از فصول بسیار مهم در پروندهِ بهائیت، روابط صمیمانه و همکاری تنگاتنگ سران آن با صهیونیسم به طور عام، و رژیم اشغالگر قدس به طور خاص، است.
پس از سقوط و تجزیه امپراطوری عثمانی، فلسطین تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت تا چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشهدار» میخواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازات ویژهای برخوردار بود. به نوشتهِ شوقی افندی: در آن دوران، «شعبهای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزی که به نام مقام متبرکه بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه میرسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند...» .1
پیدا است که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمیدهد. طبعاً سران بهائیت خدمت شایان توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده بودند که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه شده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب برگردیم:
هرتزل میکوشد که موافقت سلطان عبدالحمید را برای ایجاد یک مستعمرهنشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی او مخالفت می کند و حتی از پذیرش هیئت صهیونیستی به ریاست «مزراحی قاصو» که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی است تن میزند. او «همچنین یهودیان را مجبور میسازد که به جای اجازهنامههای معمولی، اجازهنامههای سرخرنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود» .2 و سرانجام به دلیل همین مخالفتها است که به قول صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران): «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد» .3 سالها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، زمینهِ رخنهِ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر جنگ (نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیر خارجهِ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهود در فلسطین را به صهیونیستها میدهد (اعلامیهِ مشهور بالفور به روچیلد).
در این حال فرمانده کل قوای عثمانی که از نقشههای بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقهِ فلسطین اطلاع دارد، و عباس افندی و یاران وی را نیز در شامات و عراق و... دست اندر کار کمک به ارتش بریتانیا میبیند، تصمیم به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا میگیرد، چرا که از نقش این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئهها آگاه است. شوقیافندی رهبر بهائیان در این زمینه در کتاب قرن بدیع به صراحت خاطرنشان میسازد که: جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند.4
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدی از پیشوای بهائیان برمیخیزد و لرد بالفور تلگرافی به ژنرال آللنبی فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال پاشا در منطقهِ فلسطین) دستور میدهد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد5 و امپراتوری بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب سر(Sir) و نشان شوالیهگری(Knighthood) اعطا میکند.6
چندی بعد عباس افندی از دنیا میرود و در حیفا به خاک سپرده میشود. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانهها و کنسولگریهای انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کرده و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر میکند و از او میخواهد مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانوادهِ عباس افندی ابلاغ کند.7 ساموئل خود با دستیارانش در تشییع جنازهِ عبدالبهاء حاضر شده و مقدم بر همهِ شرکت کنندگان حرکت میکند. (ایام: شرح ماجرا در مقالهِ «دوستان انگلو - صهیون عباس افندی» آمده است).
تأسیس اسرائیل
و منافع مشترک «بهاء ــ صهیون»
تشکیل رژیم اشغالگر قدس سال 1948 در زمان حیات شوقیافندی اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل کمیتهای را برای رسیدگی به مسئله فلسطین تشکیل داد. شوقی در 14 جولای 1947، طی نامهای به رئیس کمیته مزبور بر مطالب جالب توجهی از منافع مشترک بهائیت و صهیونیسم تأکید ورزید و ضمن مقایسهِ منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیها و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت که: «تنها یهودیان هستند که علاقهِ آنها نسبت به فلسطین تا اندازهای قابل قیاس با علاقهِ بهائیان به این کشور است زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است...» .8
14 می 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقیافندی در پیام نوروز سال 108 بدیع (1330ش) نظر مثبت خود و قاطبهِ بهائیان را پیرامون تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعدهِ الهی به ابناء خلیل و وارث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائی «مقر، و به ثبت عقدنامه بهائی و معافیت کافهِ موقوفات» بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریهِ بنای» مرقد باب «از رسوم» یعنی عوارض و مالیات «دولت» و «اقرار به رسمیت ایام» تعطیلی بهائیان «موفق و مؤید» شده است...9
وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیئت بینالمللی بهائی (بیتالعدل بعدی) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگوییهای حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد10 و سپس بین ایجاد این هیئت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد و سه علت برای تأسیس این هیئت بیان داشت که در راس آنها، تأسیس اسرائیل بود.11
این مطلب بسیار عجیب و قابل توجه است، زیرا چه رابطهای است میان مؤسسهای که قرار است به عنوان بیتالعدل، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیئت برمیشمارد که در راس آنها: ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفهِ سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.12 او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدیدالتأسیس
[= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیئت بینالمللی بهائی میداند و عنوان میکند که این هیئت «مقدمه تشکیل اولین محکمه رسمی... و منتهی به تأسیس دیوان عدل الهی... خواهد گشت.» 13 بدینترتیب، شوقیافندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل» 14 پس از تأسیس این رژیم، روابطی را با آن بنا مینهد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه میباشد زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدهِ الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر» میخواند.15
هیئت بینالمللی بهائی (جنین بیتالعدل) در نامهای که 1 ژوئیهِ 1952 برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطه صمیمانه شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان میکند: «روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولی امرالله [= شوقیافندی] و هیأت بینالمللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فیالحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی] موفقیتهایی حاصل گردیده است» .16
اما بشنوید از بنگوریون (نخستوزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به اصطلاح «بازها» ی آن کشور). بنگوریون این صمیمت را میان رژیم اسرائیل و قاطبهِ بهائیان، گسترده میداند. در نشریهِ رسمی محفل ملی بهائیان ایران میخوانیم: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان میرسانیم و در ملاقات با بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، احساسات صمیمانه بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشتهاند» .17
در همین راستا، اسرائیل امکانات ویژهای در اختیار فرقهِ ضاله قرار میدهد که شوقی در پیام آوریل 1954 (1333) گوشهای از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبههای محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس و ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند.18وی سپس مطالبی را بیان داشت که نشانگر آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نداشته و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت دارد: «با رئیس جمهور اسرائیل و نخستوزیر و 5 تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارهِ مخصوصی به نام ادارهِ بهائی در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبهِ بینالمللی امرو اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلی را زیارت نماید» .19
بتدریج نتایج ملاقاتهای سیاسی، جنبههای ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکر حمایتهای حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیستها اشاره کرده و میگوید: «الان هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیه عوارض و مالیاتها معاف باشند» .20
البته دامنهِ حمایتها تنها بدینجا محدود نمیشد، بلکه معافیت از مالیات، «بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانهِ شرقی و غربی نیز گردید... عقدنامه بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکه بهائی را به رسمیت شناخت» .21
گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمانهای دیگری در نظر گرفته بود، اما با پیگیریهای شوقی و مراجعهِ مستقیمش به روِسای حکومت اسرائیل، به این فرقه اختصاص یافت.22
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستی نیز نقش داشتند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهای سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام ــ مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.23
در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و نسبت به گذشته، عمق و گستردگی بیشتری بخشیدهاند که بحث از آن مجال دیگری میطلبد.
شواهد فراوان فوق، بروشنی و به نحوی غیر قابل تردید، از ارتباط عمیق و گسترده میان بهائیت و صهیونیسم، بویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانههای مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبکوار» ! ادعا میکنند که هیچ رابطهای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیدهای کاملاً تصادفی است! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک طرفین ندارد!
این شواهد بیش و پیش از همه، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام میکند که حکم پیادهنظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه بازی میکنند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیستهای غاصب و خونآشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگی به جنایتکاران اشغالگر، توضیح قانع کننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور عناصر این تشکیلات در بین خود با دیدهِ سوءظن نگریسته و با آنان برخورد طردآمیز پیش بگیرند و متقابلاً بدیهی است که وقتی بهائیت، کاکل خود را اینگونه محکم به زلف صهیونیسم گره میزند، نمیتواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی بوده و به این دلیل است که اسرائیل به عنوان قبلهِ اهل بهاء برگزیده شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهی است که بهائیان باید در هزینههایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی (در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان) میپردازند، سهیم و شریک باشند.
پینوشتها:
1. همان، فروردین 1329، ش 12، ص 540 ؛ آهنگ بدیع، سال 1330، ش 3، ص 53
2. اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال 1، ش 12، 28 خرداد 65، ص 6
3. همان، ص 6
4. شوقیافندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 3/291
5. همان، ص 297
6. همان، 2/214
7. همان، 3/321
8. اخبار امری، آبان 1326، ص 130 و بهائی نیوز، سپتامبر 1947 و همچنین نگاه کنید به: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، 1357، صص 689-691
9. شوقیافندی، توقیعات مبارکه، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع 125، ص 290
10. آهنگ بدیع، سال 1333، ش 3، ص 7
11. همان، سال 1333، ش 3، ص 7.
12.همان، سال 1333، ش 3، ص 7
13. همان، سال 1323، ش 3، ص 8
14. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت...، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص 169
15. شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص 290
16. اخبار امری، شهریور 1331، ش 5، ص 16
17. جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1/332 به نقل از: اخبار امری، سال 1330، ش 5، صفحات 8 و 14
18. اخبار امری، مرداد ــ شهریور 1333، ش 4-5، صص 2-5
19. همان، مرداد ــ شهریور 1333، ش 4-5، صص 2-5
20. همان، فروردین 1329، ش 12، ص 540
21. سالنامه جوانان بهائی ایران، ج 3 (108-109 بدیع)، ص 130
22. آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8-10 (ویژهنامه شوقیافندی)، ص 219
23. رائین، همان، صص 170-171. به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص 162.
منبع :سایت ایران سهراب
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس سره)، فرقه بهائیت را با بحرانی بسیار سهمگین و «بیسابقه» 1، بلکه با «بدترین بحران» در طول تاریخ خود تا آن روز2 مواجه ساخت.
سران بهائیت از وضعیت پیش آمده برای فرقه و آینده تاریک آن، شدیدا نگران شدند و متعاقب این امر، قدیمی (از اعضای محفل ملی بهائیان ایران) دیدارهای مستمری را با نماینده شورای جهانی کلیساها (پدر روحانی، رابرت پرایور) و مسؤولان سفارت امریکا در تهران ترتیب داد. در آن دیدارها مقرر گردید که حمایت از بهائیان و اعتراض به نوع برخورد نظام اسلامی با آنان، به جای مطبوعات امریکا، در کشوری «بیطرف» انجام گیرد. زیرا «اگر در امریکا نشر و مورد تبلیغ قرار گیرد فورا برچسب توطئه سیا را میخورد. براساس وضع کنونی ایران» یعنی بهار 1358 «ما نیز باید این عقیده را بپذیریم که این کار در امریکا فعلا به نفع بهائیها» نیست.
در این مورد «پرایور و رهبران جامعه بهائیت بر سر سه راهی هستند که: آیا بهتر است این مطالب را در مجلات نیوزویک و تایمز به چاپ رسانند و یا از طریق شورای جهانی مسیحیت عمل کنند و یا این که آنها را از طریق کمیته حقوق بشر در سازمان ملل مطرح گردانند؟!» آنها راه دوم را برگزیده و «معتقدند که همزمان، باید از طریق کانال حقوق بشر نیز عمل» شود. «درگیری امریکا در ملاء عام (چون قطعنامه سنا [در امریکا]) در مورد بهائی ها با خوشحالی به عنوان مداخله تلقی شده و وضع را برای بهائیها بدتر میکند. اعمال بینالمللی از طریق کلیسا و حقوق بشر، بخصوص که امریکا در آن دست نداشته باشد، میتواند به طرز بسیار مفیدی به وسیله دولتهای غربی حمایت گردد. زمانی که مساله بهائیت، یک مساله بینالمللی بشود جای خود را نتیجتا در روابط دوجانبه ما با ایران نیز باز خواهد کرد» .3
از اسناد بجا مانده از لانه جاسوسی امریکا در کشورمان برمیآید که، در سالهای نخست پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران، هم بهائیان و هم امریکا، از اینکه دولت امریکا و مطبوعات وابسته به آن، مستقیما به حمایت از بهائیان برخیزد، در هراس بوده و از این که با این کار، برچسب ارتباط با سیا به پیشانی آنها بخورد و اوضاع فرقه را در ایران انقلابی، از آنچه که هست «وخیمتر» سازد، پرهیز داشتهاند.4 اما به مرور، این سیاست تغییر کرد و به جانبداری رسمی کاخ سفید از تشکیلات بهائیت انجامید.
دادستان کل انقلاب اسلامی در سال 62 طی صدور اعلامیهای، از بازداشت چند تن از بهائیان به اتهام جاسوسی برای بیگانگان خبر داد و هرنوع فعالیت تشکیلاتی فرقه ضاله را در کشور ممنوع و عضویت افراد در آن تشکیلات را جرم شمرد. دادستان در گفتگویی که همان روزها درباره وضع این فرقه با روزنامهها داشت نکات مندرج در اعلامیه را تکرار کرد. محفل بهائیان در ایران نسبت به اعلامیه دادستانی فورا واکنش نشان داد و در اعلامیهای که به طور گسترده منتشر کرد، به انتقاد شدید از اظهارات دادستان و دفاع از متهمان بهائی پرداخت و درعین حال، در اقدامی مزورانه، تشکیلات بهائیت در ایران را تعطیل اعلام کرد.5
پیرو این امر، ریگان رئیسجمهور «کابوئی» وقت امریکا (به رغم پرهیز حساب شده پیشین مقامات کاخ سفید مبنی بر جانبداری رسمی از بهائیت) صراحتا به حمایت از بهائیان دستگیر شده پرداخت و دادگاههای انقلاب اسلامی را به علت صدور حکم مبنی بر حبس و اعدام جمعی از سران این فرقه به جرم جاسوسی، محکوم کرد. امام خمینی نیز طی نطقی کوبنده، جانبداری ریگان از بهائیان دستگیر شده را دلیل بر وابستگی سیاسی آنان به امپریالیسم امریکا شمرد و آن را مشابه حمایت سوسیال امپریالیسم روسیه از سران بازداشت شده حزب توده دانست که در واقع، جنبه حمایت ارباب از خادمان خود را دارد:
«اگر دلیل ما نداشتیم به این که [اینها] جاسوس امریکا هستند جز طرفداری ریگان از آنها و دلیلی نداشتیم که حزب توده جاسوس هستند جز طرفداری شوروی از آنها، [برای اثبات مدعای ما] کافی بود... بهائیها، یک مذهب نیستند، یک حزب هستند، یک حزبی که در سابق، انگلستان پشتیبانی آنها را میکرد و حالا هم امریکا دارد پشتیبانی میکند. اینها هم جاسوسند مثل آنها...» .6
از آن پس، امریکا حکم پناهگاه و جولانگاه رسمی و آشکار این فرقه را پیدا کرد و هراز گاه، خبری حاکی از پیوند و همکاری متقابل میان فرقه و امریکا بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران در جراید داخل و خارج انتشار یافت، که ذیلا به یکی از آنها در سال گذشته اشاره میکنیم.
هفتهنامه همت (تهران، مدیرمسؤول: حسن سماواتی) در شماره شنبه 27 خرداد 1385 خود با عنوان « «بهائیت؛ دستمایه جدید اقدامات ضد ایرانی در کنگره امریکا» چنین نوشت:
دو نماینده کنگره امریکا پیشنویس قطعنامهای را درباره وضعیت فرقه ضاله بهائیت در ایران تسلیم کمیته روابط بینالمللی مجلس نمایندگان کردهاند که آنچه آن را «سرکوب بهائیان در ایران» خواندند را محکوم میکند. قطعنامه پیشنهادی که در صورت تصویب در مجلس نمایندگان باید برای تصویب نهایی به مجلس سنا فرستاده شود این گونه آغاز میشود: «ما سرکوب جامعه بهائیان ایران را محکوم میکنیم و رهایی آنان را خواستاریم» .
مارک کرک یکی از طراحان این قطعنامه بهB.B.C گفته است: «هدف این قطعنامه این است که افکار عمومی را به وضعیت حقوق بشر حدود 300 هزار تن(!) از پیروان «دین» بهائی در ایران جلب میکنیم. گزارشهای بسیار نگرانکنندهای به ما رسیده که حاکی از تلاشهای جدید حکومت ایران برای تحت فشار گذاشتن بهائیان است» .
فرقه ضاله بهائیت از ساختههای انگلیسیها در سالهای دور برای ایجاد تفرقه در میان مسلمانان به شمار میرود. رسانههای غربی بخصوص در امریکا و انگلیس اخیرا در کنار به کارگیری اصطلاح «جامعه» بهائی، از «دین» بهائی سخن میگویند که قابل تامل است» .7
پینوشتها:
1. اسناد لانه جاسوسی امریکا، شماره 37 (مسلکهای سیاسی استعمار)، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران، بینا، بیتا، ص 21.
2 . اسناد لانه جاسوسی امریکا، شماره 37 (مسلکهای سیاسی استعمار)، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران، بینا، بیتا، ص 12، گزارش مورخ 20 ژوئن 1979 (30 خرداد 1358)
3. همان، صص 19 -18.
4. همان، ص 21
5. بهائیت در ایران، دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی، صص 276- 274.
6.صحیفه نور، جلد 17، ص 267 ــ 266.
7.همت، سال 1، ش 27، ص 2.
بررسی پرونده ارتباط بهائیت و امریکا، بدون بررسی کارنامه علیقلی خان نبیلالدوله (منشی و مترجم عباس افندی، استاد فراماسونری و یکی از فعالان سیاسی و تبلیغاتی بهائیت در امریکا) کامل نیست.
آهنگ بدیع، ارگان بهائیان، مینویسد: «میرزا علیقلی خان نبیلالدوله ازجمله مشاهیر امر [فرقه بهائیت] است که در خدمات دولتی نیز به مدارج عالیه نائل شده و علاوه بر عضویت هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح ورسای، به مقام سفارت دولت شاهنشاهی ایران در ایالات متحده امریکا رسیده است» .1
اسماعیل رائین، فصلی از کتاب خود: «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» را به شرح حال وی اختصاص داده است. به نوشته او: «یکی از فراماسونهای معروف ایران که دارای شهرت جهانی بود و در سازمان فراماسونی امریکا مقام «ژنرال ماسونی» و «درجه 33 فراماسونی» را داشت و همچنین عالیترین نشان ماسونی را که فقط به روِسای جمهور امریکا اعطا میشود، دریافت کرده بود، علیقلی خان2 از افراد خاندان سپهر کاشی است. او که یکی از روِسای... بهائیان ایران و امریکا بود و عکس او در کنار تصویر عبدالبهاء، از ارادت فوق العاده او به پیشوای بهائیان جهان حکایت میکند، در خانه خود محفل ماسونی کوچکی داشت، که اغلب روزها، در حضور دیگران، در آنجا به عبادت میپرداخت... نبیلالدوله بهائی بود و از روِسای این فرقه به حساب میآمد...» 3 در محراب محفل ماسونی او «سه جلد کتاب... قرار داشت که... عبارت بودند از:
1. قانون اساسی فراماسونری
2. الواح بهاءالله
3. کتاب بیان» .4
«همسر امریکایی او به نام «فلورنس» ، لیدر زنان بهائی امریکا بود و خود او هم، علاوه بر فعالیتهای مذهبی، در شورای طریقت فراماسونی امریکا نیز فـعـالـیـت مـیکـرد» .5 رائـیـن، هـمـچـنـیـن، تـصویر نبیلالدوله در جلو محراب محفل و نیز عکسی از او را که با احترام کامل در کنار عباس افندی ایستاده، در کتاب خود آورده است.6
نبیل و دوستان بهائیش (در ایران و امریکا) از پیشگامان ترویج نظام تعلیم و تربیت غربی (در شکل امریکایی آن) در کشورمان بودند7 و افزون بر این وی «نقش اساسی را در انتخاب و اعزام شوستر به ایران ایفا کرد و برای نخستین بار او بود که پای کمپانیهای نفتی امریکایی را به ایران باز کرد» .8 عملکرد مستر شوستر (در زمان ریاست مالیه کشورمان در مشروطه دوم) تاکنون، چنان که باید، بررسی علمی و منطقی نـشـده و زیـان سـهـمـگـینی که با ناپختگیها و مـاجراجوییهایش به ایران زخمدیده و روس و انـگـلیس گزیده آن روزگار زد، غالبا در غوغای اعـتـراضـات بـحـق مـلـت ایـران به ستم و تجاوز استعمارگران روسی و انگلیسی آن دوران، نادیده مانده است. عجیب است که شوستر پیش از آمدن به ایران نیز، در ماموریت پیشینش در گمرک فیلیپین، همین رویه را تعقیب کرده و مجبور به بازگشت به امریکا شده بود.9 ولی کسانی که زمینه استخدامش را در ایران را فراهم ساختند، نسبت به این سوابق، بیتوجه مانده و «آزموده را دوباره آزمودند» و تاوان سنگین این اشتباه را نیز ایران اسلامی، با اشغال کشور و کشتار و غارت مردمش توسط سلطهجویان بهانهجو پرداخت کرد.10
نبیلالدوله پسر میرزا عبدالرحیم کلانتر، معاون
«کنت دومونت فورت» رئیس نظمیه تهران بود11 که (به نوشته علیقلی خان) با باب در خلال سفر تبعید وی از اصفهان به آذربایجان، در کاشان دیدار داشت.12 به گفته رائین: نبیل «ابتدا در خدمت سفارت انگلیس کار میکرد. سپس به شغل آزاد و خرید و فروش تمبر پرداخت. این سالها مصادف با زمانی بود که بهائیان از طرف دستگاه حکومتی تحت فشار قرار گرفته بودند و او که بهائی سرشناسی بود، ایران را ترک گفته عازم امریکا شد» .13
البته کلام رائین در مورد این که، خروج نبیل از ایران به علت فشار دستگاه حکومت به بهائیان بوده، خالی از تسامح نیست. نبیلالدوله، چنان که خود نیز اشاره دارد، با حکام و امیران در پیوند بوده و از دوستی و پشتیبانی آنان بهره داشته است و عامل اصلی خروج وی از ایران، مخالفت علما با فعالیتهای تبلیغیاش به نفع فرقه ضاله بوده و او با رجال حکومت در پیوند است. به قول خان ملک ساسانی، مورخ و سیاستگر معاصر او: «نبیلالدوله در وقتی که پیشکار محمدحسن میرزا ولیعهد سابق [احمدشاه] بود علما تکفیرش کردند، سپس به سرکنسولگری تفلیس رفت...» .14
نبیلالدوله در اوایل سال 1941م از نیویورک به «حضرت شوقی افندی ولی محبوب امرالله» عریضهای نوشت و در پایان آن چنین امضا کرد: «خدمتگزار فروتن و فداکار شما، علی قلی نبیلالدوله» . او در آن عریضه، به تفصیل از سوابق دیرین خود در تبلیغ مسلک بهائیت در ایران (بین فرزندان حکام و امرای قاجار) سخن گفت که به نوشته وی، در فرجام، منجر به قیام علما بر ضد او و خروج اجباریش از ایران شد و نهایتا به اقامت وی (با اجازه و فرمان عباس افندی و به عنوان یک مترجم و مبلغ بهائی) در امریکا گردید.15 طبق این مدرک تاریخی: علیقلی پیش از سفر به امریکا، متجاوز از یک سال در عکا و حیفا نزد عباس افندی اقامت داشت و طی این مدت، «به سمت کاتب در محضر مبارک» او، الواح و نامههای عباس را برای بهائیان امریکا به انگلیسی ترجمه میکرد و ضمنا برخی آثار حسینعلی بهاء را به انگلیسی برگرداند. سپس عباس افندی امر کرد که همراه میرزا ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهائیت) برای تبلیغ مردم به بهائیت به امریکا برود و او نیز دستور عباس افندی (یا به قول او: «حضرت مولی الوری» ) را انجام داد. حتی پس از مراجعت میرزا ابوالفضل از امریکا در 1904م، در آن کشور ماندگار شد و به ایراد نطقهای تبلیغی در مناطق انگلیسی نشین امریکا (نظیر دانشگاه هاروارد) و ترجمه کتب و الواح حسینعلی بهاء و دیگر سران بهائیت پرداخت. نبیل، همچنین، در پاییز 1904 با میس فلورنس برید از اهالی بستون ازدواج کرد و عباس افندی ضمن تبریک ازدواج مزبور و صدور الواح متعدد به افتخار وی، آن ازدواج را «اولین نشانه تحقق وحدت شرق و غرب» و مولود آن را «ثمره اولین اتحاد شرق و غرب» نامید!16
«امهالله مرضیه خانم گیل» ، از نویسندگان و مبلغان مشهور بهائیت در امریکا، دختر همین جناب نبیلالدوله17 و یکی از ثمرات آن ازدواج است.
نبیلالدوله برای پیشبرد اهدافش، ظاهرا از وجاهت همسر خویش نیز مایه میگذاشت. به نوشته یکی از پژوهشگران: همسر امریکایی او، فلورانس خانم و خانواده نسبتا پرجمعیتش سبب شد که زندگی خصوصی نبیلالدوله مورد توجه جراید امریکا قرار گیرد و بارها تصویر زیبای همسر شارژدافر ایران زینتبخش صفحات نخست روزنامهها گردد (برای نمونه، ر.ک،Washington Society، شمارههای 23 مارس 1912 و 14 فوریه 1914؛Sunday Star ، ش 24 فوریه 1914). این امر سبب کسب شهرت وی نیز گردید و خیلی زود در جمع دیپلماتهای مقیم واشنگتن جای خود را باز کرد و بعضا سیاستمداران امریکایی از او در مراسم و میهمانیهای مختلف دعوت میکردند... نبیل از این موقعیت نهایت استفاده را کرد و خود را به روسای جمهور امریکا نزدیک ساخت.18
تقیزاده، که پس از تکفیر سیاسی توسط آخوند خراسانی (پیشوای انقلاب مشروطیت) و اخراج از ایران در مشروطه دوم، مدتی در یکی از ویلاهای اطراف نیویورک، مهمان علیقلیخان بوده، مینویسد: «علیقلیخان بستگی به بهائیها داشت. جانشین سفیر که شد، یواش یواش، هم آن کار مبلغی بهائیگری را میکرد و هم شارژدافری19 دولت علیه ایران را، من شنیدم، یا خودش میگفت، هفتهای دو تا راپورت رسمی مفصل از اوضاع مینوشت: یکی به وزارت خارجه تهران و یکی به عکا، یکی گزارش کارهای امت و تبلیغات خودشان بود و دیگری راجع به اتباع ایران.... زنش... امریکایی و بهائی دو آتشه بلکه سه آتشه بود و در خانه عکس بزرگ عبدالبهاء را گذاشته بود و پشت به او نمیکرد....20 او به واسطه بستگی و علاقه شدیدی که به بهائیها و مرکز آنها در حیفا داشت همیشه در ترویج بهائیها میکوشید...» .21
مرحوم خان ملک ساسانی نیز، که در ایام ماموریت خویش در سفارتخانه ایران در اسلامبول، با نبیلالدوله برخورد داشته است، اطلاعات جالبی از سوءعقیده22 و رفتار او به دست میدهد. به نوشته خان ملک: زمانی که نبیلالدوله، با استفاده از فضای آشفته حکومت صد روزه کودتای سیاه (سیدضیاء ـ رضاخان)، حکم کارداری سفارت ایران در پایتخت خلافت عثمانی را گرفته و وارد اسلامبول شد، دولت عثمانی، به اعتبار انحراف مذهبی نبیلالدوله، شدیدا به انتصاب وی به این پست حساس، اعتراض کرد و «نبیلالدوله چون زنش امریکایی بود توسط سفارت امریکا تشبث بسیار کرد ولی به خرج عثمانیها نرفت» و او را نپذیرفتند.23 نبیلالدوله 63 سال در امریکا اقامت داشت و در 88 سالگی درگذشت.24
بر پایه آنچه گذشت، برای خواننده تیزبین این سؤال به طور جدی مطرح میشود که: در آن وانفسا که دول استعماری غرب ـ خاصه انگلیس و امریکا ـ با تمام توان در مقام فروپاشی و اضمحلال قدرت اسلامی خلافت عثمانی بودند و این حکومت وسیع و کهنسال، سختترین و حساسترین دوران عمرش را میگذراند، چرا و به چه دلیل، آقای نبیلالدوله «امریکا» نشین و «بهائی» مسلک، آن همه اصرار در اشغال منصب کارداری سفارت «ایران اسلامی» در مهد خلافت عثمانی داشته است و چه دستهایی ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ زمینه تصدی او به این پست حساس را در وزارت خارجه ایران فراهم کردهاند؟!
پاسخ این سؤال بسیار مهم را بیگمان باید در پیوند مرموز حزب «بهائیت» با «صلیب ـ صهیون» در گردونه تحولات سیاسی، استعماری خاورمیانه آن روز جستجو کرد. زمانی که پیشوای بهائیان، عباس افندی، به پاداش حسن خدمت به امپراتوری انگلیس در جنگ جهانی اول، از ژنرال آللنبی ـ فرمانده قشون بریتانیا در جنگ با عثمانی و اشغالگر نظامی قدس ـ مدال افتخار! و لقب «سر» دریافت میکند، مقتضی است که مرید وی، نبیلالدوله، نیز به دستور سیمرغ! به عنوان «کاردار» به سفارت ایران در پایتخت عثمانی تحمیل شود تا نقش این فرقه، در انجام ماموریتهای استعماری تکمیل شود... .
انتقال مواریث ارزشمند باستانی ایران به امریکا، ظاهرا ماموریت دیگر جناب نبیل بوده است. تقیزاده، به عنوان یکی از شگردهای نبیلالدوله در سفارت ایران در امریکا میگوید: «علیقلیخان به این و آن مینوشت عتیقهجات را به اینجا بیاورد، چون من شارژدافر هستم بیگمرک مرخص میکنم! و از این طریق، هم افراد را به امریکا جذب میکرد و هم تجارت میکرد» .25 خان ملک نیز خاطرنشان میسازد: «نبیلالدوله... در ایام ریاست وزرای مرحوم رزمآرا، بابت مطالبات سنوات بیتاریخ، به اسامی مختلفی که در هیچ بودجهای نامی بر آن نمیتوان گذاشت، بیست هزار دلار از خزانه ایران گرفته و به امریکا رفت» !26
نکته جالب توجه آن است که نبیلالدوله در نامه به شوقی افندی، تصریح میکند که به فرمان عباس افندی وارد سیاست شده است: «طبق اوامر خاصه حضرت مولی الوری [عباس افندی] بود که من در خدمات دولتی مملکت خود وارد شدم. این فعالیتها از زمانی شروع شد که مرحوم مفخم الدوله سفیر سابق ایران در مصر که از دوستان میرزا ابوالفضل و نسبت به امر مبارک، محب بود به واشنگتن آمد و از من درخواست کرد که سمت منشیگری او را بپذیرم. مطلب را حضور هیکل مبارک، حضرت عبدالبهاء، عرض کردم و ایشان امر فرمودند پیشنهاد او را بپذیرم، مشروط بر آن که قبول آن شغل، مانع و مزاحم فعالیتهایم به عنوان یک مبلغ و مترجم بهائی نشود» .27 (قابل توجه کسانی که شعار بهائیان مبنی بر پرهیز از سیاست را جدی میگیرند و توجه ندارند که از نظر حضرات، دخالت در سیاست، برای عالمان و مجاهدان و کوشندگان راه آزادی و نجات ملتها، بد و اخ! است، نه برای نبیلالدولهها و عبدالکریم ایادیها و سپهبد صنیعیها و هویداها و منصور روحانیها و انبوه کارگزاران «بهائی» عصر محمدرضا پهلوی!)
پینوشتها:
1. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 197.
2. در اصل: «علینقی خان» ، که اشتباه است.
3. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/459.
4. همان، ص 462
5.همان، ص 465.
6.همان، 3/461 و 463.
7. آقای سید علی موجانی در کتاب «بررسی مناسبات ایران و امریکا» بحث مفصلی در این باره دارد
8. بررسی مناسبات ایران و امریکا، سید علی موجانی، انتشارات وزارت امرو خارجه، ص 155.
9. ر.ک، روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، صص 560 -561 ـ ؛ مستخدمین بلژیکی...، ترجمه منصوره اتحادیه، صص 193 –192.
10 . برای بررسی انتقادی از رفتار شوستر زمان ماموریت وی در ایران، ر.ک، شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی، خاطرات، علی ابوالحسنی، فصل: «اولتیماتوم 1911 روسیه به ایران؛ تاوان سنگین اشتباهات!»
11. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.
12 . آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201.
13. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.
14. یادبودهای سفارت استانبول، ص 299.
15. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، صص 197 - 198.
16. همان، صص 201 –199.
17 . همان، ص 201
18. بررسی مناسبات ایران و امریکا، صص 154 -155.
19. شارژدافر یا مصلحت گزار، همان کاردار امروزی است
20. زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 173.
21. همان، ص 177.
22.یادبودهای سفارت استانبول، خان ملک ساسانی، صص 294 ـ 295
23. همان، صص 296 ـ 295.
24. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.
25. همان، ص 172.
26. یادبودهای سفارت استانبول، ص 299.
27. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201 و 242.
یکی از قدیمترین کانالهای پیوند بهائیان با امریکاییها، همکاری آنان با میسیونهای تبشیری (مبلغان مسیحی) امریکایی و مؤسسات وابسته به آنها در ایران است. سخن آرتور هاردینگ قبلا گذشت که: «مبلغان امریکایی مقیم ایران عقیده داشتند که آتیه مذهبی این کشور با بابیها است» .1
مقاله زیر به تحقیق پیرامون این روابط و اهداف پس پرده آن، میپردازد:
1. «فرهنگ» ، اسب تروای «سیاست»
ماهیت و مقاصد سیاسی مؤسسات وابسته به مبشرین امریکایی، حتی مؤسسات به ظاهر آموزشی و علمی آنها، بر اهل نظر پوشیده نیست. به عنوان نمونه، میتوان به کالج امریکایی البرز اشاره کرد که از زمان قاجار تا سال 1319ش در اختیار میسیونهای تبشیری امـریکایی بود و تحت سرپرستی دکتر جردن و همسرش اداره میشد (و بعدها توسط دولت ایران خریداری و توسط رجال باکفایتی چون دکتر مجتهدی سرپرستی اداره شد).
آقای علیاکبر کوثری، از مسئولان فرهنگی عصر پهلوی، میگوید: کالج امریکایی البرز در تهران را که تحت مدیریت دکتر آرتور جردن مشهور اداره میشد «میسیونرهای مذهبی امریکایی برپا کردند و هزینه آن را هم خودشان میپرداختند. میسیونرهای امریکایی، مدرسه را به منظور ترویج مسیحیت احداث کردند. به خاطر دارم یکی از مؤسسین کالج گفته بود: آن پیرزن امریکایی که به مدرسه کمک مالی میکند دلش به این خوش است که در سال چند نفر به آیین مسیحیت درآیند. به طوری که میدانم چند نفر از محصلین مانند امیر بیرجندی، جهانگیری و یا جهانشاه صالح، مسیحی شدند، فقط برای آن که بیشتر از امکانات کالج استفاده کنند. وقتی با آنان صحبت میکردیم میگفتند مسلمان هم هستیم. در واقع این قبیل افراد پایبند به هیچ دینی نبودند. البته بعدها جهانشاه صالح آن قدر به امریکا نزدیک شد که به عضویت سازمان سیا درآمد...» .2
مدارس خارجی در ایران عهد قاجار و پهلوی، نوعا محصلان جوان ایرانی و مسلمان خود را، به اشکال گوناگون، به سمت دوری از فرهنگ ملی و اسلامی خویش سوق میداد3، اما به گفته مطلعان، این جریان در مدرسه امریکایی تهران، شدیدتر بود.4
مبارزه با اصل اسلامی «حجاب بانوان» ، ازجمله اموری بود که توسط این مدارس، به شدت تعقیب میشد. هانری رنه دالمانی، مأمور فرانسوی، که در صدر مشروطه ایران را سیاحت کرده، به این مطلب تصریح دارد.5 تاثیر افکار و القائات ضد اسلامی این مدرسه روی دختران و زنان مسلمان ایرانی را میتوان، از جمله، در مقالات مجله «عالم نسوان» مشاهده کرد که از دهه 1290 تا 1313 ش «تحت نظر مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریکایی ایران» در پایتخت ایران اسـلامـی مـنـتـشـر مـیشـد و ضـمـن تـلاش بـرای همسوسازی خانواده ایرانی با الگوی غربی آن6 و تبلیغ تمدن غربی و تساوی مطلق زنان با مردان، مبارزه با اصل حجاب را به یکی از اساسیترین مباحث مجله تبدیل کرده بود. ازجمله، در آبان 1307 مقالهای با عنوان «زن مگر بشر نیست؟» به چاپ رساند که سراسر بدگویی و هتاکی به حجاب اسلامی و زنان محجبه بود: «جامعه ایران به واسطه حجاب، نصف هیات خود را گنداندهاند، به طوری که به انجام هیچ گونه امری قادر نیست7 و با نصف دیگر (اگرچه این نیم دیگر نیز گندیده است) میخواهد جاده پر پیچ و خم تکامل را بپیماید» ! در ادامه، حجاب را به عنوان مظهر اسارت و سیهروزی زنان مطرح ساخته، داروی این (به اصطلاح) درد را نیز رفع حجاب میپنداشت و از دولت میخواست که رسما مسئولیت کشف حجاب را به عهده گیرد، چنانچه ترکیه آتاتورک این کار را انجام داده است.8
2.تبشیر؛ زمینهساز نفوذ و سلطه استعمار
سـادهاندیشی است که مأموریت میسیونهای تبشیری در ایران و سایر ممالک اسلامی و شرقی و حمایت مالی و سیاسی وسیع دول استعماری از آنها را، صرفا گسترش آیین مسیحیت در بین مردم تلقی کرد و از اهداف استعماری و سلطهجویانه دول غربی در پس پرده این گونه امور غفلت ورزید. دکتر عمر فروخ (محقق لبنانی) در کتاب «التبشیر و الاستعمار» ، که با نام «نقش کلیسا در ممالک اسلامی» توسط مرحوم مصطفی زمانی در ایران ترجمه و نشر یافته است، با استناد به انبوه اسناد و مدارک معتبر، به خوبی اهداف سیاسی و استعماری مبشرین و حامیان آنان را نشان داده است. درخصوص فعالیتهای میسیون امریکایی در ایران، سخن ویبرت بلوشر، سفیر آلمان در ایران، کوتاه اما کاملا روشنگر است: «مهمترین عامل از عوامل نفوذ امریکا... هیات مبلغین مسیحی امریکایی بود» .9
3. یک بهائی در مدرسه امریکایی ارومیه
اینک که با ماهیت و مواضع استعماری و ضد اسلامی میسیونهای تبشیری و مؤسسات وابسته به آنها در ایران آشنا شدیم، نمونهوار به برخی از موارد همکاری اعضای فرقه بهائیت با آنها اشاره میکنیم:
وحید کشفی (میرزا یوسف خان لسان حضور)، از مبلغان بهائی در زمان قاجار است که عباس افندی الواحی در تعریف وی صادر کرده است. وی که خواهرزاده سیدیحیی کشفی دارابی (از فعالان مشهور بابیه) است، با میسیون تبشیری امریکایی و تاسیسات وابسته به آنها در شهر ارومیه ارتباط و همکاری داشت و زمانی که محمدعلی شاه در سال 1319ق (در زمان ولیعهدی خود) از کالج و مریضخانه امریکاییها در ارومیه دیدار کرد وحید کشفی در سالن کلیسای مدرسه و در حضور ولیعهد، «بنا به خواهش قبلی روسای مدرسه و مریضخانه، مدت نیم ساعت بدون ترس و واهمه... شرح مبسوطی درباره تاریخچه تاسیس مدرسه و مریضخانه و خدمات میسیون امریکایی در ایران بیان» داشت.10 وحید در 1320ق از سوی عباس افندی به امریکا رفت و به شهرهای مختلف آن کشور (نیویورک واشنگتن و...) سفر کرد و پس از حدود یک سال و نیم اقامت در امریکا، به ایران بازگشت و دوباره به سراغ اولیای مدرسه امریکایی ارومیه رفت. به نوشته آهنگ بدیع: «دوباره در مدرسه امریکایی که قبل از رفتن به امریکا مشغول بودند استخدام شدند و به کار تدریس و تنظیم مدرسه پرداختند و چون از امریکا برگشته بودند و نظر به سوابق امانت و درستکاری مورد اعتماد و اطمینان اولیای مدرسه واقع شدند تا جایی که اسناد و اوراق سفید مهر مدرسه را به ایشان سپردند و در جمیع امور اختیار تام به ایشان میدادند» .11
گزارش فوق کاملا گویا است و نیازی به توضیح ندارد. تنها باید توجه داشت که ارومیه، از شهرهایی بود که مبلغان مسیحی امریکایی در ایران، نخستین بار بساط خویش را در آنجا پهن کرده و به تبلیغ بر ضد اسلام و تحقیر مسلمانان پراختند.12
پینوشتها:
1. خاطرات سیاسی سر آرتورهاردینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص 216
2. وزارت فرهنگ دیروز از زبان علی اکبر کوثری، گفتگو: مرتضی رسولی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، ش 13 و 14، بهار و تابستان 1379، ص 362
3. ر.ک، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، ص 303)
4. سوانح عمر، نشر تاریخ ایران، ص 132
5. سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه و نگارش فرهوشی (مترجم همایون)، صص 294 - 293 6. مد لباس و پارچه، حبیبه مجلل، مندرج در: عالم نسوان، سال 8، ش 1، دی 1306، ص 32
7. خانه داری، همسر داری، مادری و اداره امور منزل و تربیت فرزندان، از دیدگاه این حضرات! گویی مصداق «کار» نبوده و حکم «گندیدگی» ! را دارد!
8. برای این مقالات ر.ک، بحث ممتع مریم فتحی در کتاب کانون بانوان...، صص 92 - 95. برای مبارزه مبلغان امریکایی با اسلام و حجاب، همچنین ر.ک، روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای، 2/1086؛ روزنامه خاطرات عین السلطنه، 1/ 865 -866
9. سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص 193
10. آهنگ بدیع، سال نهم، ش 11، ص 254 و 255
11. همان، ص 259
12. عقاب و شیر...، جیمز بیل، ترجمه مهوش غلامی، صص 27 - 25
اسناد و مدارک تاریخی، حاکی است که بهائیان در ترویج فرهنگ و نظام تعلیم و تربیت امریکایی در کشورمان، پیشگام بودهاند. مدرسه بهائیان در تهران، «تربیت» ، از 1910م/ 1328ق به صورت رسمی با انجمنی در امریکا (که در تاسیس آن نیز بهائیان نقش داشتند) رابطه برقرار کرد.
به تقاضای مدرسه تربیت و برای گسترش روابط بیشتر بین ایران و امریکا، ژانویه 1909 «انجمن تربیتی ایران و امریکا» رسما اعلام وجود و درخواست حمایت کرد. این انجمن اهدافش را در جراید امریکا اعلام داشت و مؤسسانش یک معلم امریکایی را برای تعلیم اطفال راهی ایران کردند. با پول انجمن توسط سیدنی اسپراگ امریکایی، در 1910 کمیتهای در تهران تشکیل شد تا مسئِولیت اداره مدرسه تربیت و انجمن تربیتی ایران و امریکا را بر عهده گیرد. اسپراگ، در نامهای، ضمن اعلام این خبر، از باشگاهی به نام «محفل مرتب» سخن میگوید که اعضایش با جمع 600 دلار توانستهاند گام نخست را جهت تاسیس یک مدرسه دخترانه بردارند و در ادامه، لزوم اعزام یک معلمه امریکایی را یادآور میشود.1
یکی از اعضای هیات رئیسه «انجمن تربیتی ایران و امریک» ، میرزا احمد خان سهراب اصفهانی، از سران شاخص بهائیت و از همراهان عباس افندی در سفر امریکا بود که وی را در بازگشت به فلسطین بدرقه کرد.2 سهراب، پس از مرگ شوقی افندی (سومین پیشوای بهائیت) انشعابی در فرقه ایجاد کرد که در امریکا با عنوان «سهرابیان» شهرت و طرفدارانی دارد.
سهراب در نامهای که به عنوان انجمن ایران و امریکا در 30 ژوئن 1910 برای وکلای مجلس شورای ایران فرستاد، یکی از ابزارهای پیشرفت و توسعه را گسترش تعلیمات شمرده و ادعا کرد که: این امر تنها زمانی تـحـقـق مـییـابـد کـه ایـرانـیان (همچون چینیها) جوانانشان را برای تحصیل راهی امریکا کنند تا در مراکز علمی آن کشور به تحصیل پردازند.3 همزمان با این امر، نماینده سیاسی ایران در واشنگتن (نبیلالدوله) نیز، که ایضا از روِسای بهائیت در امریکا بود، در نامه نگاریهای خود از امریکا به وزارت خارجه ایران (در اواخر سال 1329ق)، از اولیای امور کشورمان میخواست که گروهی دانشآموز را برای آشنایی با سیستم امریکایی به امریکا بفرستند. او همچنین از مدرسهای در پنسیلوانیا سخن میگفت که خانم مدیر آن آماده است اطفال ایرانی را با همان مقدار شهریه مدارس اروپایی در مدرسهاش بپذیرد. وی حتی به دیدار وزیر خارجه امریکا رفته و به وی گفت در این شرایط که ایران به سوی مدنیت گام بر میدارد، جای آن است که تمدن غرب نیز به حمایت از این کشور بپردازد.4
اعضای انجمن تا آن تاریخ، حدود 700 دلار را برای پیشبرد اهدافشان به ایران فرستادند و از این راه گروهی از دانشآموزان مدرسه تربیت را تحت پوشش عدهای از امریکاییان قرار دادند؛ دانشآموزانی که با توجه به انطباق اسامیشان (عزتالله، نورالله، فضلالله، نصرتالله و...) با نامهای رایج در بین بهائیت، ظاهرا بهائی بودند.5
انجمن ایران و امریکا، با این اقدامات، در واقع، بر مبنای تز عباس افندی عمل میکرد که در همان سالها در امریکا بیان داشته بود: «قطعه امریک نزد حق، میدان اشراق انوار است...» !6 حاصل این سیاست، ناگفته پیدا بود: «بیشتر کودکانی که در مدارس وابسته به» بهائیان «طی عهد قاجار، تحصیل کرده بودند» در عصر پهلوی اول «جوانانی شدند که به استخدام ادارات جدیدالتاسیس درآمده بودند و تمایلات غرب گرایانه شدیدی را از خود بروز میدادند» .7
پینوشتها:
1. بررسی مناسبات ایران و امریکا...، موجانی، ص 139ـ 138
2. اسرارالاثار، فاضل مازندرانی، 3/143ـ 142
3. بررسی مناسبات ...، ص 140
4. همان، ص 148
5. همان، ص 144
6. آهنگ بدیع، سال هشتم (1332)، ش 6 و 7، ص 103. و نیز ر.ک . خطابات عبدالبهاء، 1/33
7. بررسی مناسبات ایران و امریکا، ص 153.
منبع : سایت ایران سهراب
در تاریخ و حتی در کتب و نشریات خود بهائیان، شواهدی زیادی دال بر پیوند و همکاری آنان با مقامات دولتی و حتی امنیتی امریکا وجود دارد، که ذیلا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) ارتباط با مستشاران امریکایی در ایران: در این باره، نمونه وار به دو مورد اشاره میکنیم:
1. همراهی و مهمانداری بهائیان از مستشاران امریکایی در ایران، نظیر میزبانی و پذیرایی هوشمند فتح اعظم (عضو بعدی بینتالعدل بهائیان در اسرائیل) در دهه 1320ش از رابرت لی کیولیک.1
2. حضور ادوار شلسینگر (مبلغ یهودیتبار بهائی امریکایی و عضو هیات مستشاری نظامی آن کشور در صـنـایـع الـکـتـرونـیـک ایـران عـصـر پـهلوی) پس از بازنشستگی در کلاسهای تبلیغی بهائیان در ایران.
ب) پیوند با ارتش امریکا: مجله اخبار امری، ارگان بهائیان، در سال 1351ش تحت عنوان «فعالیتهای ایالات متحده امریکا» گزارش میدهد که: «در کتابی که به زودی از طرف ارتش ایالات متحده امریکا چاپ میشود مطلبی در باره دیانت بهائی درج خواهد شد» مجله مزبور در ادامه خاطر نشان میسازد که: «این پیشرفتی است بسیار بزرگ، زیرا اطلاعاتی صحیح درباره امر بهائی در اختیار خوانندگان میگذارد» .2 همین مجله در پاییز 1340 تحت عنوان «درباره یک مشاور بهائی» مینویسد: «نشریه (مریلند) در شماره فوریه 1960 خود مقالهای درباره توسعه برنامههای شعبه دانشگاه (مریلند) در شهر (سئول) پایتخت کره جنوبی منتشر و آقای (ویلیام. هـ . ماکسول) را یکی از چهار متصدی عمده این شعبه معرفی و ذکر کرده است که آقای (ماکسول) یک مبلغ بهائی و مشاور فرهنگی ارتش هشتم امریکا است» .3
ج) پیوند با مقامات کشوری امریکا: در جلسه جوانان بهائی امریکا که در ایام کنفرانس جهانی بهائیان در امریکا (سنت لوئیز ـ میسوری، اوت 1974) برگزار شد، در کنار تلگرافهای تبریک محافل ملی بهائیان نقاط مختلف جهان (از جمله ایران)، فرماندار ایالت (کانزاس) نیز «تلگراف تبریکی مخابره کرده و متذکر شده بود امیدوارم کنفرانس آینده بهائیان امریکا در (کانزاس) تشکیل شود» .4
د) پیوند با سفارت امریکا و سازمان سیا: اخبار امری (سال 1351، ش 15، ص 4819) تحت عنوان «چاد» مینویسد: «دوشیزه یزدی درباره سفرشان به چاد نیز گزارش میدهند: من به اتفاق مهاجرین برای یک مدت پیشنهادی 13 روزه به مسافرت رفتم. درست قبل از عزیمت با سفیر امریکا و رئیس گروه صلح در چاد ملاقات کردم. هر دو درباره امر اطلاع داشتند و شخص دوم درباره عادات و سنن و معتقدات دهنشینان مناطق اطلاعات مختصری به من داد که برایم بسیار مفید بود و مرا در موقعیت محکمی قرارداد. به یاد میآورم که حضرت ولی امرالله [شوقی افندی] به مهاجرین توصیه میفرمودند که با السنه و عادات و سنن مناطق مهاجرتی خود آشنا شوند تا از آن راه با شرایط محلی شیوه تبلیغ را تطبیق دهند. حکمت این نکته را بعدا به رای العین دیدم. هنگامی که به گروهی از اهالی ده کمک میکردیم که به اولیای ده رای بدهند زنها از دادن رای امتناع میکردند. آنها بیسواد بودند و ما چند نفر مرد را مأمور کرده بودیم که رای آنان را برایشان بنویسند. کاشف به عمل آمد که یک زن نمیتواند نام یک مرد، خصوصا نام شوهر خود، را در حضور مردان دیگر بر زبان راند. این نکته جزئی از اطلاعاتی بود که نماینده اداره اطلاعات امریکا در فوت لامی در اختیارم گذارد و لذا من نقش نویسنده را برای زنان ایفا کردم...» .
همین مجله از سفر روحیه ماکسول (همسر شوقی و از رهبران بهائیت پس از او) در مارس 1971 به آفریقا سخن میگوید که در 3 مارس «به (مونرویا) وارد شدند و بهائیان جنوب و غرب منطقه (لیبریا) حضور یافتند و با وجود این که دو ماه از کنفرانس لیبریا نگذشته بود دو مرتبه برنامهای رادیویی و تلویزیونی راجع به امر مبارک برگزار گردید. در یکی از این مصاحبههای تلویزیونی، حضرت خانم [ماکسول] با سفیر امریکا در صفحه تلویزیون ظاهر شدند» .5
سـپـهـبـد عـبـدالـکـریـم ایادی، پزشک مخصوص محمدرضا، نیز از کسانی بود که شدیدا به ارتباط با سیا مظنون بود. در سال 1358 مقارن با اولین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورمان شاهد تنبه و بازگشت جمعی از بهائیان به اسلام و اقدام آنها به تاسیس گروهی تحت عنوان جنبش آزادی بخش بهائیان ایران (جابا) و انتشار نشریهای به نام احرار علیه بهائیت بود. گروه یاد شده «ضمن انتقاد از تشکیلات بهائیت قبل از انقلاب، از همه کسانی که در دوران شاه برای بیگانگان جاسوسی کرده و در پستهای حساس آب به آسیاب دشمنان ایران ریختهاند انتقاد نمود. مثلا در شماره یکم تیرماه [58، ص 6 نشریه احرار] خبری را از زبان اسدالله مبشری وزیر دادگستری وقت منتشر کرد که میگوید: تیمسار ایادی پزشک خصوصی شاه برای سازمان سیا جاسوسی میکرده است و مأموریت داشته اگر شاه قدمی برخلاف منافع امریکا بردارد او را به قتل برساند» .6
هـ) پیوند با کاخ سفید: در این زمینه میتوان به حضور بهائیان شاخصی چون فیروز کاظم زاده در کسوت مشاوران فرهنگ کاخ سفید و فراتر از آن، حمایت آشکار روِسای جمهور امریکا (نظیر لیندن جانسون و رونالد ریگان) از این فرقه در سالهای پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد.
مجله اخبار امری (مهر 1346، ش 7، صص 287 ـ 286)، بخش «اخبار جامعه جهانی بهائی ـ امریکا» ، از پیام تبریک لیندن جانسون به محفل بهائیان امریکا به مناسبت صدمین سالگرد تاسیس بهائیت یاد میکند. جانسون، که رقیب کندی بود و پس از قتل «مشکوک» وی روی کار آمد، در زمان خود ارتباط امریکا با اسرائیل را به نقطه عطف رساند و استیون گرین، مورخ امریکایی، در کتاب «جانبداری؛ روابط سری امریکا و اسرائیل» (ترجمه سهیل روحانی) نقش فعال و موثر دولت جانسون در همکاری با اسرائیل بر ضد اعراب در جنگ شش روزه را بوضوح ترسیم کرده است. پیام تبریک جانسون نیز در همان دوران صادر شده است. نکته جالب توجه در این پیام آن است که رئیس جمهور صهیونیست امریکا خطاب به محفل بهائیان امریکا تصریح میکند: «هدف شما با هدف امریکا یکی است» ! متن گزارش اخبار امری چنین است:
«پیام رئیسجمهور امریکا به محفل ملی امریکا به مناسبت جشن صدمین سال اعلان عمومی امر که در شهر شیکاگو، ایالت ایلینوی از تاریخ 5 تا 8 اکتبر منعقد بوده است، پیام ذیل از پرزیدنت لیندون جانسون واصل و در جلسه عمومی قرائت گردید. محل انعقاد جشن تالار (پالمر هاوس) و ناطقین جلسه آن شب جنابان اسقف جمیز پایک و دکتر فیروز کاظم زاده بودهاند.
کاخ سفید ـ واشنگتن
6 اکتبر 1967
خطاب به اعضای محفل ملی بهائیان ایالات متحده امریکا
خرسندم که صدمین سالگرد یکی از وقایع تاریخ پرحادثه امر بهائی را تهنیت گویم و اذعان کنم که مساعی شما موجب ترویج خیر میگردد. مقصد شما محبت است و بذر حق و عدالتی که افشاندهاید عالم بشریت را بهرهای وافر از ثمرات مساعی شما خواهد بود. هدف شما با هدف امریکا یکی است و آرزوی شما آرزوی همه افراد خیرخواه است. ملت امریکا در جمیع جهات برای ایجاد دنیایی تلاش میکند تا در آن جایی جهت بغض و عناد نباشد و همه ابناء بشر، راه صلح پویند و در آزادی، تفاهم و عزت، زندگی کنند. همه افراد متفکر و دوراندیش، رسالت دین بهائی را تکریم و تجلیل میکنند. زیرا هر یک از ما در انتظار روزی است که کره ارض یک وطن شود و کلیه ابناء بشر ساکنان آن. لیندن جانسون» .
به همین نمط باید به حمایت صریح ریگان پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جاسوسان بهائی در ایران اشاره کرد، که با پرخاش قاطع امام خمینی مواجه شد و شرح آن مجالی دیگر میطلبد.
پینوشتها:
1. آهنگ بدیع، سال دوم (1326)، ش 15 و 16، صص 5 16
2. اخبار امری، سال 1351، ش 5، ص 151.
3. همان، سال چهلم، مهر 1340، ش 7، ص 390.
4. همان، سال 1353، ش 11، ص 314 و 318
5. همان، سال 1350، ش 14، ص 497
6. بهائیت در ایران، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، ص 274 ـ 273.
منبع : سایت ایران سهراب
اسناد و مدارک تاریخی، سابقه پیوند و همکاری بهائیان با امریکا را به بیش از یک قرن پیش میرساند.
دکتر میلسپو ـ دیگر مستشار امریکایی ـ هم که پس از شوستر به ایران آمد، بویژه در دوران دوم مأموریتش در ایران (اوایل سلطنت محمدرضا) برخی از مسئِولان دارایی را از میان این فرقه برگزید، که مورد اعتراض برخی از نمایندگان مجلس 14 (نظیر آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی) و مطبوعات وقت واقع شد. از تلگراف رمزی مخبرالسلطنه هدایت، حاکم فارس در جنگ جهانی اول، به وزیر داخله (مورخ 17 جمادی الثانی 1332ق) بر میآید که کلنل مریل (افسر امریکایی ژاندارمری که قبل از ورود افسران سوئدی به ایران در زمان احمد شاه، در ژاندارمری خزانه ایران فعالیت داشت) یکی از مبلغان بابی (بهائی) موسوم به روحالله خان را مترجم خود قرار داده بود. هدایت در این تلگراف میافزاید که: این عمل مریل، با اعتراض علما و دیگران روبهرو شده و او وعده کرده بود که فرد بهائی یاد شده را با مادر زنش به امریکا بفرستد ولی تنها مادر زن وی را به امریکا گسیل داشت... 2
بهائیان معمولا از رابطه خود با امریکاییها جهت تحت فشار قرار دادن مقامات ایران استفاده میکردند. برای نمونه میتوان به تهدید سفیر ایران در پاریس (نظر آقا یمینالسلطنه) توسط خانم لوئیس موره (از بهائیان فعال غرب) اشاره کرد، که هنگام اقامت مظفرالدین شاه در فرانسه، تقاضای ملاقات با شاه را کرد و وقتی ممانعت سفیر ایران را دید تهدید کرد: «فورا خودم میروم نزد وزیر مختار امریکا مقیم پاریس و به اتفاق او به حضور صدراعظم میروم. نظر آقا خان پرسیدند: آیا سفیر امریکا بهائی است؟ من جواب گفتم: برای شما فرق نمیکند، خواه بهائی باشد یا نباشد. چه، ما مردمان فقیر بیقدر نیستیم...» .3
آن گونه که از اسناد و مدارک موجود تاریخی برمیآید، «سابقه حضور بهائیها در امریکا به اوایل قرن 14 هجری بازمیگردد... نخستین بار در 30 رمضان 1318ق گزارشی [محرمانه] از فعالیتهای این گروه در شیکاگو برای اطلاع مقامات بالاتر به تهران ارسال شد. وزیر مقیم ایران [در امریکا] گزارش میدهد که گروهی از روسای بابی [بهائی] که به آن شهر آمدهاند با وی ملاقات کرده و درخصوص خود اطلاعاتی دادهاند» . آنان مدعی «حضور قریب به یکصد هزار نفر بابی [بهائی]» در امریکا شدهاند که وزیر مقیم آن را اغراقآمیز خوانده و جمعیت بهائیان در امریکا را حدود 10 هزار تن بیشتر گمانه نمیزند. وی «گزارش میدهد که این گروه، افرادی پولدار، مطلب نویس و صاحب نفوذ هستند که بعضا تا درجه دکتری تحصیلاتی داشتهاند و با تاسیس مراکزی به تربیت اطفال و ایتام و استعلاج مریضها میپردازند» . او خواستار تعیین دو مامور مخفی برای کسب اطلاع از حالات و رفتار آنها میشود. در گزارش 12 جمادی الاول 1319، خاطرنشان گردید که افراد یادشده اخبار ایران را به دقت تعقیب کرده و حتی از تحت فشار قراردادن دولت ایران در محافل سیاسی ـ فرهنگی امریکا به منظور اعطای آزادی بیشتر به اقلیت بهائی فروگذار نمیکنند. اقدامات بهائیان مقیم امریکا سبب شد تا سفارت آن کشور در تهران، حمایت از این اقلیت را در دستور کار خود قرار دهد» .4
ارتباط «بودار» و «حسابشده» ای که امریکاییها از سالها پیش از مشروطه، با بابیها و بهائیها برقرار کرده بودند و با طلوع مشروطه شدت یافت، نکته بسیار درخور تعمقی است. جان ویشارد، پزشک سفارت امریکا در زمان مظفرالدین شاه، از آمدن یک گروه امریکایی به تهران در پگاه مشروطه برای خط دهی به جریان بابیت و بهائیت خبر میدهد. وی، ضمن اشاره به ماجرای بابیت و انشعاب بهائیت از آن، مینویسد: «سر و صدای این قضایا در سرتاسر ایران پیچید و حتی با تبلیغاتی که در واشنگتن انجام شد، دنیای جدید نیز از جریان امر مطلع گردید. در سال 1906 [1324ق / 1285ش] یک دسته امریکایی که گرایشی پیدا کرده بودند، در تهران جمع آمدند، سپس به اصفهان رفتند، تا هم از کم و کیف قضایا سردرآورند و هم حرکت تازه را جهت بخشند» .5
سر آرتور هاردینگ (وزیرمختار انگلیس در سالهای نزدیک به مشروطیت) در خاطراتش مینویسد: «مبلغان امریکایی مقیم ایران عقیده داشتند که آتیه مذهبی این کشور با بابیها است» !6 (ای بسا آرزو که خاک شده!) و این سخن، به زبان «دیپلماسی» ، مفهومی جز لزوم «برنامهریزی و سرمایهگذاری» برای روی کارآوردن این فرقه مرموز در ایران و اجرای مقاصد شیطانی امریکا به دست آنان ندارد؛ همان چیزی که در عصر پهلوی، بویژه نیمه دوم سلطنت محمدرضا اجرا شد و صدمات زیادی به کیان اسلام و استقلال و آزادی کشورمان زد. سخن فوق، ضمنا گویای طمع امریکا به بابیت و بهائیت، به عنوان آلترناتیو تشیع در ایران! است.
پینوشتها:
1. ر.ک، مقدمه اسماعیل رائین بر «اختناق ایران» ، ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، صص 11 ـ 10.
2. اسناد جنگ جهانی اول در ایران، ص 82
3. آهنگ بدیع، سال 24 (1348)، ش 7 و 8، ص 187 و 190، مقاله «ست لواگستینگر» ، نوشته محمد علی فیضی
4. بررسی مناسبات ایران و امریکا (1851 تا 1925 میلادی)، چ 2: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1384، ص 137 ـ 136
5. بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، انتشارات نوین، صص 171 ـ 170
6. خاطرات سر آرتور هاردینگ، ترجمه دکتر شیخ الاسلامی، انتشارات کیهان، ص 216.
منبع : سایت ایران سهراب
نقشه زیر، بهخوبی نشان میدهد که امریکا، مرکزیت تشکیلات بهائیت در سراسر جهان است .(مندرج در آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8 تا10)
سومین دولت استعماری که بهائیت، در طول تاریخ، پیوندی عمیق و استوار با آن داشته (و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد) ایالات متحده امریکا است که ماهیت و مواضع تجاوزگرانه و استکباری آن در جهان (بویژه ایران) بر همگان روشن بوده و بحق، از سوی رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران، «شیطان بزرگ» لقب گرفته است.
میدانیم که از نظر بهائیان، به اصطلاح مهد امرالله (بهائیت) ایران است ولی مهد نظم اداری امرالله و در واقع مرکز سازماندهی تشکیلاتی بهائیت، در امریکا قرار دارد (نقشه روبرو). دومین مشرق الاذکار بهائیان در جهان نیز، در شهر شیکاگوی امریکا بنا شده که عباس افندی در سفر به آن دیار، سنگ بنای آن را گذاشته است. بر اساس آمار منتشره توسط سایت رسمی محفل ملی بهائیان امریکا: تعداد کل بهائیان امریکا رقمی در حدود 155 هزار نفر است که شامل ایرانیهای بهائی در امریکا هم میشود. همین گونه منابع، تعداد کل بهائیان دنیا را رقمی در حدود شش میلیون نفر اعلام میکنند و این بدان معنا است که بهائیان امریکا در حدود 5/2 درصد کل بهائیان جهان را تشکیل میدهند. با توجه به این امر، جای این پرسش وجود دارد که: چرا در حالی که تنها 5/2 درصد بهائیان، مقیم امریکایند، 70 تا 80 درصد کرسیهای نه نفره بیتالعدل اعظم در قبضه امریکاییها قرار دارد، آن هم امریکاییهایی که نه بهائیزاده بوده و نه سابقه درخشانی در بهائیت داشتهاند؟!1
احسان طبری، ضمن انتقاد از مخالفت حسینعلی بهاء با «تعصبات ملی و دینی» ، که به زعم وی انصراف ملتها از مبارزات اجتماعی، سیاسی و هرگونه قیام و جنگ (اعم از دفاعی یا تجاوزی) را در پی دارد، سخن را به روابط عبدالبهاء (پس از فروپاشی عثمانی و سیطره بریتانیا بر فلسطین) با مقامات انگلیسی میکشاند و در ادامه میافزاید: «درباره رابطه محافل بهائی با امپریالیسم انگلستان و امریکا مطالب زیادی گفته میشود. جهان وطنی بهائیان و عقاید ضدانقلابی آنها و دوری آنها از مذهب مسلط در کشور ما و وجود مراکزی از آنها در امریکا و اروپا و کیفیت نیمهمخفی کار آنها و همبستگی درونی آنها، همه و همه به این شایعات مایه میدهد. آنچه که مسلم است نمیتوان هر بهائی را یک عامل بیگانه دانست ولی در وجود رابطه ما بین مراکز عمده بهائی، مانند مراکز داشناک و صهیونیست (صهیونیسم) با محافل امپریالیستی تردیدی نیست و میتوان حدس زد که سازمانهای جاسوسی امپریالیستی از قبیل سیا و اینتلجنس سرویس از سازمان بهائی برای مقاصد خود استفاده میکنند...» .2
عباس افندی (پیشوای بهائیان) در 1913 ــ 1911 سفری به مغرب زمین کرد و طی نطقهای متعددی که در مجامع گوناگون (عمدتا ماسونی) اروپا و امریکا ایراد نمود، از امریکا جانبداری بلکه تقدیس کرد. وی در یکی از اظهارات خود ادعا کرد که: «قطعه امریک نزد حق میدان اشراق انوار است...» !3 و در سخنرانی دیگر خود اظهار کرد: «از برای تجارت و منفعت ملت امریکا مملکتی بهتر از ایران نه. چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود» !4
همان زمانها، مرید و منشی عباس افندی و یکی از روِسای بهائیت در امریکا (علیقلی خان نبیلالدوله) نیز «نقش اساسی را در انتخاب و اعزام شوستر» مستشار امریکایی «به ایران ایفا کرد و برای نخستین بار او بود که پای کمپانیهای نفتی امریکایی را به ایران باز کرد» .5 زمانی هم که شوستر و همکاران امریکاییاش برای تصدی دوائر گمرک و مالیه ایران در مه 1911 [جمادی الاول 1329ق] وارد مهرآباد تهران شدند، محفل بهائیان ایران، به اشاره همین نبیلالدوله استقبال باشکوهی از شوستر به راه انداختند.6
طبقه حاکمه امریکا در آن برهه از تاریخ، تدریجا آماده میشد که از انزوای سیاسی پیشین بیرون آمده و چتر استعمار و استثمار خود را ــ همچون ابر سیاه ــ بر مشرق زمین بگستراند. پیدا است که سخنان پیشوای بهائیت، که حکم «چراغ سبز» را برای غارت کشور زرخیز و نفتبیز! ایران داشت، بر مذاق مستعمرهچیان آن دیار بسیار خوش میآمد و طبیعی بود که از گوینده این سخنان استقبال کنند.
مجله آهنگ بدیع، ارگان بهائیان، در گزارشی که (البته، طبق معمول از مبالغه و اغراق، خالی نیست) مینویسد: زمانی که عباس افندی وارد نیویورک شد «تئودور روزولت، رئیسجمهور فقید امریکا، مقدمش را گرامی داشت و محضرش را مغتنم دانست و با آن حضرت مصاحبه نمود... مستر لی مک کلانگ وزیر دارایی ممالک متحده امریکا [دقت کنید: «وزیر دارایی» امریکا] پس از تشرف به حضور مبارک، هنگامی که برای دوستان توصیف تشرفش را مینمود گفت: چنین احساس میکردم که در حضور یکی از انبیاء هستم ــ در حضور حضرت مسیح ــ این هم درست نیست ــ حقیقت این است که در حضور پدر آسمانیم بودم» .7
بیجهت نیست که ایالات متحده امریکا در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) برای پیشبرد اهداف (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...) خود، میدان را برای تکاپو و جولان بهائیان گشود و سبب شد که حدود 14 سال، از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیاری از وزرا و مدیران بلند پایه کشوری و لشکری / دولتی و درباری، جزء افراد وابسته به این فرقه باشند.
پینوشتها:
1. نقل از: سایت بهائی پژوهی، یکشنبه 27 اسفند 1385: مصادره تشکیلات بهائی توسط امریکاییان
2. جامعه ایران در دوران رضاشاه، احـســان طـبــری، صــص ــ 117 118.
3. آهنگ بدیع، سال هشتم (1332)، ش 6 و 7، ص 103. نیز: امشب نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم، الحمد لله در مجلس غـرب حـاضـر شـدم و جـمـعـی مـیـبـیـنـم که در روی آنان نور انسانیت درنهایت جلوه و ظهور است و این مجلس را دایر بر امن میگویم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام به میان امریکا و ایـران حـاصـل گـردد (خـطـابـات عـبـدالـبـهـاء، 1/33)
4. خطابات عـبـدالـبـهـاء، چـاپ مـصـر، 2/33
5. بررسی مناسبات ایران و امریکا (1851 تا 1925 میلادی)، انتشارات وزارت امور خارجه، ص 155
6. اخـتـناق ایران، مورگان شوستر، ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، صص 11 ــ 10
7. آهنگ بدیع، سال 17، 1341ش، ش 9، ص 206.
همکاری عباس افندی با ارتش انگلیس در فلسطین، یادآور همکاریخواهر زاده وی (حسین افنان) در همان زمان با افسران انگلیسی در عراق است. افنان با ویلسون نایب کمیسر عالی انگلیس در عراق (که در برنامه نظرخواهی و انتخابات فرمایشی عراق پس از اشغال آن توسط بریتانیا نقش داشت و در اکتبر 1920 جایش را به سرپرسی کاکس، سفیر پیشین انگلیس در ایران و عاقد انگلیسی قرارداد 1919 با وثوق الدوله، داد) از نزدیک همکاری داشت.1 محمد ولی میرزا فرمانفرمائیان (پسر فرمانفرمای مشهور، و از دولتمردان مطلع عصر قاجار و پهلوی) در سفری که سال 1300ش به عـراق داشـتـه با افنان در بغداد تحت سلطه انگلیسیها دیدار کرده است.2
اساساً در آن دوران بحرانی برای اسلام و مسلمانان، شواهد تاریخی متعددی دال بر همکاری بهائیان با انگلیسیها وجود دارد، که افشای آن، از جمله، سبب شد که دولت انقلابی و نوپای شوروی، با بهائیان رفتاری تند در پیش گرفته و آنان را قلع و قمع کند.3خان ملک ساسانی (سفیر ایران در اسلامبول پس از جنگ جهانی اول) ضمن اشاره به پـیـونـد بـهـائیان با سفارت انگلیس و سرویس اطلاعاتی بریتانیا در عصر قاجار، راز برخورد تند بلشویکها با این فرقه را در جاسوسی آنان به نفع انگلیس جستجو میکند:
«بعد از جنگ بینالمللی اول که حکومت شوروی در روسیه برقرار شد، در عشقآباد که مرکز اجتماع و عملیات بهائیها بود بالشویکها درون مشرق الاذکار شبکه جاسوسی به نفع انگلیسها کشف کرده و قریب یکصد نفر از وجوه بهائیهای آنجا را معدوم ساختند. همچنین جاسوسانی که در جنگ بینالمللی اول عربها را در سوریه و حجاز و نجد و شرق اردن برای جدا شدن از عثمانیها و به دست آوردن استقلال تبلیغ میکردند، همه از بهائیها [بوده] و به دستور انگلیسها این تبلیغات را انجام میدادند. از جمله آنها، یکی حسین روحی بود که پدرش اهل آذربایجان و گویا در مصر متولد شده بود و در سفارت انگلیس مقیم قاهره منشی بود و در جنگ بینالملل اول پولهایی که بایستی میان عربها تقسیم شود او میبرد و میرساند و بعد هم مطابق آخرین اطلاعی که به من رسید در فلسطین وزیر فرهنگ شده بود. و نیز برادران افنان که خود را از خویشاوندان میرزا علی محمد باب میدانستند در وقت تشکیل دولت عراق دست اندر کار کلیه امور عراق بودند...4»
آقای فضلالله نورالدین کیا، عضو کنسولگری ایران در فلسطین زمان قیمومت بریتانیا، مینویسد: «بهائیانِ سرزمینهای فلسطین، شرق اردن و قبرس، اصـولاً مورد توجه و اطمینان کامل مقامهای انگلیسی حکومت فلسطین بودند و اکثر آنها در مقامهای حساس دولتی مانند فرمانداری، ریاست ثبت اسناد و مأموریتهای خیلی بالایی در این سرزمین دیده میشدند» .5
پینوشتها:
1. مظالم انگلیس در بین النهرین، چ 4، ضمیمه جریده اتحاد اسلام، تهران، مطبعه باقرزاده. درباره همکاری افنان با انگلیسیها در عراق، همچنین ر.ک، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، خان ملک ساسانی، صص 103 -102 .
2. ر.ک، از روزگار رفته حکایت...، محمد ولی میرزا فرمانفرمائیان، 1/97. حسین افنان، گذشته از اینکه عباس افندی داییاش بود، سه برادر داشت که به ترتیب، با سه تن از نوههای عباس افندی ازدواج کرده بودند و همسر دو تن از آنها، خواهران شوقی افندی (جانشین عباس افندی) بودند. حسین افنان، در جنگ قدرتی که پس از مرگ عباس افندی، بین بستگان وی درگرفت جانب محمد علی (برادر عباس افندی) را گرفت و به اصطلاح از «ناقضین» شد. ر.ک، گوهر یکتا، ص 111 به بعد
3. ر.ک، قرن بدیع، شوقی افندی، 4/ 122- 125؛ سالهای سکوت، خاطرات اسدا علیزاد، صص 34 -27، 37، 70- 74، 82 -83 ، 89 و 240
4. دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، صص 103 -102.
5. ر.ک، خاطرات خدمت در فلسطین، صص 118 - 115
منبع :سایت ایران سهراب
فرزندان اسلام ، حافظین دین مقدس اسلام و مدافعین انقلاب و عزت اسلامی ...
به گوش باشید که بهاییت با حیله ها و نیرنگ های بسیار در صدد گسترش و انتشار عقاید خود است و اینجاست که وظیفه ی ما مبارزه و جان سپاری برای محافظت از اسلاممان و دین عزیزمان است .
مبارزه و جلوگیری از عقاید پوچ و بی اساس بهاییت وظیفه ای است که همه ی مسلمانان باید آنرا با تمام وجود انجام دهند .
برای جلوگیری از پایمال شدن خون شیعیان حضرت علی (ع) و اعلام نفرت خود از حرکت ها و نفوذ های بهاییت در انتشار مقالات و نوشته های ضد بهایی بگوشید .
سایت ایران سهراب بنا بر وظیفه ای که بر روی دوش خود احساس می کند در این اقدام بزرگ پیشتاز شده و از شما وبلاگ نویسان و نویسندگان وب درخواست می کند تا به کمکش بیایید . از این رو می توانید با انتشار نوشته های ایران سهراب در وبلاگ ها و وب سایتهای خود در مبارزه با اقدامات بهاییت همراه شوید .
همچنین می توانید با قرار دادن کدهای زیر در وبلاگ های خود به بخش بررسی و نقد بهاییت که از پرطرفدارترین بخش ایران سهراب محسوب میشود لینک دهید تا بسیاری از افرادی که ممکن است به دام بهاییت بیافتند با این فرقه پوچ وحشی آشنا شوند .
با قرار دادن کد بالا لوگویی در ابتدای وبلاگتان و در گوشه سمت راست اضافه می شود که کاربران با کلیک بر روی وبلاگ به بخش بررسی و نقد بهاییت راهنمایی می شوند . نمونه ای از این کد در قسمت بالای سمت راست این وبلاگ قرار گرفته است که می توانید قبل از قرارگیری در وبلاگتان نمونه ای از آن را ببینید .