بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت(۱)

میرزا علی محمد شیرازی (باب)، بنیان‌گذار آیین <بابیت>، در سال 1260ق ادعا کرد که باب و نایب خاص امام زمان شیعیان است و جمعی نیز (به انگیزه‌های گوناگون) به وی گرویدند. او بعداً پا را فراتر نهاد و داعیه‌های بزرگتری چون مهدویت، رسالت و ربوبیت را مطرح ساخت و اتباع خویش را در کتاب خود <بیان>، به رفتار تند و اعمال خشونت نسبت به مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخواند که حاصل کار، آشوب و اغتشاش خونین بابیان در نقاط مختلف ایران بود و دستگاه حکومت (به زمامداری امیرکبیر) را برای بازگرداندن امنیت به کشور، به سرکوبی آنان وادار کرد.

به‌رغم ادعاهای شگفت و نوبه‌نویی که علی محمد باب داشت، و تبلیغاتی که پیروانش در بین مردم می‌کردند، وی در مناظراتی که با علمای ایران در اصفهان و تبریز انجام داد، نتوانست از عهده اثبات مدعیات سنگین خویش برآید و این امر، همراه وجود خطاهای بسیار ادبی و علمی آثار و الواح وی، مشتش را نزد علما و به‌تبع آنها ملت، کاملاً باز کرد و مانع سرایت گسترده آیین وی در بین مردم ایران شد و اعدام او در تبریز نشان داد که تصور <قائمیت> درباره او توهمی بیش نیست؛ چنان که اصل مسلم <خاتمیت> نیز در اسلام، راه را برهرگونه ادعای <نبوت و شریعت جدید> بسته بود.

در فرجام، پس از برطرف شدن گردوغبارهای نخستین، پیروان باب، شمار اندکی از جمع انبوه ملت ایران را تشکیل می‌دادند که با هم‌وطنان (مسلمان و شیعه) خود، تضاد عمیق و گسترده فکری و فرهنگی داشتند و <تفوق و سیطره> این گروه اندک برچنین ملتی برای حاکمیت بخشیدن به آیین باب، بلکه اساساً <ادامه حیات و فعالیت> آنها در بین این مردم، به طور طبیعی امکان نداشت. لاجرم،‌ می‌بایست نقطه اتکایی در بیرون از این ملت و کشور می‌یافتند که به مدد آن، کمر راست می‌کردند و برملت مسلمان و شیعه ایران سروری می‌یافتند. و آن نقطه اتکا هم چیزی نبود جز دولتها و کانونهای استکباری که از سالها پیش، بهدست های وحشتناک دولت ها استعماری در پیدایش بهائیت تسخیر و غارت این سرزمین چشم دوخته بودند و با زور و نیرنگ همان‌ها بود که قفقاز و هرات از ایران جدا شده بود؛ قدرتهای سلطه‌جویی چون امپراتوری روس تزاری و بریتانیا، که اسلام و روحانیت شیعه را پایه وحدت، انسجام، تحرک و مقاومت ملت ایران در برابر بیگانگان تلقی می‌نمودند و از هر پدیده و جریانی که (به هر دلیل و انگیزه) در راستای مخالفت با این دو عنصر وحدت بخش و مقاومت‌زا، و تضعیف و نابودی آن گام می‌زد، حمایت می‌کردند.

 

این گونه بود که جنبش بابیت و به ویژه بهائیت، از همان بدو امر، با قدرتهای شیطانی قدر تهای شیطانیو استعماری جهان، پیوند خورد و چون بریدگی و دوگانگی این دو فرقه با ملت مسلمان ایران، امری ذاتی، پایدار و علاج‌ناپذیر بود، این پیوند و تعامل در طی تاریخ، تا امروز تداوم یافت، به گونه‌ای که می‌توان گفت در این زمینه ما همواره با یک اصل ثابت تاریخی روبه‌رو بوده و هستیم: هرگاه که در این سرزمین، ملت و رهبران اصیل دینی و سیاسی آن، زمام امور را دردست می‌گیرند و سرنوشت سیاسی و فرهنگی ایران، به دست خود ایرانی (ایرانی مسلمان، شیعه، عدالت‌خواه و ضداستعمار) رقم می‌خورد، بهائیت (همپای استعمارگران و ایادی رنگارنگ آنان) در آفاق این سرزمین به محاق می‌رود، و متقابلاً هرگاه با زور و امیر کبیرنیرنگ مستکبران، رجال اصیل ملی و دینی (از امیرکبیر تا مدرس و...) ازآیت الله مدرس عرصه سیاست اخراج می‌شوند و وابستگان به قدرتهای شیطانی (از میرزا آقاخان نوری تا کودتاچیان 28 مرداد 1332) مسند حکومت ایران را اشغال می‌کنند، بهائیت از محاق بیرون می‌آید و حتی برصدر می‌نشیند و از پزشک مخصوص دربار تا رئیس و اعضای دولت را از آن خود می‌سازد - ماجرایی که هر دو روی آن، دقیقاً و با ابعادی گسترده و عمیق، در دوران رژیم پهلوی و سپس پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران تکرار شد.‌

 

ارتباط و تعامل فرقه بهائیت، از همان بدو پیدایش، با قدرتهای استکباری، از فصول مهم و عبرت‌انگیز تاریخ این فرقه است که اخبار مربوط به آن، نه تنها درمآخذ غیربهائی انعکاس دارد، بلکه شواهد و آثار آن را می‌توان در لابه‌لای متون و منابع خود این فرقه نیز دید و مشاهده کرد.‌

با این تذکر که بحث در این باره، گسترده و عمق بسیار دارد، در زیر نمونه‌وار به گشوه‌هایی از پیوند مستمر بهائیت با کانونهای استعماری زمانه(روسیه، انگلیس، آمریکا، صهیونیسم و رژیم پهلوی) اشاره شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد