بهائیت و آمریکا
عباس افندی در سالهای 1911 - 1913 سفری به اروپا و آمریکا کرد و سخنرانیهای
متعددی در مجامع و محافل مختلف این دو منطقه ایراد کرد.
در سخنرانیهای عباس افندی در آمریکا، چند نکته درخور تأمل به چشم میخورد: 1 - تأکید مکرر برلزوم ترک تعصبات گوناگون، از جمله تعصبات ملی و میهنی، و تخطئه <مطلق> این تعصبات، و افتخار به اینکه بهائیان ایران، تحت تأثیر تعالیم حسینعلی بهاء، از این گونه تعصبات، به دورند؛ 2 - طرح این ادعا که حکومت آمریکا در نهایت عدالت عمل میکند، مساوات در این کشور کاملاً جاری است، و <دولت و ملت آمریکا به هیچوجه اندیشه استعمار و تصرف کشورهای دیگر را در سر ندارند و اقداماتشان صرفاً جنبه انساندوستانه دارد؛ 3 - تأکید برغنی بودن منابع زیرزمینی و بهرهبرداری نشده ایران (بخوانید: نفت) و امتیاز ویژه ایران از این حیث برای <تجارت و منفعت> سرمایهداران آمریکایی، و تشویق آن جماعت به آمدن به ایران و استخراج معادن این کشور (که لازمه آن، کسب امتیازات اقتصادی در ایران است).
الف - درباره نکته اول (تخطئه مطلق تعصب وطنی و میهنی)، باید گفت پیشوای بهائیت در نطقهای خویش، به کرات به عنوان پنجمین <تعلیم حضرت بهاءالله> اعلام کرده است که هر نوع تعصب (دینی، مذهبی، سیاسی و حتی تعصب وطنی) هادم بنیان انسانی است و <با وجود> آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی نماید> و لاجرم <باید این تعصبات را ترک نمود <اصل، وطن قلوب است، انسان باید در قلوب توطن کند، نه در خاک. این خاک مال هیچکس نیست، از دست همه بیرون میرود؛ اوهام است، لکن وطن حقیقی، قلوب است.
ضمناً لحن کلام و شیوه طرح مسأله از سوی عباس افندی در آمریکا، القاگر این تصور است که اولاً تعصبات ملی و وطنی، مطلقاً بد است و هیچنوع و گونهای از آن،در هیچ زمان و مکان (حتی آنجا که ملتی در برابر تجاوز بیگانه، از آن به عنوان سپر بهره میجوید) نیکو و پسندیده نیست. ثانیاً ترک این تعصبات، فقط برای آمریکاییان (که کشورشان در معرض هیچ حمله و تجاوزی قرار ندارد) امری پسندیده و ضروری نیست، بلکه ایرانیها نیز (که در آن تاریخ، کشورشان شدیداً در معرض تجاوز استعمار روس و انگلیس قرار داشت) از سوی پیشوایان بهائیت به ترک (مطابق) این تعصبات موظف بودند و لذا عباس افندی در یکی از این نطقها، افتخار کرده است که <الآن در ابران در اثر نورانیت بهاءالله... خلقی پیدا شدهاند که... به جمیع خلق عالم مهرباناند... نهایت آرزویشان صلح عمومی است... تعصباتی ندارند: تعاصب مذهبی ندارند... تعصب وطنی ندارند، تعصب سیاسی ندارند... از جمیع این تعصبات آزادند. روی زمین را یک وطن میدانند و جمیع بشر را یک ملت میدانند...
بهائیت و انگلیس
عبدالبهاء (فرزند و جانشین حسینعلی بهاء) نیز در ادامه سیاست پدر، روابط با روس تزاری را تا حدود جنگ جهانی اول ادامه داد13 و پس از آن تاریخ به علت تضعیف و فروپاشی امپراتوری تزاری، لندن را به جای پایتخت تزار برگزید و در قضیه اشغال نظامی قدس توسط ژنرال النبی (فرمانده قشون بریتانیا) در بحبوحه
جنگ جهانی اول، انبارهای آذوقه خویش را به روی سربازان گرسنه انگلیسی گشود و راه را برای سیطره آنها برقشون مسلمان عثمانی هموار کرد.14 پس از سلطه انگلیسیها برقدس نیز در لوحی که خطاب به نصرالله باقراوف - و در واقع بهائیان ایران - صادر نمود، با خوشحالی، از اشغال فلسطین توسط بریتانیا یاد کرد و نوشت: <در الواح، ذکر عدالت و حتی سیاست دولت فخیمه انگلیس مکرر مذکور، ولی حال مشهود شد و فیالحقیقه اهل این دیار بعد از صدمات شدیده به راحت و آسایش رسیدند.>15 در نوشتهای دیگر، وی سلطه غاصبانه انگلیس برقدس را <برپا شدن خیمههای عدالت> شمرد، خداوند را براین نعمت بزرگ! سپاس گفت و تأییدات جرج پنجم، امپراتور بریتانیا، را مسئلت کرد و خواستار جاودانگی سایه گسترده این امپراتور دادگستر! بران سرزمین گردید!
مواضع عبدالبهاء به سود انگلیس آن چنان جمال پاشا (حاکم و فرمانده دولت مسلمان عثمانی) را که با ارتش بریتانیا میجنگید، عصبانی کرد که تهدید نمود: <اگر به زودی مصر را فتح کند، در مراجعتش عبدالبهاء را به صلابه خواهد کشید.>
قبلاً نیز عباس افندی (در سفری که سال 1911 به اروپا کرده بود) در یکی از نطقهای خود این گونه به انگلیسیها گفته بود: <اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام... ]بین دو کشور[ به درجهای میرسد که به زودی از افراد ایران، جان خود را برای انگلیس فدا میکنند...>!
پیداست که این گونه اندیشهها، بهائیان را به صورت انسانهای خنثی و بیخطر، بلکه رام و فرمانبردار برای استعمار فزونخواه بریتانیا درمیآورد و متقابلاً توجه و تلطف خاص لندن را نسبت به آنان برمیانگیخت.
محمدرضا آشتیانیزاده، نماینده مشهور مجلس شورای ملی در عصر پهلوی، گفته است: <در سفارت انگلیس اگر میخواستند از ایرانیان استخدام کنند، حتماً یا یهودی یا ارمنی یا بهائی، گهگاه زرتشتی و برای مشاغل نازلتر، از قبیل فراشی و نامهبری و نامهرسانی و باغبانی و دربانی و غلامی، از پیروان علیاللهی (غلاه) برمیگزیدند و به عبارت دیگر، مستخدمین بومی سفارت انگلیس، از هر فرقهای بودند غیر از شیعه اثنیعشری... .> همچنین، به گواهی شاهدان عینی، بهائیان در دوران قیمومت بریتانیا برفلسطین به مقامات حساس دولتی گمارده شدند. آقای فضلالله کیا، عضو کنسولگری ایران در فلسطین در زمان قیمومت انگلیس برآن سرزمین، نوشته است: <پس از استقرار حکومت انگلیس در فلسطین، بهائیان آزادی کامل پیدا کرده و در بالای کوه کرمل باغ مفصلی... احداث نمودند... که چند تن از سرکردگان بهائیان در آن محوطه دفن شدهاند... در ایام مأموریت این جانب، شوقی افندی... عنوان رهبری داشت... بهائیان سرزمینهای فلسطین، شرق اردن و قبرس، اصولاً مورد توجه و اطمینان کامل مقامهای انگلیسی حکومت فلسطین بودند و اکثر آنها در مقامهای حساس دولتی مانند فرمانداری، ریاست ثبت اسناد و مأموریتهای خیلی بالایی در این سرزمین دیده میشدند.>
راجع به پیوند بابیت و بهائیت، به ویژه حسینعلی بهاء (بنیانگذار بهائیت) با امپراتوری متجاوز تزاری که کارنامهای آکنده از ستم و تجاوز مستمر به ایران اسلامی و دیگر کشورهای مسلمان منطقه دارد، شواهد و قرائن زیادی در تاریخ وجود دارد که شرح آن کتابی مبسوط میطلبد.
از اتهام حسینعلی بهاء (و برادرش صبح ازل) به خبرچینی برای سفارت روسیه در منابع غیربهائی2 که بگذریم، به موارد زیر میرسیم که مآخذ معتبر خود بهائیت (همچون <مقاله شخصی سیاح> نوشته عباس افندی، <قرن بدیع> نوشته شوقی افندی، <تلخیص تاریخ نبیل زرندی> و...) بدان تصریح کردهاند: