشان‌ در نامه‌ای‌ به‌ سید جواد کربلایی‌ (از فحول‌ بابیان) نوشت: «امیرنظام‌ بحمدالله تمام‌ شد، معزول‌ ابدی‌ گردید. الان‌ در باغ‌ فین‌ کاشان‌ محبوس‌ است. میرزا آقا خان‌ اعتماد الدوله‌ وزیر و صدراعظم‌ گردید. ان‌ شاء‌الله امورات‌ بهتر نظم‌ خواهد گرفت. البته‌ جناب‌ ایشان‌ [حسینعلی‌ نوری] باید خیلی‌ زود تشریف‌ فرما شوند که‌ وجود مبارک‌ ایشان‌ مثمر ثمر است» .17

باید گفت، نه‌ تنها با اخراج‌ امیر از صحنه، میدان‌ برای‌ تنفس‌ مجدد بابیان‌ باز شد، اصولاً‌ جانشین‌ امیر، میرزا آقا خان‌ نوری‌ (که‌ «تحت‌الحمایه‌» انگلیسی‌ها بود) از دوستان‌ صمیمی‌ حسینعلی‌ بهاء بود و از بهاء که‌ توسط‌ امیرکبیر به‌ عراق‌ تبعید شده‌ بود رسماً‌ دعوت‌ کرد که‌ به‌ تهران‌ برگردد و پس‌ از بازگشت‌ نیز او را توسط‌ برادرش‌ مورد پذیرایی‌ گرم‌ قرار داد و حتی‌ پس‌ از ترور نافرجام‌ شاه، و بگیر بگیر افراد، در مقام‌ مخفی‌ کردن‌ بهاء (که‌ متهم‌ به‌ همدستی‌ با ترویستها بود) برآمد، که‌ البته‌ بهاء با احساس‌ خطر شدید، پیشنهاد میرزا آقا خان‌ را نپذیرفته‌ و خود را به‌ خانه‌‌ شوهر خواهرش‌ میرزا مجید آهی‌ (منشی‌ سفارت‌ روسیه) رساند و سفیر روسیه‌ (پرنس‌ دالگورو کی) نیز بهاء را تحت‌ حمایت‌ آشکار و پیگیر خویش‌ قرار داد. (ایام: شرح‌ مطلب‌ در مقاله‌‌ «حسینعلی‌ بهاء؛ پیوند دیرپا با روسیه» آمده‌ است).

 

امیرکبیر، آماج‌ کینه‌‌ بهائیان‌

مرحوم‌ امیر، سرکوب‌ قاطع‌ فتنه‌‌ بابیان و اعدام‌ باب‌ و تبعید بهاء، همراه‌ با انجام‌ برخی‌ اصلاحات‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ در کشور در چند سال‌ نخست‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه، برای‌ همیشه‌ راه‌ را بر پیشرفت‌ این‌ گروه‌ در تاریخ‌ ایران‌ سد کرد. این‌ نقش‌ بی‌بدیل، چنان که‌ دیدیم، از چشم‌ بابیان‌ و بهائیان‌ مخفی‌ نمانده‌ و او را آماج‌ کینه‌ توزی‌ و فحاشی‌ آنان‌ ساخته‌ است. به‌ قول‌ نورالدین‌ چهاردهی: «بابیها و بهائیان‌ سرسخت‌ دشمن‌ آشتی‌ ناپذیرند و میرزا تقی‌ خان‌ امیرکبیر و ناصرالدین‌ شاه‌ را لعن‌ فرستند و این‌ دو تن‌ را مانند یزید و شمر می‌نگرند» .18 سخن‌ دکتر فریدون‌ آدمیت‌ نیز مؤ‌ید اظهارات‌ چهاردهی‌ است: «امیر شورش‌ بابیه‌ را برانداخت. به‌ قول‌ شیل‌ [وزیر مختار انگلیس‌ در ایران، در گزارش‌ به‌ پالمرستون‌ وزیر خارجه‌‌ لندن، مورخ‌ 14 مارس‌ 1851] پس‌ از غائله‌‌ [بابیان‌ در] زنجان‌ پیروان‌ باب‌ جرئت‌ نکردند که‌ صلح‌ و امنیت‌ عمومی‌ را بر هم‌ بزنند. اما بیکار ننشستند و پنهانی‌ فعالیت‌ داشتند؛ تا زمانی‌ که‌ اختلالی‌ ایجاد نمی‌کردند، کسی‌ را با آنان‌ چندان‌ کاری‌ نبود، البته‌ کینه‌‌ امیر را در دل‌ داشتند، کینه‌ای‌ که‌ در نوشته‌های‌ همکیشان‌ آنان، و بهائی‌ و بهائی‌ زادگان‌ در ایران‌ و امریکا، هنوز منعکس‌ است. بابیان‌ توطئه‌‌ کشتن‌ شاه‌ و امیر و امام‌ جمعه‌‌ تهران‌ را چیدند، ولی‌ امیر پرده‌ از روی‌ آن‌ برداشت» و آن‌ توطئه‌ را در نطفه‌ خفه‌ کرد، که‌ شرح‌ آن‌ در «المتنبئین» نوشته‌‌ علیقلی‌ میرزا اعتضاد السلطنه‌ آمده‌ است. 19

به‌ همین‌ شکل، مورخان‌ مشهور بهائی‌ نظیر ابوالفضل‌ گلپایگانی، اشراق‌ خاوری‌ و فیضی‌ در آثـارشـان‌ امـیـر را از طعن‌ و دشنام‌ بی‌نصیب‌ نگذاشته‌اند. اشراق‌ خاوری‌ امیر را «وزیر نادان» 24، «وزیر شریر» 25، «تقی‌ سفاک» 26 و «دشمن‌ ستمکار و... خونخوار» 27 می‌خواند و قتلش‌ در حمام‌ فین‌ (به‌ دست‌ عمال‌ استبداد و استعمار) را انتقام‌ الهی! و «عذاب‌ الیم» وی‌ در حق‌ او می‌شمارد: «امیر نظام‌ رئیس‌‌الوزرا که‌ سبب‌ شهادت‌ حضرت‌ اعلی‌ گشت‌ و برادرش، وزیر نظام، که‌ با او در این‌ جریمه‌ شرکت‌ داشت‌ پس‌ از دو سال‌ به‌ جزای‌ عمل‌ خویش‌ رسیدند و به‌ عذاب‌ الیم‌ مبتلا گشتند. دیوار حمام‌ فین‌ کاشان‌ از خون‌ امیر نظام‌ صدراعظم‌ رنگین‌ گشت. هنوز هم‌ آن‌ خون‌ باقی‌ است‌ و بر ظلم‌ و ستمی‌ که‌ از دست‌ امیر نظام‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ شاهدی‌ صادق‌ و گواهی‌ راستگو و ناطق‌ است» .28

محمدعلی‌ فیضی، امیر را با عنوان‌ «امیر مغرور» فروکوفته 29 و ابوالفضل‌ گلپایگانی‌ با اطلاق‌ عنوان‌ «سفاح» (خونریز) و «به‌ غایت‌ مستبد» بر امیر 30 می‌نگوید: «اتابک‌ اعظم‌ در علاج‌ کار [بابیان] فروماند و عاقبت‌ در آن‌ نزدیکی‌ جان‌ در سر کار تهور و استبداد نهاد. زیرا که‌ پادشاه‌ جوان‌ از مقاصد خفیه‌‌ او [؟!] آگاه‌ شد و از سوء سیاست‌ او منزجر گشت‌ و رجال‌ دولت‌ به‌ جهت‌ استبداد او در امور مملکت‌ از نیکخواهی‌ او دوری‌ جستند و عاقبت‌ او را به‌ حکم‌ پادشاه‌ از مناصب‌ دولتی‌ معزول... و... در حمام‌ فین‌ اورا به‌ جهان‌ دیگر فرستادند» !31

 

گواهی‌ تاریخ، اما نه‌ این‌ است!

عناصر بهائی چنان که‌ دیدیم، از سر کینه، امیر را فردی‌ بدفرجام‌ خوانده‌ و «مرگ‌ سرخ‌ و زیبای» او در خط‌ مبارزه‌ با استبداد و استعمار را، کیفر سوء الهی‌ در حق‌ وی‌ شمرده‌اند! اما اینک‌ که‌ پس‌ از گذشت‌ حدود 180 سال‌ از قتل‌ آن‌ رادمرد به‌ جایگاه‌ او در تاریخ‌ معاصر ایران‌ می‌نگریم، می‌فهمیم‌ که‌ امیر اگر 100 سال‌ دیگر هم‌ می‌زیست‌ هرگز این‌ درجه‌ از نفوذ و محبوبیت‌ را در قلب‌ ملت‌ ایران‌ به‌ دست‌ نمی‌آورد. در واقع، او با این‌ مرگ‌ خونین‌ و زودرس، تبدیل‌ به‌ اسطوره‌ای‌ شد که‌ همواره‌ به‌ کوشندگان‌ راه‌ آزادی‌ و استقلال‌ ایران، درس‌ همت‌ و صلابت‌ و فداکاری‌ می‌دهد. کنت‌ دو گوبینو (وزیر مختار مشهور سفارت‌ فرانسه‌ در ایران‌ عصر ناصری) درست‌ چهار سال‌ پس‌ از قتل‌ امیر یعنی‌ در فوریه‌‌ 1856 با اشاره‌ به‌ مرحوم‌ امیر می‌نویسد: ملت‌ ایران، دیوانه‌ و دلباخته‌‌ مردی‌ شده‌ است‌ که‌ تا چهار سال‌ پیش، صدر اعظم‌ کشور بوده‌ است. از مرز ترکیه‌ تا سرحد افغانستان‌ هیچ‌ کسی‌ از غنی‌ و فقیر و خرد و کلان‌ نیست‌ که‌ تمام‌ عناوین‌ تعظیم‌ و تجلیل‌ و محبت‌ را در موقع‌ یادآوری‌ از این‌ مرد به‌ کار نبرد. می‌گویند: «عادل، وظیفه‌ شناس، فعال‌ و کاری‌ بود، از سرباز و کشاورز حمایت‌ می‌کرد و خیر ایران‌ را می‌خواست‌ عملی‌ کند؛ از این‌ هم‌ بهتر بود» . تعجب‌ در این‌ است‌ که‌ نه‌ تنها کسی‌ با این‌ نظر مخالف‌ نیست، بلکه‌ این‌ عقیده‌ مورد قبول‌ و تصدیق‌ وزرای‌ فعلی‌ و حتی‌ خود شاه‌ هم‌ می‌باشد. آیا برای‌ این‌ قضیه‌ می‌توان‌ در اروپا نظیری‌ یافت؟ آیا شخصیت‌ معاصری‌ هست‌ که‌ هر قدر هم‌ بزرگوار و صاحب‌ مقام‌ باشد اقلاً‌ مورد مذمت‌ نصف‌ مردمی‌ باشد که‌ از او سخن‌ می‌گویند؟ پس‌ صدراعظم‌ سابق‌ ایران‌ از این‌ حیث‌ بی‌نظیر و ممتاز است... 32

چه‌ می‌گویم؟ حتی‌ لحن‌ بهائیان‌ نیز در این‌ اواخر (ناگزیر) نسبت‌ به‌ امیر نرمتر شده‌ و در واقع‌ مجبور شده‌اند از لحن‌ تند خود نسبت‌ به‌ او بکاهند؛ هرچند هنوز برق‌ «کینه» از لابلای‌ آن‌ چشم‌ را می‌زند.33

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1.شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران، کتابفروشی‌ زو‌ار، تهران‌ 1347، 1/213

11. برای‌ شرح‌ ماجرا ر.ک، ناسخ‌ التواریخ، بخش‌ قاجاریه، لسان‌ الملک‌ سپهر، 3/220 ـ 219 و 239؛ فتنه‌‌ باب، اعتضادالسلطنه، صص‌ 187ـ178؛ قره‌‌ العین، درآمدی‌ بر تاریخ‌ بی‌حجابی‌ در ایران، سینا واحد، ص‌ 13 به‌ بعد 12. ر.ک، الکواکب‌ الدریه‌، 1/131 ـ 129؛ مطالع‌ الانوار، ص‌ 272؛ ظهور الحق، 3/111 ـ 109؛ حضرت‌ بهاءالله، محمد‌علی‌ فیضی، صص‌ 42 - 41 و...13. بهائیگری، ص‌ 85 14. باب‌ کیست‌ و سخن‌ او چیست؟، صص‌ 86 - 87. درباره‌‌ خوش‌ آمدن‌ شاه‌ جوان‌ از قره‌‌ العین‌ ر.ک، قبله‌‌ عالم، عباس‌ امانت، ص‌ 15296. شرح‌ ماجرا در کتاب‌ فتنه‌‌ باب، نوشته‌‌ اعتضادالسلطنه‌ ص‌ 95 به‌ بعد آمده‌ است 16. قبله‌‌ عالم، ص‌ 17287. عهد اعلی...، ابوالقاسم‌ افنان، ص‌ 493 18. باب‌ کیست‌ و سـخـن‌ او چـیـسـت؟، ص‌ 266 19. ر.ک، امیر کبیر و ایران، انـتشارات‌ خوارزمی، تهران‌ 1355، ص‌ 451. کتاب‌ المتنبئین، با عـنـوان‌ «فـتنه‌‌ باب» ، با مقدمه‌ و تعلیقات‌ نوایی، توسط‌ انتشارات‌ بـابـک، چـاپ‌ شده‌است20. مقاله‌‌ شخصی‌ سیاح...، صص‌ 34- 2135. ر.ک، توقیعات‌ مبارکه‌‌ حضرت‌ ولی‌ امر ا، لوح‌ قرن‌ احبأ شرق‌ (نوروز 101 بدیع)، مؤ‌سسه‌‌ ملی‌ مطبوعات‌ امری، 123 بدیع، ص‌ 49 و 51 22. همان، صص‌ 182-181 23. ر.ک، قرن‌ بدیع، 1/247 - 258 24. مطالع‌ الانوار، ص‌ 25493. همان، ص‌ 590 26. رحیق‌ مختوم، «قاموس‌ لوح‌ مبارک‌ قرن» ، عبدالحمید اشراق‌ خاوری، موسسه‌‌ ملی‌ مطبوعات‌ امری، 131 بدیع، 1/326، ردیف‌ ت 27. مطالع‌‌الانوار، ص‌ 509 28. همان، صص‌ 512 -513 نیز ر.ک، ص‌ 589 29. حضرت‌ نقطه‌‌ اولی‌ 1266-1235 هجری‌ / 1850-1819 میلادی، ص‌ 316 30. تاریخ‌ ظهور دیانت‌ حضرت‌ باب‌ و حضرت‌ بهاء الله، به‌ خط‌ میرزا ابوالفضل‌ گلپایگانی، ص‌ 3111. همان: ص‌ 3215. ر.ک، مجله‌‌ پاریس، سال‌ 40، ش‌ 4، فـویـه‌‌ 1933؛ مـجـلـه‌‌ مـحیط، مدیر: سید محمد محیط‌ طباطبایی، سال‌ 1، ش‌ 1، شهریور 1321ش، ص‌ 3330. برای‌ نمونه‌ ر.ک، اظهارات‌ ابوالقاسم‌ افنان، مورخ‌ معاصر بهائی، در عهد اعلی...، ص‌ 388 و 390؛ مجله‌‌ «پیام‌ بهائی» ، شماره‌‌ 296، ژوئیه‌ 2004، «یادداشت‌ ماه» .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.sadat.parsiblog.com

سلام دوست خوب
مطالب وبلاگت در مورد بهایت را مطالعه کردم جالب بود به همین دلیل با اجازه لوگوت رو توی وبلاگ گذاشتم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد