بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

بررسی و نقد بهاییت

وب نوشته های یک آنتی بهائی در بررسی و نقد فرقه ضاله بهاییت

‌بهائیت‌ و ماسونیّت؛ ویژگی‌ها و اهداف مشترک‌

‌‌دوران‌ قاجار در تاریخ‌ معاصر ایران، برهه‌ای‌ سرنوشت‌ساز است. مهمترین‌ مسئله‌ این‌ دوران، تهاجم‌ بیگانگان‌ به‌ کیان‌ فرهنگی، دینی‌ و سیاسی‌ ایران‌ اسلامی‌ است‌ که‌ در قالب‌ تهاجمات‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و فرهنگی‌ نمایان‌ شد. بروز حملات‌ خارجی‌ و به‌ تبع‌ آن‌ ناآرامی‌های‌ داخلی، ناشی‌ از شورش‌ حسن‌خان‌ سالار، بابیه‌ و...، هر یک‌ جلوه‌ای‌ از این‌ تهاجمات‌ بود. در این‌ میان، پیدایش‌ فرقه‌های‌ «ساختارشکن» نظیر بابیه‌ و بهائیه‌ و سازمان‌های‌ مخفی‌ مانند فراماسونری، تلاشی‌ بود برای‌ فروپاشی‌ وحدت‌ و انسجام‌ ملت‌ ایران‌ که‌ لطمات‌ فراوانی‌ هم‌ به‌ استقلال‌ کشور وارد ساخت. با یک‌ بررسی‌ اجمالی، شباهت‌های‌ زیر بین‌ دو «تشکیلات» و درواقع: دو «حزب‌ سیاسی» بهائیت‌ و فراماسونری‌ در تاریخ‌ معاصر ایران،‌ قابل‌ ردیابی‌ و تشخیص‌ است: ‌

‌1. نقش‌ بیگانگان‌ در «کاشت‌ و برداشت» آنها: هر دو تشکیلات، به‌ تحریک‌ بیگانگان‌ در ایران‌ بالیده‌ و از حمایتشان‌ برخوردارند. تأسیس‌ (یا دست‌ کم‌ بسط‌ و گسترش) بابیت‌ و بهائیت‌ با مداخلات‌ مستقیم‌ روس‌ و نقشه‌ انگلیس‌ صورت‌ گرفت‌ و تأسیس‌ فراماسونری‌ نیز توسط‌ سر گور اوزلی‌ (سفیر انگلیس‌ در زمان‌ فتحعلی‌ شاه) و سپس‌ مانکجی‌ (افسر اطلاعاتی‌ انگلیس‌ در ایران) در بحرانی‌ترین‌ شرایط‌ حاکم‌ بر کشور ما، در نبرد با بیگانگان‌ و نقاهت‌ شدید ناشی‌ از آن‌، انجام‌ شد.‌

‌2. ساختارشکنی‌ سیاسی: هر دو تشکیلات‌ در ایران‌ به‌ منظور سرنگونی‌ حکومت‌ مرکزی‌ ایران‌ و ایجاد تغییرات‌ گسترده‌ سیاسی‌ ایجاد شد: بابیت، با راه‌ اندازی‌ جنگ‌ مسلحانه‌ و طرح‌ ترور دولتمردان‌ و شاه‌ قاجار، و انجمن‌ ماسونی‌ با ترویج‌ تفکرات‌ سیاسی‌ غرب‌ و هدایت‌ لژهای‌ آن‌ دیار.‌

 ‌‌3. ساختارشکنی‌ فرهنگی‌ ــ دینی: هر دو تشکل،‌ با اساس‌ اسلام‌ در ایران‌ مشکل‌ داشتند و استراتژی‌ براندازی‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ را تعقیب‌ می‌کردند. اعلام‌ بابیت، مهدویت، نبوت‌ و الوهیت، و نسخ‌ اسلام‌ و قرآن‌ و کلیه‌ احکام‌ شرعی‌ از سوی‌ باب‌ و اتباع‌ بابی‌ و بهایی‌اش، و جعل‌ برخی‌ احکام‌ و مقررات‌ به‌ عنوان‌ دین توسط آنها، و متقابلاً‌ ترویج‌ مذهب‌ انسانیت‌ (اومانیسم) و حذف‌ ادیان‌ وحیانی‌ اصیل، ترویج‌ یهودیت‌ و مسیحیت‌ مسخ‌ شده‌ و عنود با اسلام‌ (که‌ در نهایت‌ منجر به‌ بیزاری‌ از عنوان‌ دین‌ نزد اعضا شده‌ و آنان‌ را به‌ بی‌دینی‌ مطلق‌ سوق‌ می‌دهد) در فراماسونری، حرکتی‌ بود در راستای‌ شکستن‌ ساختارها و هنجارهای‌ فرهنگی.‌

‌‌4. طرد هر دو جریان‌ توسط‌ جوامع‌ اسلامی: انزجار مسلمانان‌ از هر دو تشکیلات‌ بابی‌ ــ بهایی‌ و ماسونی، و تکفیر آنان‌ توسط‌ مراکز و مجامع‌ اسلامی‌ شیعه‌ و سنی، دیگر ویژگی‌ مشترک این‌ دو حزب‌ سیاسی‌ است که شرحش مجالی دیگر می‌طلبد. ‌

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

شادی از پیروزی تل آویو

الف) جنگ شش روزه: در ژوئن‌ 1967 (خرداد 1346) با حملهِ‌ سریع‌ و سنگین‌ ارتش‌ اسرائیل‌ سومین جنگ‌‌ میان‌ اعراب‌ و اسرائیل‌ درگرفت‌ که با حمایت دول امپریالیستی،‌ به‌ شکست‌ ارتشهای‌ عربی‌ منجر شد و بخش‌ وسیعی‌ از اراضی‌ اسلامی‌ همچون‌ صحرای‌ سینا، ارتفاعات‌ جولان، کرانه‌ باختری رود اردن‌ و قدس‌ به‌ اشغال‌ صهیونیستها درآمد.‌

 بهائیان‌ در خلال‌ این‌ جنگ‌ برخلاف‌ شعارشان‌ مبنی‌ بر «صلح‌ جهانی»، به‌ جای‌ محکوم‌ کردن‌ صهیونیستها به‌ عنوان‌ «آغازگر جنگ‌ و متجاوز» ، در کنار ارتش‌ اسرائیل‌ قرار گرفتند و همه‌گونه‌ حمایت‌ را از صهیونیستها به‌ عمل‌ آوردند و از آن‌ جمله‌ به‌ گزارش‌ ساواک‌ در تاریخ‌ 10/5/46 مبلغی‌ در حدود 120 میلیون‌ تومان‌ (که‌ آن‌ موقع‌ رقم‌ بسیار هنگفتی‌ بود) به‌ وسیله‌ بهائیان‌ ایران‌ جمع‌آوری‌ گردید که‌ به‌ ظاهر برای‌ بیت‌العدل‌ در حیفا ارسال‌ شود «ولی‌ منظور اصلی‌ آنها از ارسال‌ این‌ مبلغ، کمک‌ به‌ ارتش‌ اسرائیل‌ می‌باشد.» ساواک‌ در ادامه‌ می‌افزاید: «مقدار قابل‌ ملاحظه‌ای‌ از این‌ پول‌ به‌ وسیله‌ حبیب‌ ثابت‌ تعهد و پرداخت‌ شده‌ است.» 1‌

ب) نبرد رمضان: در اکتبر سال‌ 1973 که‌ مقارن‌ با ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ بود، ارتش‌ کشورهای‌ اسلامی‌ در عملیاتی‌ برق‌آسا همچون‌ صاعقه‌ بر صهیونیستها فرود آمدند، تا اراضی‌ خود را بازپس‌ گیرند. نیروهای‌ مصری‌ در مدتی‌ کوتاه‌ از کانال‌ سوئز عبور کردند و دیوار عظیم‌ بارلو را که‌ از سوی‌ صهیونیستها تسخیرناپذیر خوانده‌ می‌شد، پشت‌ سر گذاردند. در سایر جبهه‌ها نیز سوریه‌ و اردن‌ صهیونیستها را گوشمالی‌ دادند و برای‌ نخستین‌ بار افسانهِ‌ شکست‌ناپذیری‌ ارتش‌ اسرائیل‌ را باطل‌ ساختند. در این‌ اوضاع، نشریات‌ بهائیان‌ به‌ تکاپو افتادند و علیه‌ جنگ‌ و ویرانی!‌ به‌ مبارزه‌ برخاستند. آنان‌ که‌ در طول‌ جنگ‌ سال‌ 1967 سکوت‌ اختیار کرده‌ بودند، این‌ بار به‌ قلمفرسایی‌ پرداختند و در سر مقاله‌ نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران‌ با عنوان: «نزاع‌ و جدال‌ منفور درگاه‌ کبریاست» چنین‌ نوشتند: ‌

بشر غافل‌ خیلی‌ زود اثرات‌ شدید جنگهای‌ گذشته‌ را از نظر دور داشته‌ و تحت‌ عناوین‌ مختلفه‌ به‌ بهانه‌جویی‌ پرداخته‌ و می‌کوشد تا برای‌ اطفای‌ آتش‌ اغراض‌ خویش،‌ دوباره‌ هوا را مسموم‌ سازد و ابناء نوع‌ خود را به‌ دیار نیستی‌ و هلاکت‌ رهسپار نماید. ‌

 و در ادامه‌ مقاله،‌ فصل‌ مشبعی‌ در مذمت‌ جنگ‌ سخن‌ گفتند.2

 بهائیان‌ چنان‌ از شکست‌ صهیونیستها سرخورده‌ و ناراحت‌ شده‌ بودند که‌ حتی‌ مجله‌ ورقا، نشریه‌ ویژه‌ نونهالان‌ بهائی‌، را نیز از مویه‌های‌ خویش‌ بی‌نصیب‌ نگذاشتند و در شماره‌ آبان‌ 52 (اولین‌ شماره‌ پس‌ از جنگ) در مقاله‌ای‌ مفصل‌ که‌ ظاهراً‌ یک‌ دختربچه‌ بهائی‌ به‌ نام‌ سویدا معانی‌ (از بهائیان‌ ایرانی‌تبار ساکن‌ اسرائیل) فرستاده‌ است، شدیداً‌ برای‌ خانواده‌های‌ صهیونیست‌ که‌ فرزندانشان‌ را به‌ میدانهای‌ جنگ‌ فرستاده‌اند، نوحه‌سرایی‌ کرد و با استفاده‌ از عبارات‌ عاطفی‌ کوشیدند احساسات‌ اطفال‌ بهائی‌ را به‌ نفع‌ صهیونیستها تحریک‌ کند و این‌ کودکان‌ را از ابتدا با محبت‌ صهیونیستها و کینهِ‌ مسلمانان‌ پرورش‌ دهد. در بخشی‌ از این‌ مقاله‌ می‌خوانیم:‌

در این‌ چند روزهِ‌ جنگ، وضع‌ مردم‌ خیلی‌ رقت‌بار بود، مادرها و بچه‌هایشان‌ نگران‌ و پریشان، منتظر وصول‌ اخبار جنگ‌ بودند... وقتی‌ خبر قتل‌ کشته‌شدگان‌ و شمارهِ‌ آنها منتشر می‌گردید، اشکها سرازیر می‌شد و همگی‌ داغدار بودند... و غروبها که‌ مادران‌ دست‌ فرزندانشان‌ را گرفته‌ تنهایی‌ به‌ گردش‌ می‌رفتند، حالت‌ محزونی‌ از چهره‌ همگی‌ نمودار بود.3

 ممنوعیت‌ بهائیت‌ در سال‌ 1962 در مصر توسط‌ جمال‌ عبدالناصر ‌

دقیقاً‌ به‌ خاطر همین‌ همسویی‌ و همدلی‌ میان‌ صهیونیستها و بهائیان،‌ و تلاش‌ عناصر بهائی‌ در کسب‌ اطلاعات‌ در کشورهای‌ اسلامی،‌ بود که‌ مسلمانان‌ به‌ این‌ فرقه‌ حساس‌ شدند و اقدامات زیر را سامان دادند:‌

1. در سال‌ 1960 در خلال‌ مجمع‌ عمومی‌ مؤ‌تمر اسلامی بیت‌المقدس، یکی‌ از شرکت‌کنندگان‌ ایرانی‌ از نقش‌ اطلاعاتی‌ بهائیان‌ برای‌ اسرائیل‌ سخن‌ گفت که البته‌ کشورهای‌ عربی‌ مسئله‌ را جدی‌ نگرفتند. ‌

2. پس‌ از شکستهای‌ سنگین‌ اعراب‌ از اسرائیل‌ و روشن‌ شدن‌ نقش‌ بهائیان‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ مبنی بر‌ کسب‌ اطلاعات‌ به‌ نفع‌ رژیم‌ صهیونیستی،‌ اتحادیه‌ عرب‌ در برابر این‌ فرقه‌ موضعگیری‌ کرد و موضوع‌ بهائیت‌ در دستور کار «دفتر تحریم‌ اعراب‌ علیه‌ اسرائیل» قرار گرفت. این‌ دفتر مأموریت‌ داشت‌ که‌ تمام‌ شرکتها و مجتمعهای‌ صنعتی‌ و اقتصادی‌ خارجی‌ را که‌ با اسرائیل‌ منافع‌ مشترک‌ دارند شناسایی‌ و نام‌ آنها را برای‌ تحریم‌ در اختیار کشورهای‌ عربی‌ قرار دهد.‌

 خبرگزاری‌ رویتر در 10 ژانویه‌ 1975 از دمشق به، نقل‌ از محمد محجوب‌ مسئول‌ دفتر تحریم‌ اعراب‌ علیه‌ اسرائیل،‌ اعلام‌ کرد که‌ در کنفرانس‌ ماه‌ آینده، مبارزه‌ با گروه‌ بهائی‌ از سوی‌ این‌ دفتر به‌ طور جدی‌ بررسی‌ خواهد شد و به‌طور رسمی این‌ فرقه‌ را یک‌ جنبش‌ طرفدار اسرائیل‌ و صهیونیسم‌ خواند.4 همین‌ مضمون‌ را خبرگزاری‌ خاورمیانه، همان‌ روز به‌ نقل‌ از محجوب‌ مخابره‌ کرد.‌

 کنفرانس‌ مزبور روز 23 فوریه‌ در قاهره‌ برگزار شد و تصمیمات‌ آن، در 25 فوریه‌ منتشر شد. اجلاس‌ مزبور پیرامون‌ بهائیت‌ تصمیم‌ مهم‌ زیر را اتخاذ کرد:‌

 و قرر المکتب‌ ایضاً‌ فرض‌ حظر علی‌ نشاط‌ البهائیین‌ فی‌ الدول‌ العربیه‌ و اغلال‌ محافلهم‌ بعد ان‌ ثبت‌ ان‌ الصهیونیه‌ تستر ورائهم.5

 یعنی: همچنین‌ دفتر [تحریم‌ اعراب‌ علیه‌ اسرائیل] مقرر داشت‌ که دولتهای‌ عربی‌ باید از تحرکات‌ بهائیها و تشکیل‌ محافل‌ آنها شدیداً‌ جلوگیری‌ کنند زیرا [برای‌ اعضا مسلم‌ شد که] صهیونیسم‌ پشت‌ آنان‌ پنهان‌ شده‌ است.‌ ‌

 ج) مجمع‌ الفقه‌ الاسلامی‌ وابسته‌ به‌ سازمان‌ کنفرانس‌ اسلامی‌ بالاترین‌ مرجع‌ دینی‌ در جهان‌ اسلام‌ است‌ که‌ فقهای‌ 57 کشور اسلامی‌ از تمامی‌ مذاهب‌ و فرق‌ حتی‌ وهابیت‌ در آن‌ عضویت‌ دارند. این‌ مجمع‌ در جلسات‌ 18 تا 23 بهمن‌ 1366/ 6 تا 11 فوریهِ‌ 1988 خود طی‌ مصوبه‌ای، «ادعای‌ رسالت‌ بهاءاللّه‌ و نزول‌ وحی‌ بر وی» و دیگر معتقدات‌ بهائیان‌ را مصداق‌ «انکار ضروریات‌ دین» شمرد.6در 26 ژانویه‌ 1987 مطابق‌ با 29 جمادی‌الاول‌ 1407 نیز قطعنامه‌ای‌ به‌ امضای‌ فقهای‌ شیعه‌ و سنی‌ عضو مجمع‌ منتشر کرد که‌ بهائیان‌ را به‌ اجماع‌ مسلمانان، کافر و خارج‌ از دین‌ اسلام‌ شمرده‌ و خواستار برخورد مقتضی‌ با آنان‌ از سوی‌ دولتها و ملتهای‌ اسلامی‌ می‌شد.7

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج‌ 1، ص‌ 332 و سند 96/2 2. اخبار امری، سال‌ 1352، ش‌ 13، سخن‌ ماه‌ (نزاع‌ و جدال‌ منفور درگاه‌ کبریاست)، صص‌ 377-380 3. ورقا، نشریه‌ نونهالان‌ بهائی‌ ایران، سال‌ 1352، ش‌ 8 (آبان)، صص‌ 20-22 4. محمدرضا نصوری، پیوند و همکاری‌ متقابل‌ بهائیت‌ و صهیونیسم. مندرج‌ در: فصلنامه‌ انتظار موعود، ش‌ 18، ص‌ 247 به‌ نقل‌ از بولتن‌ خبری‌ سازمان‌ رادیو ـ تلویزیون‌ ملی‌ ایران، دفتر مرکزی. خبر 232، 21 دی‌ 1353 5. همان 6. مجمع‌ فقه‌ اسلامی، مصوبه‌ها و توصیه‌ها: از دومین‌ تا پایان‌ نهمین‌ نشست، ترجمهِ‌ محمد مقدس، قم‌ 1418، صص‌ 84-85 7. مع‌ مؤ‌تمرات‌ مجمع‌ الفقه‌ الاسلامی‌ (المؤ‌تمرات‌ الفقهیه)، محمد علی‌ تسخیری، دار احیاء التراث‌ العربی، بیروت، 1/326ـ327.‌

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

حضور در انجمنهای‌ ماسونی‌ و شبه‌ ماسونی‌

‌‌با دستگیری‌ و اعدام‌ باب‌ و وقوع‌ حوادث‌ خونین‌ در ایران‌ (در خلال‌ سالهای‌ 1264 و 1265ق) نظیر ترور آیت‌ الله‌ شهید ثالث‌ و آشوب‌ در نقاط‌ مختلف‌ ایران‌ (مازندران، زنجان‌ و نیریز) مقارن‌ با سالهای‌ نخست‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌شاه، اوضاع‌ کشور بسیار آشفته‌ شد و حمایت‌ پنهان‌ و آشکار بیگانگان‌ از عناصر شورشی، بر پیچیدگی‌ اوضاع ‌افزود. اما اقدامات‌ قاطع‌ امیرکبیر در سرکوب‌ غائله، عرصه‌ را بر آنها تنگ‌ کرد و توانست‌ موج‌ ناآرامی‌های‌ ناشی‌ از شورش‌ مسلحانه‌ بابیان‌ را مهار کند. اتباع‌ باب‌ که‌ بعد از اعدام‌ او بر سر جانشینی‌ دچار درگیریهایی‌ شده‌ بودند در 1268ق‌ ناصرالدین‌شاه‌ را با هماهنگی‌ برخی‌ از سران‌ حکومت‌ نظیر میرزا آقاخان‌ نوری‌ ترور کردند که‌ البته‌ به‌ جایی‌ نرسید و توطئه‌گران‌ (از جمله‌ حسینعلی‌ بهاء) دستگیر شدند. حمایت‌ جدی‌ سفارت‌ روسیه‌ و شخص‌ سفیر، پرنس‌ دالگوروکی، از بهاء باعث‌ شد که‌ او همچون‌ یک‌ تحت‌ الحمایه‌ روس‌ از زندان‌ و اعدام‌ نجات‌ یافته‌ و در 1269 تحت‌الحفظ‌ به‌ بغداد منتقل‌ شود. بهاء با همکاری‌ برادرش‌ (یحیی‌ صبح‌ازل) که‌ او نیز خود را به‌ بغداد رسانده‌ بود موفق‌ شد بابیان‌ را گرد خود جمع‌ کند و به‌ فعالیتهای‌سوء خویش‌ ادامه‌ دهد. در فاصله‌ 1270ــ1280ق‌ اتفاقات‌ مهمی‌ در ایران‌ رخ‌ داد که‌ از جمله‌ آنها می‌توان‌ به‌ واقعه‌ تجزیه‌ هرات‌ و‌ افغانستان‌ از ایران، تأسیس‌ فراموشخانه‌ فراماسونری‌ ملکم‌ خان‌ و انحلال‌ آن، ورود مانکجی‌ لیمجی‌ هاتریا (رئیس‌ سازمان‌ اطلاعاتی‌ انگلیس‌ در ایران) به‌ کشورمان‌ در 1270ق‌ و ملاقاتش‌ در 1280ق‌ با حسینعلی‌ بهاء در بغداد اشاره‌ کرد. ‌

با سرخوردگی‌ بابیان‌ از عدم‌ موفقیت‌ در سرنگونی‌ قاجاریه‌ و آشنایی‌ آنها با افکار و تحرکات‌ اعضای‌ محفل‌ فرهنگی‌ مانکجی‌ نظیر شاهزاده‌ جلال‌الدین‌ میرزا، آخوندزاده، میرزا ملکم‌خان، میرزا حسین‌خان‌ سپهسالار و...، تغییراتی‌ در روش‌ فکری‌ ایشان‌ به‌ وجود آمد و آنها با افکار ماسونی‌ و لیبرالی‌ آشنا شدند. بابیان‌ در ادرنه‌ با افکار آخوندزاده‌ (یعنی همان‌ بالگونیک‌ فتحعلی‌ آخوندوف: دستیار نایب‌ السلطنه‌ روسیه‌ در قفقاز اشغالی، و یکی‌ از مروجین‌ فراماسونری‌ در ایران) آشنا شدند. آنان‌ با دیدن‌ مکاتیب‌ جلال‌الدوله‌ و کمال‌الدوله‌ اثر آخوندوف‌ پی‌ بردند غیر از دعاوی‌ باب، حرفهای‌ دیگری‌ نیز از جمله‌ افکار ضددینی‌ آخوندوف‌ و ملکم‌ وجود دارد که‌ در ایران‌ رواج‌ یافته‌ است. نفوذ سپهسالار و ملکم‌ در حلقه‌ اطرافیان‌ ناصرالدین‌شاه‌ به‌ آنان‌ آموخت‌ که‌ اگر راه‌ شورش‌ مسلحانه‌ مسدود است، از راه‌ دیگر هم‌ می‌توان‌ به‌ مقصود رسید. ‌

آنان‌ با تدوین‌ کتاب‌ «تاریخ‌ جدید» که‌ صورت‌ اصلاح‌ شده‌ «تاریخ‌ قدیم» بابیان‌ بود واژه‌های‌ تند بر ضد شاه‌ قاجار و برخی‌ عوامل‌ حکومت‌ را حذف‌ یا تعدیل‌ کردند و در عوض، همصدا با امثال‌ آخوندوف، حملات‌ پیشین‌ خود به‌ روحانیت‌ را شدت‌ بخشیدند. آنها با استفاده‌ از روش‌ ملکم‌ و آخوندزاده، دست‌ به‌ تألیف‌ رساله‌های‌ جدیدی‌ مانند مقاله‌ سیاح‌ یا رسالات‌ دیگری‌ به‌ تقلید از روش‌ رساله‌ «شیخ‌ و رفیق» زدند. ملکم‌خان‌ مؤ‌سس‌ فراموشخانه‌ در ایران‌ با حسینعلی‌ بهاء ارتباطاتی‌ داشت. بر طبق‌ گزارش‌ رکن‌الدوله‌ به‌ امین‌السلطان‌ در 1308ق، ملکم‌ در عکا با بهاء دیدار و مذاکره‌ داشته‌ است.1 عباس‌ افندی‌ نیز بعدها طی‌ نوشته‌ای‌ تلویحاً‌ از زحمات‌ ملکم‌ تقدیر و از اینکه‌ دوستانش‌ حق‌ او را پاس‌ نداشتند اظهار تأسف‌ می‌کند.2

ارتباط‌ بهاء با مانکجی، که‌ یکی‌ از مهمترین‌ پلهای‌ ارتباط‌ بین‌ بهائیان‌ با فراماسونها و دولت‌ بریتانیا بود، بسیار مهم‌ است. جایگاه‌ سیاسی‌ / اطلاعاتی‌ مانکجی‌ در تحولات‌ ایران، عضویتش‌ در لژهای‌ ماسونی‌ هندوستان‌ و راه‌اندازی‌ فراموشخانه‌ توسط‌ و به‌ تشویق‌ اعضای‌ محفل‌ او در ایران‌ و حضور برخی‌ از بابیان‌ در این‌ سازمان‌ مخفی‌ و فوق‌ سری‌ جاسوسی، حکایت‌ از تجمع‌ همه‌ براندازان‌ فعال، در تشکیلاتی‌ مخفی‌ می‌کرد که‌ مبارزه‌ با ادیان‌ وحیانی‌ و نفوذ در شئون‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ و اقتصادی‌ ملتهای‌ مسلمان‌ را با ادبیاتی‌ جدید و نوین‌ مبتنی‌ بر اومانیسم، وحدت‌ عالم‌ انسانی، حکومت‌ واحده‌ بشری‌ و... تعقیب‌ می‌کردند. نقش‌ مانکجی‌ در تدوین‌ تاریخ‌ باب‌ و بهاء و اشتغال‌ بهائیان‌ در تجارتخانه‌ او، ارتباط‌ سران‌ بهائیت‌ را با مانکجی، چهره‌ شاخص‌ فراماسونری‌ در ایران، ثابت‌ می‌کند. (ایام: بحث راجع‌ به‌ مانکجی‌ و روابط‌ او با بهائیان، قبلا‌ در مقاله‌ای‌ جداگانه‌ گذشت). ‌

حضور تعدادی‌ از بابیان‌ در انجمنهای‌ مخفی‌ در کنار چهره‌های‌ شاخص‌ فراماسونری‌ و عضویت‌ تعدادی‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بیداری‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکایت‌ از همنوایی‌ این‌ دو جریان‌ با هم‌ دارد. حبیب‌ ثابت‌ از چهره‌های‌ مطرح‌ بهائیت، در کتابچه‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ سجن‌ اعظم‌ سخنی‌ دارد که‌ درخور تعمق‌ و پیگیری‌ است. او مدعی‌ است‌ که‌ اکثریت‌ اعضای‌ انجمنی‌ که‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ در دوره‌ مشروطه‌ تشکیل‌ می‌شد از بابیها تشکیل‌ می‌شدند.3 احتمالاً‌ منظور او انجمن‌ بین‌الطلوعین‌ است‌ که‌ افرادی‌ نظیر ابراهیم‌ حکیمی، ملک‌المتکلمین، سید جمال‌ واعظ، اردشیرجی‌ و... عضو آن‌ بودند. ‌

‌‌حضور جدی‌ بابیان‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ مخفی‌ شبه‌ماسونی‌ حکایت‌ از ارتباط‌ عمیق‌ شاخه‌ ازلی‌ بابیت‌ با فراماسونری‌ دارد. حضور افرادی‌ نظیر یحیی‌ دولت‌آبادی، علی‌محمد دولت‌آبادی، سید جمال‌ واعظ‌اصفهانی، ملک‌المتکلمین‌ و... در لژ بیداری‌ مؤ‌ید این‌ نظر است. یکی‌ دیگر از بهائیانی‌ که‌ عضو فراماسونری‌ و دارای‌ درجه‌ 33 فراماسونری‌ بود، علیقلی‌خان‌ نبیل‌الدوله‌ بود که‌ در لژهای‌ آمریکا عضویت‌ داشت. وی‌ جایگاهی‌ ویژه‌ در نزد بهائیان‌ داشت‌ و مدتی‌ در سفارت‌ ایران‌ در واشنگتن‌ مشغول‌ کار بود. تعلق‌خاطر سران‌ بهائیت‌ به‌ فراماسونری، با سفرهای‌ عباس‌ افندی‌ به‌ اروپا و آمریکا جلوه‌ آشکارتری‌ به‌ خود گرفت. حضور رهبر بهائیان‌ (سر عباس‌ افندی) در لژهای‌ ماسونی‌ آمریکا و ایراد سخنرانی‌ در لژهای‌ ماسونی‌ و انجمنهای‌ شبه‌ماسونی‌ تئوسوفی4، گواهی‌ دیگر بر وجوه‌ و اهداف‌ مشترک‌ این‌ دو فرقه‌ است. این‌ امر در عملکرد سایر بهائیان‌ نیز مشاهده‌ می‌شود، که‌ ذیلاً‌ به‌ اختصار به‌ مواردی‌ از آن‌ اشاره‌ می‌کنیم: ‌

ابوالفضل‌ گلپایگانی، از یاران‌ عباس‌ افندی‌ و از نویسندگان‌ بهائی، در سفر به‌ آمریکا در مجامع‌ فراماسونری‌ حاضر شد و به‌ ایراد سخنرانی‌ پرداخت.5 میرزا محمدرضا شیرازی‌ معروف‌ به‌ پروفسور شیرازی، عضو انجمن‌ تئوسوفی‌ هندوستان، در 1914 با عباس‌ افندی‌ در فلسطین‌ ملاقات‌ کرد و شرح‌ ملاقات‌ و گفنگویش‌ را در بازگشت‌ برای‌ اعضای‌ انجمن‌ تشریح‌ کرد.6 روحیه‌ ماکسول‌ (بیوه‌ شوقی‌ افندی‌ سومین‌ رهبر بهائیان) در سفر به‌ برزیل‌ از سوی‌ جمعیتهای‌ وابسته‌ به‌ فراماسونری‌ لاینز، روتاری‌ و تسلیح‌ اخلاقی‌ مورد استقبال‌ واقع‌ شد7 و با اعضای‌ روتاری‌ و لاینز ملاقات‌ نمود.8 ‌

‌‌علی‌اکبر فروتن‌ (از سران‌ شاخص‌ و فعال‌ بهائیت) به‌ عنوان‌ نماینده‌ بیت‌العدل‌ در سفر به‌ هنگ‌کنگ‌ در کلوپ‌ روتاری‌ حاضر و سخنرانی‌ کرد.9 اولینگا از دیگر سران‌ بهائیت‌ در سفر به‌ جامائیکا در باشگاه‌ لاینز سخن‌ گفت.10 بهائیان‌ می‌کوشیدند اعضای‌ فراماسونری‌ و تئوسوفی‌ را به‌ بهائیت‌ جذب‌ کنند، از جمله‌ «هارلان‌ اوبر» موفق‌ شد دکتر هرمان‌ گروسمن‌ عضو مجمع‌ تئوسونی‌ را به‌ عضویت‌ بهائیت‌ درآورد.11 بهائیان‌ شهر سااورک‌ برزیل‌ نیز آثار بهائی‌ را در کلوپهای‌ روتاری‌ و لاینز پخش‌ می‌کردند.12 در سفر جمعی‌ از بهائیان‌ به‌ آفریقا، آنان‌ در کلوپ‌ روتاری‌ شهر آروشا حضور یافته‌ و با اعضاء [درباره‌ بهائیت] صحبت‌ کردند.13 در 1332 بهائیان‌ جشن‌ صد سالگی‌ فرقه‌ خود را در اقدامی‌ معنادار در سالن‌ بزرگ‌ لژ فراماسونری‌ آمریکا به‌ نام‌ «معبد مدینه» برگزار کردند.14 مجله‌ روتاری‌ اسرائیل‌ به‌ مناسبت‌ صدمین‌ سال‌ تأسیس‌ خود پشت‌ جلد مجله، عکس‌ حسینعلی‌ نوری‌ را چاپ‌ کرد و قسمتی‌ از آثار او را نیز در مجله‌ درج‌ نمود.15‌

‌‌در سالهای‌ نهضت‌ ملی‌ شدن‌ نفت، شاهد تشکیل‌ لژ همایون‌ در ایران‌ هستیم‌ که‌ یکی‌ از کارکردهای‌ اصلی‌ آن‌ مقابله‌ با نهضت‌ ضد استعماری‌ نفت، و جاسوسی‌ برای‌ انگلیس‌ بود. یکی‌ از اعضای‌ این‌ لژ دکتر ذبیح‌ قربان‌ از اعضای‌ فرقه‌ بهائیت‌ بود که‌ نفوذ فراوانی‌ در شیراز داشت. او رئیس‌ دانشکده‌ پزشکی‌ دانشگاه‌ شیراز و عضو مؤ‌سس‌ لژ دیگری‌ به‌ نام‌ حافظ‌ نیز بود.16 قربان‌ در رژیم‌ پهلوی، تا ریاست‌ دانشگاه‌ شیراز نیز بالارفت. او دارای‌ پنجاه‌ سمت‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ در کشور بود. وابستگی‌ وی‌ به‌ بریتانیا به‌ قدری‌ آشکار بود که‌ مردم‌ شیراز هنگامی‌ که‌ کنسولگری‌ انگلیس‌ در شیراز مدتی‌ تعطیل‌ شد می‌گفتند: احمق‌ آن‌ کس‌ است‌ که‌ با بودن‌ قربان‌ از تعطیل‌ کنسولخانه‌ خوشحال‌ شود!17 ذبیح‌ قربان‌ با همکاری‌ مستر شارپ‌ انگلیسی‌ (کشیش‌ کلیسای‌ شمعون‌ غیور شیراز) آرم‌ دانشگاه‌ شیراز را با استفاده‌ از علائم‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ (سپر عیسویان‌ در جنگهای‌ صلیبی‌ علیه‌ مسلمانان) سفارش‌ داد که‌ استاد محیط‌ طباطبایی‌ از آن‌ پرده‌ برداشت.18‌

‌‌امیرعباس‌ هویدا، بهائی‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌ عضویت‌ لژهای‌ ماسونی‌ درآمد و بیش‌ از 13 سال‌ نخست‌وزیری‌ رژیم‌ پهلوی‌ را عهده‌دار بود. جد و پدرش‌ از بهائیان‌ مشهور بودند (جدش‌ محرم‌ راز بهاء و عباس‌ افندی‌ بود). هویدا نیز در لژ فروغی‌ عضویت‌ داشت.19 در دوره‌ نخست‌وزیری‌ او بهائیت‌ توانست‌ ارکان‌ دولت‌ و نظام‌ را درچنگ‌ خود گیرد و عضو لژ بزرگ‌ ایران‌ و موقعیت‌ خود را تقویت‌ کند. منصور روحانی، عضو کابینه‌ هویدا، و وزیر آب‌ و برق‌ و کشاورزی‌ و منابع‌ طبیعی، دیگر بهائی‌ ماسن‌ آن‌ روزگار بود. او عضو لژهای‌ مولوی، سعدی‌ و مشعل‌ بود و در کلوپ‌ روتاری‌ نیز عضویت‌ داشت.20 همچنین، دارای‌ رابطه‌ نامشروع‌ با وقیحترین‌ خواننده‌ زن‌ عصر پهلوی‌ (عهدیه) بود، که‌ از بازگوکردن‌ اسناد تکان‌ دهنده‌ آن‌ شرم‌ داریم. منوچهر تسلیمی،‌ دیگر بهائی‌ فراماسون‌ و عضو لژ ابن‌سینا بود که‌ در آن‌ لژ به‌ مقام‌ سرپرست‌ اول‌ و قائم‌مقام‌ استاد اعظم‌ رسید. وی،‌که در 1339 دبیر لژ مولوی‌ نیز شد، در کابینه‌ هویدا عهده‌دار وزارت‌ بازرگانی‌ و اطلاعات‌ بود. عباس‌ آرام‌ وزیر خارجه‌ کابینه، دیگر بهائی‌ فراماسون‌ دستگاه‌ پهلوی‌ بود که‌ در لژ ستاره‌ سحر عضویت‌ داشت.21 این‌ موارد، شمه‌ای‌ از ارتباط‌ بهائیت‌ و فراماسونری‌ در ایران بود که‌‌ به‌ آن‌ پرداختیم. ‌

ارتباط‌ سران‌ بهائیت‌ با فراماسونری‌ در جهان، موضوعی‌ است‌ که‌ تحقیق‌ و تعمق‌ بیشتری‌ می‌طلبد. فراماسونری‌ و بهائیت‌ در ایران‌ و جهان‌ اسلام، دارای‌ اهداف‌ مشترک‌ بوده‌ و از منشاء مشترکی‌ نیز حمایت‌ می‌شوند. خاستگاه‌ اصلی‌ فراماسونری، اندیشه‌های‌

(در گوهر) صهیونیستی‌ و آرمان‌های‌ صلیب‌ ــ صهیون‌ و به‌ اصطلاح‌ رایج: مسیحیت‌ صهیونیستی‌ است. از سوی‌ دیگر، پیوند عمیق‌ سران‌ بهائیت‌ با صهیونیسم‌ و خدمات‌ آنان‌ به‌ مسیحیت‌ صهیونیستی، باعث‌ نزدیکی‌ این‌ دو جریان‌ به‌ یکدیگر شده‌ است. استعمار می‌کوشد از این‌ دو، به‌ مثابه‌ ابزاری‌ جهت‌ شکستن‌ اقتدار و صلابت‌ فرهنگی‌ جهان‌ اسلام، و نفوذ در ارکان‌ حکومتهای‌ سرزمینهای‌ اسلامی، سود جوید ــ واقعیت‌ تلخی‌ که‌، مقابله با آن، هوشیاری‌ نخبگان‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ جهان‌ اسلام‌ را طلب‌ می‌کند. ‌

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 1. ابراهیم‌ صفایی، پنجاه‌ نامه‌ تاریخی، دوران‌ قاجاریه، ص‌ 121 2. مائده‌های‌ آسمانی، 9/144 3. اسناد مؤ‌سسه‌ مطالعات‌ تاریخ‌ معاصر ایران، اسناد حبیب‌ ثابت 4. آهنگ‌ بدیع، سال‌ سوم، ش‌ 15 و 16، ص‌ 16 5. آهنگ‌ بدیع، سال‌ هشتم، ش‌ 6 و 7، ص‌ 128 6. آهنگ‌ بدیع، س‌ 21، ش‌ 7 و 8، ص‌ 208 7. اخبار امری، سال‌ 1347، ش‌ 3، صص‌ 186-187 8. اخبار امری، سال‌ 1347، ش‌ 6 و 7، ص‌ 447 9. اخبار امری، سال‌ 1356، ش‌ 2، ص‌ 77 10. اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 12، صص‌ 332-333 11. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 18(1342)، ش‌ 1، ص‌ 27 12. اخبار امری، سال‌ 1347، ش‌ 6 و 7، ص‌ 457 13. اخبار امری، سال‌ 1353، ش‌ 6، صص‌ 176-177 14. آهنگ‌ بدیع، سال‌ هشتم‌ (1332)، ش‌ 6 و 7، ص‌ 114 15. اخبار امری، سال‌ 1351، ش‌ 1 16. رائین. فراموشخانه‌ و فراماسونری‌ در ایران، ج‌ 3، ص‌ 380 17. همان، ص‌ 385 18. همان، ص‌ 385 19. رائین، همان، ص‌ 680 20. همان، ص‌ 375 و اسناد مؤ‌سسه‌ مطالعات‌ تاریخ‌ معاصر ایران 21. رائین، ج‌ 3، ص‌ 527.‌

 

منبع : سایت ایران سهراب
http://www.iransohrab.ir

سایت ایران سهراب هک شد

سایت ایران سهراب شب گذشته هک شد .
این در حالی است که این سایت در اقدامی جدید کوشیده بود تا فرقه ضاله بهائیت را بررسی و نقد نماید .
در این سایت بیش از 200 نقد از بهائیت به همراه مستندات و منابع مستندی دال بر پوچ بودن این فرقه ضاله به نمایش در می آمد که شب گذشته توسط هکری به نام :‌ R00T-X هک شد .
قابل ذکر است کلیه اطلاعات این سایت از جمله cpanel  - Ftp و میل باکس نیز مورد نفوذ قرار گرفته و به کلی از بین رفته است .
این هم آز آرم مخصوص هکر که دیفالت کلیه بخش ها و زیرمجموعه های ایران سهراب شد :

رسانه‌های‌ اسرائیل حمایت ‌می‌کنند

رسانه‌های‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ در کنار مسئولان‌ سیاسی، قضایی‌ و اقتصادی‌ خود به‌ حمایت‌ وسیع‌ از تشکیلات بهائیت پرداختند. این‌ حمایت‌ مقطعی‌ نبوده‌ و در طول‌ زمان‌ جریان‌ داشته‌ و دارد.

 این‌ امر مؤ‌ید آن‌ است‌ که‌ حمایت‌ اسرائیل‌ از بهائیت‌ جلوه‌های‌ دیگر نیز دارد؛ از جمله آنکه،‌ رسانه‌های‌ اسرائیل‌ به ادنی بهانه‌ای،‌ به‌ تعریف‌ و تمجید از بهائیت‌ می‌پردازند و اخبار مربوط‌ به‌ آن‌ را پوشش‌ می‌دهند. در زیر بعضی‌ از این‌ موارد را از منابع‌ بهائی‌ نقل‌ می‌کنیم. ‌

1. در نشریه‌ اخبار امری‌ از قول‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بهائیان‌ امریکا گزارشی‌ آمده‌ مبنی‌ بر اینکه‌ روز 29 دسامبر سال‌ 1952 در بخش‌ انگلیسی‌زبان‌ رادیو اسرائیل‌ برنامه‌ای‌ پیرامون‌ بهائیت‌ پخش‌ شد که در خلال‌ آن‌ روحیه‌ ماکسول‌ (همسر شوقی) دو بار پیرامون‌ تاریخچه‌ باب‌ و بهاء و دفن‌ اجساد آنان‌ در فلسطین‌ اشغالی‌ توضیحاتی‌ داد. سپس‌ با لروی‌ آیواس‌ از سران‌ بهائیت‌ نیز پیرامون‌ اماکن‌ بهائی‌ در اسرائیل‌ گفت‌ و گو شد. مجری‌ برنامه‌ در ابتدا در اظهاراتی‌ جانبدارانه‌ گفت: اکنون‌ کشور اسرائیل‌ نه‌ تنها مرکز دیانت‌ کلیمی‌ و مسیحی‌ است‌ بلکه‌ دیانت‌ چهارمی نیز که‌ دیانت‌ بهائی‌ است‌ مرکزش‌ در این‌ سرزمین‌ است.1 ‌

2. لطف‌الله‌ حکیم‌ بهائی‌ یهودی‌تبار است که‌ ابتدا در محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران‌ مشغول‌ بود، سپس به‌ اسرائیل‌ رفت‌ و در تشکیلات‌ مرکزی‌ بهائیان‌ در بیت‌العدل‌ به‌ فعالیت‌ پرداخت. او به‌ طور مرتب، اخبار بهائیت‌ و مطالب‌ منتشره‌ در نشریات‌ اسرائیل‌ پیرامون‌ بهائیت‌ را به‌ منظور تقویت‌ روحیه‌ بهائیان‌ برای‌ ترجمه‌ و انتشار در مجلات‌ بهائی‌ به‌ ایران‌ می‌فرستاد. از جمله‌ در مهرماه‌ 1332 پس‌ از کودتای‌ انگلیسی‌ ــ امریکایی‌ 28 مرداد و سرنگونی‌ دولت‌ دکتر مصدق، در نشریهِ‌ رسمی‌ بهائیان‌ ایران‌ می‌خوانیم:‌

 «جناب‌ دکتر لطف‌الله‌ از ارض‌ اقدس‌ [= اسرائیل] چنین‌ مرقوم‌ داشته‌اند: این‌ ایام‌ در اسرائیل‌ جراید، چه‌ به‌ زبان‌ عبری‌ و چه‌ عربی‌ و چه‌ انگلیسی، مقالات‌ مفصل‌ راجع‌ به‌ دیانت‌ بهائی‌ و مقام‌ اعلی‌ درج‌ می‌نمایند. ساختمان‌ مقام‌ اعلی‌ [= قبر منسوب‌ به‌ علی محمد باب‌ شیرازی] هیجان‌ غریبی‌ بین‌ مردم‌ انداخته‌ به‌ طوری‌ که‌ همه‌ روزه‌ صدها نفوس‌ از سیاحان‌ و از اهالی‌ اسرائیل‌ برای‌ زیارت‌ آن‌ مقام‌ مقدس‌ می‌آیند. ای‌ کاش‌ ممکن‌ بود از همه‌ جراید برای‌ شما ارسال‌ می‌نمودم. امروز در روزنامه‌ یومیه‌Jerusalem Post  شرح‌ مفصلی‌ با عکس‌ مقام‌ اعلی‌ درج‌ شده، عجالتاً‌ این‌ روزنامه‌ را برای‌ محفل‌ مقدس‌ روحانی‌ ملی‌ و محلی‌ می‌فرستم‌ که‌ اگر صلاح‌ بدانند، ترجمه‌ نموده، انتشار دهند» .2‌

سپس‌ مجله‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران، متن‌ کامل‌ مقالهِ‌ بسیار جانبدارانه‌ این‌ نشریه‌ صهیونیستی‌ را که‌ در شمارهِ‌ 16 اکتبر 1953 (24 مهر 1332) چاپ‌ شده3 برای‌ بهائیان‌ درج‌ می‌کند. ‌

3. نشریه‌ هفتگی‌ جروزالم‌ پست

 نیز در شماره‌ 26 آوریل‌ 1963 خود، انتخاب‌ اولین‌ دوره‌ اعضای‌ کادر مرکزی‌ بهائیان‌ جهان‌ موسوم‌ به‌ بیت‌العدل‌ و اسامی‌ منتخبین‌ و خبر حرکت‌ آنها برای‌ شرکت‌ در کنفرانس‌ لندن‌ را درج‌ می‌کند. این‌ نشریه‌ همچنین‌ سکوت‌ یک‌ دقیقه‌ای‌ بهائیان‌ را به‌ مناسبت‌ مرگ‌ رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ (اسحاق‌ بن‌ زاوی) و پیام‌ تسلیت‌ آنان‌ را منتشر کرده‌ است.4

 4. روزنامه‌ انگلیسی‌زبان‌ جروزالم‌ پست‌ - ایضا -در دو صفحهِ‌ کامل‌ به‌ شرح‌ و تفسیر کتاب‌ حسن‌ بالیوزی‌ (موقر) به‌ نام‌ عبدالبهاء می‌پردازد. جالب‌ است‌ که‌ مقدمه‌ این‌ مطلب‌ توسط‌ یک‌ بهائی‌ به‌ نام‌ بهیه‌ آدمس‌ نوشته‌ شده‌ است. و جالب‌تر اینکه‌ مقاله‌ دیگری‌ «که‌ توسط‌ یک‌ روزنامه‌نگار معروف‌ اسرائیلی» پیرامون‌ بهائیت‌ تهیه‌ شده‌ بود به‌ همراه‌ «عکسهای‌ جالبی» در همین‌ شماره‌ درج‌ می‌شود. و نیز «بعضی‌ از روزنامه‌هایی‌ که‌ به‌ زبان‌ هبرو [= عبری] نیز منتشر می‌شود، خلاصه‌ای‌ از آن‌ را درج‌ می‌کنند.» 5‌

 بهائیان به‌ بهانه‌ مناسبت‌های‌ مختلف، مراسم‌ گوناگونی‌ برگزار می‌کنند که‌ همین‌ امر مستمسک‌ لازم‌ را برای‌ تبلیغ‌ بهائیت‌ در اختیار نشریات‌ اسرائیل‌ قرار می‌دهد. فی‌المثل‌ به‌ مناسبت‌ صدمین‌ سال‌ ورود حسینعلی‌ نوری‌ (بهاء) به‌ فلسطین‌ در سال‌ 1347 مراسمی‌ در اسرائیل‌ برپا شد. به‌ نوشتهِ‌ یکی‌ از بهائیان‌ ایرانی‌ به‌ نام‌ فریده‌ سبحانی‌ که‌ برای‌ حضور در این‌ برنامه‌ به‌ اسرائیل‌ سفر کرده‌ بود، «جراید مختلف‌ اسرائیل‌ هر یک‌ به‌ نحوی‌ با عکس‌ و تفصیلات‌ دربارهِ‌ این‌ روز تاریخی‌ و همچنین‌ دربارهِ‌ امر جهانی‌ بهائی‌ به‌ قلمفرسایی‌ پرداختند. از جمله‌ روزنامه‌ جروزالم‌ پست6 مقاله‌ مشروحی... انتشار داد و روزنامه‌ استاندارد مقاله‌ مشروح‌ خود را با عنوان‌ «پیام‌ امیدبخش...» شروع‌ کرد. در این‌ گزارش‌ اضافه‌ شده‌ که‌ به‌ این‌ مناسبت‌ سازمان‌ توریستی‌ اسرائیل‌ نیز چندین‌ بار جشنهای‌ باشکوهی‌ در زیباترین‌ هتلهای‌ حیفا برپا کرد و از جمله‌ «در میهمانی‌ دیگری، مشهورترین‌ هنرمندان‌ اسرائیل، سرودها و ترانه‌های‌ بسیار زیبایی‌ به‌ افتخار دوستان‌ بهائی‌ خواندند.» 7

 این‌ امور، به وضوح،‌ از هماهنگی‌ گسترده‌ نشریات‌ صهیونیست‌ برای‌ تبلیغ‌ بهائیت‌ حکایت‌ دارد و صد البته‌ این‌ امر فقط‌ به‌ اسرائیل نیز‌ محدود نمی‌شود و به‌ مافیای‌ رسانه‌های‌ صهیونیستی‌ در سطح‌ جهان‌ تعمیم‌ می‌یابد که‌ شرح‌ آن‌ در این‌ مجال‌ نمی‌گنجد. ‌

بخشی‌ دیگر از حمایتهای‌ اسرائیل‌ از این‌ مسلک‌ را می‌توان‌ در توزیع‌ خدمات‌ به‌ نشریات‌ بهائی‌ منتشره‌ در ایران‌ دانست. فی‌المثل‌ این‌ نشریات‌ از طریق‌ اسرائیل‌ برای‌ بهائیان‌ در سراسر جهان‌ ارسال‌ می‌شود. در این‌ زمینه‌ نامه‌ای‌ از یک‌ بهائی‌ به‌ نام‌ آقای‌ عزت‌الله‌ زهرایی‌ ساکن‌ فرانسه‌ (شهر سن‌کلو) در آهنگ‌ بدیع‌ از مجلات‌ بهائیان‌ ایران‌ درج‌ شده‌ که‌ در قسمتی‌ از آن‌ می‌نویسد: «شماره‌های‌ مجله‌ زیبای‌ شما، مرتباً‌ از طریق‌ ارض‌ اقدس‌ [= اسرائیل] به‌ این‌ جانب‌ می‌رسد.» 8‌

 ‌

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، 1357، صص‌ 735-736 به‌ نقل‌ از اخبار امری، ارگان‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران، سال‌ 1332، ش‌ 1 و 2 (اردیبهشت‌ ــ خرداد)

 2. اخبار امری، ش‌ 6-7 (مهر ــ آبان‌ 1332)، صص‌ 13-17

 3. برای‌ دیدن‌ متن‌ کامل‌ این‌ مقاله، ر.ک‌ به: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، 1357، صص‌ 732-735

4. اخبار امری، آبان‌ ــ آذر 1342، ش‌ 8 و 9، ص‌ 505

5. همان، فروردین‌ 1351، ش‌ 1، ص‌ 19

 6. در متن‌ اصلی: پست‌ اورشلیم

 7. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1347، ش‌ 7 و 8، صص‌ 233-235

8. همان، سال‌ 1348، ش‌ 3 و 4، ص‌ 103.‌

منبع :‌سایت ایران سهراب

دیدار با مسئولان‌ تراز‌ اول‌ اسرائیل

از جلوه‌های آشکار پیوند بهائیت با صهیونیسم، ‌دیدار و تعلمل سران آن دو با یکدیگر است که ذیلا‌ با استنادبه منابع خود بهائیان به گوشه‌هایی از این امر اشاره می‌شود:‌

 1. روز شنبه‌ 19 مه‌ 1951 (29/2/1330) زمانی‌ که‌ بن‌گوریون‌ (صهیونیست‌ مشهور و نخست‌وزیر رژیم‌ صهیونیستی) به‌ امریکا رفت، 4 تن‌ از بهائیان: خانم‌ امیلیا کالینز (نایب‌ رئیس‌ شورای‌ بین‌المللی‌ بهائی) و 3 تن‌ از اعضای‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بهائیان‌ امریکا به‌ نامهای‌ خانم‌ ادناترو و آقایان‌ لروی‌ آیواس‌ و هوراس‌ هولی‌ به‌ دستور شوقی‌ افندی‌ در شیکاگو با وی‌ دیدار کردند. به‌ نوشته‌ مجله‌ اخبار امری‌ امریکا، ش‌ 245 «در این‌ ملاقات‌ نمایندگان‌ بهائی‌ مراتب‌ امتنان‌ جامعه‌ را نسبت‌ به‌ رویه‌ محبت‌آمیز روِ‌سای‌ حکومت‌ جدیدالتأسیس‌ اسرائیل‌ و احترامی‌ که‌ نسبت‌ به‌ امر بهائی‌ مرعی‌ می‌دارند، بیان‌ نمودند.» این‌ گزارش‌ می‌افزاید این‌ ملاقات‌ به‌ دستور شوقی‌ افندی‌ صورت‌ گرفت‌ تا «احساسات‌ بهائیان‌ امریکا را نسبت‌ به‌ اسرائیل‌ به‌ معظم‌له‌ اظهار دارند.» بر اساس‌ این‌ خبر، بن‌گوریون‌ نیز نمایندگان‌ بهائی‌ را «با کمال‌ محبت‌ و ملاطفت‌ پذیرفتند.» و «مسرت‌ خویش‌ را نسبت‌ به‌ افکار عالیه‌ و نوایای‌ سامیهِ‌ دیانت‌ بهائی‌ و تعالیم‌ مقدسهِ‌ آن‌ بیان‌ داشتند» .‌

نمایندگان‌ بهائی‌ نیز دیدگاه‌ خود پیرامون‌ بن‌گوریون‌ را این‌گونه‌ اظهار داشتند: «معظم‌له‌ دارای‌ افکار باز و نظر دوراندیش‌اند و به‌ خوبی‌ لزوم‌ برادری‌ دینی‌ و تحمل‌ و شکیبایی‌ را احساس‌ می‌نمایند.» سپس‌ نماینده‌ مطبوعاتی‌ بن‌گوریون‌ به‌ مناسبت‌ این‌ ملاقات‌ بیانیه‌ای‌ مطبوعاتی‌ صادر و تصریح‌ کرد که‌ نمایندگان‌ بهائی‌ در این‌ ملاقات: «مکتوبی‌ مشعر بر مراتب‌ تقدیر و امتنان‌ خویش‌ نسبت‌ به‌ توجهی‌ که‌ حکومت‌ اسرائیل‌ در فهم‌ قضایا و امور بهائی‌ مبذول‌ می‌دارد، حاوی‌ عواطف‌ بهائیان‌ از برای‌ خیر و تقدم‌ اسرائیل‌ تقدیم‌ داشتند» .1‌

2. در ژانویهِ‌ 1954، رئیس‌ و نایب‌ رئیس‌ و منشی‌ کل‌ هیأت‌ بین‌المللی‌ بهائی، برای‌ عرض‌ تبریک، تقاضای‌ «شرفیابی‌ به‌ حضور رئیس‌ جمهور» را نمودند. رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ نیز در اول‌ ماه‌ فوریه‌ اعضای‌ عامله‌ هیأت‌ را به‌ حضور پذیرفتند. در ضمن‌ این‌ ملاقات، رئیس‌ جمهور اظهار تمایل‌ کرد تا ضمن‌ ملاقات‌ با شوقی‌ از مرکز بهائیت‌ نیز دیدار کند که‌ شوقی‌ «صمیمانه» از او دعوت‌ کرد.2

 به‌ این‌ ترتیب‌ زمینهِ‌ دیدار رئیس‌ جمهور رژیم‌ صهیونیستی‌ از اماکن‌ بهائی‌ فراهم‌ می‌آید تا معلوم‌ شود این‌ رابطه‌ دوسویه‌ بوده‌ و بر بنیاد علائق‌ مشترک‌ طرفین‌ بنا شده‌ است. البته‌ ملاقات‌ مسئولان دوطرف‌ تا قبل‌ از دیدار رئیس‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ از تأسیسات‌ بهائی‌ در آن‌ کشور در سطوح‌ بالا ادامه‌ داشت. به‌ نوشتهِ‌ نشریهِ‌ رسمی‌ بهائیان‌ ایران: سرانجام‌ در تحقق‌ این‌ وعده‌ روز دوشنبه‌ 26 آوریل‌ 1954 (6 اردی‌بهشت‌ 1333) بن‌زوی‌ رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ و همسرش‌ از مراکز و مراقد بهائیان‌ در اسرائیل‌ دیدار کردند. او نخستین‌ رئیس‌ دولتی‌ بود که‌ به‌ این‌ عمل‌ مبادرت‌ می‌کرد. شوقی‌ افندی‌ بلافاصله‌ در 4 مه‌ (14 اردی‌بهشت) ضمن‌ برشمردن‌ موفقیتهای‌ اخیر جامعه‌ بهائیت، بشارت‌ این‌ خبر را نیز به‌ همه‌ بهائیان‌ عالم‌ داد: «این‌ زیارت، اولین‌ تشرف‌ رسمی‌ است‌ که‌ از طرف‌ یکی‌ از روِ‌سای‌ دول‌ مستقله... به‌ عمل‌ آمده‌ است» 3 و لروی‌ آیواس، منشی‌ کل‌ شورای‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ و مسئول‌ ارتباط‌ بهائیت‌ با دولتمردان‌ اسرائیل، نیز در گزارشی‌ پرآب‌ و تاب، این‌ خبر را بازتاب‌ داد. به‌ نوشتهِ‌ او: رئیس‌ جمهور اسرائیل، «هنگام‌ تودیع، از مهمان‌نوازی‌ و محبتی‌ که‌ از طرف‌ حضرت‌ ولی‌ امرالله‌ [شوقی‌ افندی] ابراز شده‌ بود، اظهار تشکر و امتنان‌ نموده، در ضمن‌ تقدیر از اقدامات‌ و مجهودات‌ بهائیان‌ در کشور اسرائیل، ادعیه‌ قلبیه‌ خود را برای‌ موفقیت‌ جامعه‌ بهائی‌ در اسرائیل‌ و سراسر جهان‌ ابراز داشتند» !4

 دیدار یادشده، در مطبوعات‌ اسرائیل‌ (نظیر روزنامهِ‌ جروزالم‌ پست) نیز انعکاس‌ داده‌ شد.5 در گزارش‌ آن‌ روزنامه‌ بخشهای‌ دیگری‌ از مذاکرات‌ شوقی‌ و رئیس‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ (افزون‌ بر مطالب‌ مندرج‌ در گزارش‌ آیواس) درج‌ شده‌ که‌ میزان‌ صمیمیت‌ و اعتماد متقابل‌ آن‌ دو به‌ یکدیگر را بهتر ترسیم‌ می‌کند:  «در این‌ ملاقات، رئیس‌ جمهور و ولی‌ امر بهائی‌ راجع‌ به‌ تأثیر دیانت‌ در جامعه‌ بشری‌ با یکدیگر صحبت‌ نمودند و حضرت‌ شوقی‌ ربانی‌ اظهار فرمودند: امید است‌ مرکز جهانی‌ بهائی‌ در اسرائیل‌ بتواند در ترقی‌ و تعالی‌ مملکت‌ و سعادت‌ اهالی‌ مستمراً‌ متزایداً‌ مؤ‌ثر واقع‌ شود و نیز به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ فرمودند که‌ از ابتدای‌ تأسیس‌ حکومت‌ اسرائیل، بهائیان‌ همواره‌ روابط‌ صمیمانه‌ با دولت‌ و بلدیه‌ [= شهرداری] حیفا داشته‌اند» .6‌

 ضمناً‌ چون‌ دیدار رئیس‌جمهور اسرائیل‌ از مرکز بهائیان‌ و قبور سران‌ آن‌ با آغاز دومین‌ سال‌ «جهاد روحانی» بهائیان‌ همزمان‌ شده‌ بود، به‌ همین‌ دلیل‌ شورای‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ در روز 27 آوریل‌ (یک‌ روز پس‌ از دیدار رئیس‌ رژیم‌ صهیونیستی) این‌ تقارن‌ را به‌ فال‌ نیک! گرفته‌ و می‌گوید: سال‌ دوم‌ جهاد روحانی‌ با تشرف‌ رئیس‌ جمهور محترم‌ دولت‌ اسرائیل‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ اعلی‌ [= قبر علیمحمد باب]... به‌ مبارکی‌ و میمنت‌ آغاز گردید.7

 این‌ ملاقاتها و بحث‌ و تبادل‌نظرها آنقدر در سطوح‌ بالا ادامه‌ یافت‌ که‌ هماهنگی‌ و همدلی‌ گسترده‌ای‌ را در اهداف‌ دو طرف‌ موجب‌ شد به‌ همین‌ دلیل‌ هیأت‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ در حیفا تصریح‌ می‌کند که: «هر قدر اشخاص‌ در دوائر دولتی‌ [در اسرائیل] مقامشان‌ بالاتر است، حس‌ ادب‌ و احترام‌ و اطلاعات‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ امر [= بهائیت] بیشتر است‌ به‌ همین‌ طریق، مقامات‌ عالیه‌ در انجام‌ امور، نظر مساعدتری‌ داشته‌ و در موارد لازم‌ از کمک‌ مضایقه‌ نمی‌کنند.» 8

 این‌ حسن‌ روابط‌ و دید و بازدیدهای‌ متقابل‌ باعث‌ سرور فراوان‌ بهائیان‌ شده‌ و آنان‌ را چنان‌ از مشاهدهِ‌ قدرت‌ پوشالی‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ سرمست‌ ساخته‌ بود که‌ بی‌محابا به‌ حمایت‌ از آن‌ رژیم‌ در نشریات‌ بهائیان‌ می‌پرداختند، که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ مقالهِ‌ باهر فرقانی‌ در مجلهِ‌ آهنگ‌ بدیع‌ (سال‌ 1340، ش‌ 5، ص‌ 138) اشاره‌ کرد.‌ ‌

دیدارهای‌ سران‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ و بهائی‌ که‌ نقش‌ مهمی‌ در تسهیل‌ و گسترش‌ فعالیتهای‌ فرقه‌ بازی‌ می‌کند، به‌ همین‌ محدود نشد و ده‌ سال‌ بعد در روز 18 فروردین‌ 1343 ژالمان‌ شازار رئیس‌ جمهور بعدی‌ اسرائیل‌ نیز در راس‌ هیئتی‌ از مرکز بهائیان‌ در حیفا دیدار کرد. مشروح‌ این‌ دیدار و تعابیری‌ که‌ بهائیان‌ برای‌ گزارش‌ آن‌ انتخاب‌ کرده‌اند، میزان‌ علائق‌ طرفین‌ به‌ یکدیگر را نشان‌ می‌دهد. شرح‌ این‌ ملاقات‌ به‌ نقل‌ از نشریه‌ رسمی‌ بهائیان‌ ایران‌ خواندنی‌ است:‌

 «حضرت‌ ژالمان‌ شازار رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ به‌ اتفاق‌ خانمشان‌ و شهردار حیفا و خانمش‌ و جمعی‌ دیگر از اولیای‌ امور کشور اسرائیل‌ در تاریخ‌ هفتم‌ آوریل‌ 1964 از مرکز عالم‌ بهائی‌ به‌ طور رسمی‌ دیدن‌ کردند. حضرت‌ رئیس‌ جمهور و همراهان‌ از طرف‌ اعضای‌ بیت‌العدل‌ «استقبال‌ شده... و به‌ این‌ مناسبت‌ حضرت‌ رئیس‌ جمهور تحیات‌ و ادعیه‌ خالصانه‌ خود را برای‌ عموم‌ احبا [= بهائیان] در سراسر عالم‌ ابلاغ‌ نمودند و چندی‌ بعد به‌ یادبود این‌ دیدار یک‌ آلبوم‌ عکس... به‌ مشارالیه‌ هدیه‌ گردید... حضرت‌ رئیس‌ جمهور پس‌ از دریافت‌ این‌ هدیه‌ در ضمن‌ نامه‌ای، تشکرات‌ قلبی‌ خود را اظهار و مجدداً‌ پیام‌ دوستی‌ و حسن‌نیت‌ خود را برای‌ جامعه‌ جهانی‌ بهائی‌ فرستاده‌اند» .9‌ ‌

 در کنار این‌ دیدارهای‌ رسمی، بهائیان‌ نیز به‌ طور مرتب‌ به‌ دیدار صهیونیستها شتافته‌ و گزارش‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ از تحولات‌ امور را به‌ آنان‌ ارائه‌ می‌کردند. فی‌المثل‌ سال‌ 1347 اندکی‌ قبل‌ از جنگ‌ اعراب‌ و اسرائیل‌ و اشغال‌ بخش‌ وسیعی‌ از سرزمینهای‌ اسلامی‌ در جریان‌ دومین‌ دوره‌ انتخاب‌ کادر مرکزی‌ بهائیان‌ جهان‌ ــ که‌ به‌ بیت‌العدل‌ موسوم‌ است‌ و هر 5 سال‌ یک‌ بار در اسرائیل‌ و با حضور نمایندگان‌ بهائیان‌ سراسر جهان‌ برگزار می‌شود ــ در روز سوم‌ همایش، درست‌ هنگام‌ اعلام‌ اسامی‌ اعضای‌ جدید کادر مرکزی‌ بهائیان‌ جهان، یکی‌ از سران‌ بهائیت‌ به‌ نام‌ اولینگا و چند نفر دیگر از سران‌ فرقه‌ به‌ دیدار رئیس‌ جمهور اسرائیل لوی اشکول‌ می‌روند که‌ این‌ امر از اهمیت‌ این‌ انتخابات‌ برای‌ رهبران‌ اسرائیل‌ حکایت‌ می‌کند.10‌

 رادیو اسرائیل‌ گزارش‌ این‌ اجلاس‌ بهائیان‌ را به‌ شکلی‌ وسیع، هم‌ در بخش‌ عبری‌ و هم‌ به‌ سایر زبانها (من‌جمله‌ عربی) پخش‌ کرد و مطبوعات‌ معروف‌ اسرائیل‌ همچون‌ جروزالم‌ پست‌ نیز شرح‌ مفصلی‌ پیرامون‌ اهداف‌ این‌ نشست‌ را چاپ‌ کردند.11

 در اینجا بی‌مناسب‌ نیست‌ که‌ به‌ جلوه‌های‌ دیگری‌ از روابط‌ فرقه‌ و صهیونیسم‌ که‌ همدلی‌ و همسویی‌ دو طرف‌ را در مقابل‌ یکدیگر نشان‌ می‌دهد، بپردازیم، ازجمله‌ این‌ تعاملات، حضور اعضای‌ هیئت‌ نمایندگی‌ اسرائیل‌ در سایر کشورها در مجامع‌ مختلف‌ بهائی‌ است‌ که‌ در زیر بعضی‌ از موارد آن‌ را به‌ نقل‌ از نشریات‌ بهائیت‌ ذکر می‌کنیم:‌

1. هنگامی‌ که‌ شوقی‌ افندی‌ آخرین‌ رهبر بهائیان‌ در لندن‌ از دنیا رفت‌ و قرار شد در همان‌ شهر دفن‌ شود، دولت‌ اسرائیل‌ به‌ سفارت‌ خود در انگلستان‌ دستور داد در این‌ مراسم‌ حضور فعالانه‌ داشته‌ باشد. لذا در غیاب‌ سفیر کبیر اسرائیل‌ در لندن، کاردار سفارت‌ به‌ نام‌ «گیرشون‌ اولر» در مراسم‌ تشییع‌ شرکت‌ جست.12

 به‌ نوشته‌ منابع‌ بهائی‌ در طول‌ مراسم‌ تشییع‌ و تدفین، کاردار اسرائیل‌ همچون‌ یک‌ صاحب‌عزا با قدم‌ آهسته‌ و گردنی‌ خمیده، پا به‌ پای‌ سران‌ بهائیت‌ حضور داشت‌ و از چهره‌اش‌ غم‌ و تأثر می‌بارید.13‌ ‌

2. به‌ گزارش‌ نشریه‌ رسمی‌ بهائیان‌ ایران، در ماه‌ جولای‌ سال‌ 1960 (تیرماه‌ 1339) تعداد 17 هزار نفر از ساختمان‌ بهائیان‌ در امریکا بازدید کردند. در این‌ گزارش‌ به‌ عنوان‌ چهره‌های‌ سرشناس‌ بازدیدکننده‌ از موشه‌ انتریونی‌ ساکن‌ اسرائیل‌ و نماینده‌ دولت‌ اسرائیل‌ برای‌ شرکت‌ در یک‌ کمیته‌ اداری‌ نیز نام‌ برده‌ می‌شود تا شاید اسباب‌ تجدید روحیه‌ برای‌ بهائیان‌ سرخورده‌ و مأیوس‌ باشد.14‌

 3. بهائیان‌ امریکا برای‌ غرس‌ نوعی‌ گل‌ سرخ‌ به‌ نام‌ ماریان‌ آندرسون‌ در محوطه‌ ساختمان‌ مرکزی‌ خود در آن‌ کشور مراسمی‌ برگزار کردند، در این‌ مراسم‌ جمعی‌ از شخصیتها، از جمله‌ ژنرال‌ کنسول‌ اسرائیل‌ حضور داشت‌ و به‌ ایراد سخن‌ نیز پرداخت: «آقای‌  «جاکوب‌ بارمور» ژنرال‌ کنسول‌ اسرائیل‌ در ضمن‌ بیانات‌ خود آرزو کرد که‌ گل‌ سرخ‌ ماریان‌ آندرسون‌ به‌ زودی‌ در مقامات‌ مقدسه‌ بهائی‌ در جبل‌ کرمل‌ نیز که‌ شهرت‌ جهانی‌ یافته‌اند، غرس‌ شود» .15 ‌

4. در اردی‌بهشت‌ 1342 اجلاس‌ تعیین‌ کادر مرکزی‌ بهائیان‌ جهان‌ در حیفا برگزار شد. در این‌ مراسم‌ کلیه‌ حاضران‌ به‌ مناسبت‌ فوت‌ رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ اسحاق‌ بن‌زاوی‌ یک‌ دقیقه‌ سکوت‌ کردند و پیام‌ تسلیت‌ فرستادند. نشریه‌ جروزالم‌ پست‌ همچنین‌ تسلیت‌ مربوطه‌ را نیز درج‌ کرده‌ است.16‌ ‌

 

 

 

پی‌نوشت‌‌‌ها:

1. متن‌ کامل‌ خبر در اخبار امری‌ امریکا، ش‌ 245 و ترجمه‌ آن‌ توسط‌ ذکرالله‌ خادم‌ در اخبار امری‌ ایران‌ درج‌ شده‌ است

 2. اخبار امری، سال‌ 1333، ش‌ 3 (تیرماه)، صص‌ 8-9

 3. همان، سال‌ 1333، ش‌ 1-2 (اردیبهشت‌ ــ خرداد)، صفحات‌ اولیه

 4. همان، سال‌ 1333، ش‌ 3 (تیرماه)، صص‌ 8-9

5. همان، سال‌ 1333، ش‌ 1 و 2 (اردیبهشت‌ ــ خرداد)، ص‌ 15

6. همان، سال‌ 1333، ش‌ 1 و 2 (اردیبهشت‌ ــ خرداد)، ص‌ 15

 7. همان، اردیبهشت‌ ــ خرداد، 1333، ش‌ 1 و 2، ص‌ 16

 8. همان، سال‌ 1331، ش‌ 5 (شهریور)

9. همان، آبان‌ 1343، ش‌ 8، صص‌ 405-406‌

10. همان، خرداد 1347، ش‌ 3، ص‌ 137 و آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1347، ش‌ 1 و 2، ص‌ 8

 11. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1347، ش‌ 1 و 2، ص‌ 13

 12. همان، سال‌ 1339، ش‌ 8-10، ص‌ 263

13. همان، سال‌ 1339، ش‌ 8 تا 10، ص‌ 268

 14. اخبار امری، سال‌ 1340، ش‌ 3 و 4، ص‌ 178

 15. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1344، ش‌ 2، ص‌ 60.

16.اخبار امری، 1342، ش‌ 8 و 9، (آبان‌ ــ آذر)، ص‌ 505.

منبع : سایت ایران سهراب

دادگاههای‌ اسرائیل پشتیبان‌ شوقی‌ افندی‌

گروه‌های بهائی‌ مخالف‌ عباس‌ افندی‌ (که‌ بعداً‌ مخالفان‌ شوقی‌ نیز بدانان‌ اضافه‌ شدند) در فلسطین‌ حضور داشتند و عباس‌ و شوقی‌ را مستحق‌ رهبری‌ فرقه‌ ـ پس‌ از حسینعلی‌ بهاء ـ نمی‌دانستند. اینان‌ (ناقضین) مدتها بر اماکن‌ بهائی‌ در فلسطین‌ تسلط‌ داشته‌ و اسباب‌ رنج‌ و دردسر برای‌ شوقی‌ بودند، ولی‌ دولت‌ اسرائیل‌ به‌ محض‌ تأسیس، از جناح‌ شوقی‌ حمایت‌ کرد و از مخالفان‌ وی‌ خلع‌ ید نمود. شوقی‌ در نامهِ‌ 11 ژوئن‌ 1952 (کمتر از 2 ماه‌ پس‌ از ملاقات‌ بهائیان‌ امریکا با بن‌گوریون‌ نخست‌ وزیر اسرائیل‌ در جریان‌ سفرش‌ به‌ ایالات‌ متحده) به‌ بهائیان‌ بشارتهایی‌ می‌دهد، از جمله: «سقوط‌ و اضمحلال‌ مستمرّ‌ بقیهِ‌ ناقضین‌ میثاق‌ که‌ هنوز به‌ کمال‌ جسارت‌ در مقابل‌ قوای‌ غالبهِ‌ جامعهِ‌ بهائی‌ در عالم‌ مخالفت‌ می‌ورزند» .

سپس‌ اشاره‌ می‌کند که‌ بهائیان‌ «خانهِ‌ مخروبه‌ای» متعلق‌ به‌ مخالفان‌ را که‌ در جوار اماکن‌ بهائی‌ بوده‌ منهدم‌ کرده‌اند و آنها نیز در اعتراض‌ به‌ این‌ اقدام‌ به‌ محاکم‌ اسرائیل‌ شکایت‌ برده‌اند ولی‌ «دولت‌ اسرائیل‌ صلاحیت‌ محکمهِ‌ کشوری‌ را در رسیدگی‌ به‌ این‌ موضوع‌ رد کرد» . اما مخالفان‌ شوقی‌ بی‌خبر از توافقات‌ پشت‌ پرده‌ «بعداً‌ تهدید نمودند که‌ از رای‌ دولت‌ به‌ محکمه‌ عالی، استیناف‌ خواهند داد و در نتیجه‌ موجبات‌ عصبانیت‌ اولیای‌ امور را فراهم‌ ساختند.» در این‌ هنگام‌ شوقی‌ با اغتنام‌ فرصت، خود مستقیماً‌ وارد عمل‌ شد و در نتیجه، «مأمورین‌ مزبور بر اثر مراجعهِ» وی‌ «به‌ نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه‌ دولت‌ اسرائیل، اجازه‌ تخریب‌ آن‌ بناهای‌ ویران‌ را صادر کردند» . به‌ اذعان‌ شوقی، این‌ اقدام‌ مخالفان‌ وی‌ که‌ به‌ عصبانیت‌ مقامات‌ اسرائیل‌ منجر شده‌ بود «سبب‌ شد که‌ از مزایایی‌ که‌ در طی‌ مدت‌ 60 سال‌ در ایام‌ متبرکه‌ بهائی‌ از آن‌ استفاده‌ می‌کردند به‌ کلی‌ محروم‌ گشتند» .1

 وقتی‌ رژیم‌ اشغالگر فلسطین‌ پایش‌ را کنار کشیده‌ و به‌ شوقی‌ چراغ‌ سبز نشان‌ می‌دهد، او نیز از اقدامات‌ خشونت‌بار در حق‌ رقیبان‌ دریغ‌ نمی‌کند: «در جنب‌ روضهِ‌ مبارکه‌ در سمت‌ مشرق‌ نیز دکان‌ آهنگری‌ وجود داشت‌ که‌ متعلق‌ به‌ یکی‌ از ناقضین‌ [طرفداران‌ محمدعلی‌ برادر عباس‌ افندی‌ و مدعی‌ جانشینی‌ او] و محل‌ کار او بود، بر طبق‌ دستور هیکل‌ مبارک، دکان‌ مزبور نیز خراب‌ گردید و اصطبل‌ قدیمی‌ آن‌ از میان‌ برداشته‌ شد» .2 شوقی‌ در تلگرافی‌ به‌ تاریخ‌ 15 دسامبر 1951 بر حمایت‌ دولت‌ اسرائیل‌ در نزاع‌ بین‌ او و مخالفان‌ تصریح‌ می‌کند و به‌ محافل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران‌ می‌گوید: «به‌ یاران‌ بشارت‌ دهید که‌ پس‌ از مدتی‌ بیش‌ از 50 سال، کلیدهای‌ قصر مزرعه‌ توسط‌ اولیای‌ حکومت‌ اسرائیل‌ تسلیم‌ گردید» .3‌

 با حمایت‌ کامل‌ دولت‌ اسرائیل، شوقی‌ امتیازهای‌ گوناگونی‌ گرفته‌ بر مخالفان‌ خویش‌ فائق‌ می‌آید: «قصر مبارک‌ حضرت‌ بهاءالله... را از دست‌ ناقض‌ عهد... میرزا محمدعلی‌ خارج‌ و آن‌ را تبدیل‌ به‌ موزه‌ و مکانی‌ مقدس‌ فرمودند، جمیع‌ املاک‌ و متعلّقات‌ بهائی‌ را از پرداخت‌ مالیات‌ بلدی‌ و حکومتی‌ معاف‌ فرمودند. ازدواج‌ بهائی‌ را به‌ عنوان‌ نکاح‌ قانونی‌ شناساندند و حقیت، عمومیت‌ و جامعیت‌ امر بهائی‌ را نخست‌ به‌ تصدیق‌ حکومت‌ بریتانیا و سپس‌ به‌ نحوی‌ محکمتر به‌ تصویب‌ دولت‌ اسرائیل‌ رسانید[ند]...» .4

 بدین‌ترتیب، دولت‌ اسرائیل‌ از بین‌ همهِ‌ نحله‌های‌ منشعب‌ از بهائیت، تنها جناح‌ شوقی‌ را به‌ «رسمیت‌ تامّه» شناخته5 و در کلیهِ‌ دعاوی‌ و اختلافات‌ موجود بین‌ بهائیان‌ نیز، «امر صریح‌ بر حقانیت‌ اهل‌ بهاء صادر و ناقضین‌ پرکین‌ را محکوم‌ می‌نمایند» .6 از آن‌ پس، تمام‌ اماکنی‌ که‌ در اختیار مخالفان‌ عباس‌ افندی‌ ـ یا به‌ قول‌ بهائیان: ناقضین‌ ـ قرار داشت، حتی‌ خانهِ‌ مسکونیشان، از آنان‌ ستانده‌ و به‌ تشکیلات‌ جناح‌ شوقی‌ تحویل‌ شد.7 سایر موارد اختلاف‌ بین‌ شاخه‌های‌ مختلف‌ فرقه‌ نیز با «توصیهِ» مسئولان‌ اسرائیلی، یک‌ یک‌ به‌ نفع‌ جناح‌ شوقی‌ حل‌ گشت‌ و شوقی‌ از اینکه‌ به‌ «توصیهِ‌ صهیونیستها» اشاره‌ کند، ابایی‌ نداشت. او در 27 نوامبر 1954 طی‌ پیامی‌ به‌ بهائیان‌ جهان‌ نوشت: «بر حسب‌ توصیهِ‌ شهردار حیفا، وزیر مالیه‌ حکومت‌ اسرائیل‌ قراردادی‌ امضا نمود که‌ به‌ موجب‌ آن‌ از قطعه‌ زمینی‌ به‌ مساحت‌ 1300 مترمربع‌ متعلق‌ به‌ خواهر فرید خصم‌ لدود مرکز عهد و میثاق‌ الهی8 خلع‌ ید فوری‌ به‌ عمل‌ آید. این‌ اقدام‌ تاریخی، مقدمه‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ زودی‌ سند مالکیت‌ زمین‌ مزبور از طرف‌ حکومت‌ اسرائیل‌ به‌ جامعه‌ بهائی‌ که‌ حال، مشغول‌ تأسیس‌ و تحکیم‌ مرکز اداری‌ جهانی‌ خویش‌ در ارض‌ اقدس‌ می‌باشد، انتقال‌ یابد» .9

 کم‌کم‌ کار حمایت‌ دولت‌ اسرائیل‌ از بهائیان‌ چنان‌ بالا گرفت‌ که‌ به‌ گفته‌ یکی‌ از بهائیان‌ ساکن‌ اسرائیل‌ به‌ نام‌ حسین‌ اقبال: «هر دستوری‌ که‌ حضرت‌ ولی‌ امرالله‌ [= شوقی‌ افندی] بفرمایند و یا هر تقاضایی‌ بنمایند، دولت‌ اسرائیل‌ فوراً‌ برآورده‌ می‌نمایند و در نتیجه‌ ما بهائیان‌ ساکنین‌ فلسطین، به‌ نهایت‌ روح‌ و ریحان‌ زندگی‌ می‌نماییم...» .10‌

 ضمناً‌ این‌ حمایت‌ و اطمینان‌ فوق‌العادهِ‌ اسرائیل‌ تنها به‌ شوقی‌ و سران‌ فرقهِ‌ ضاله‌ محدود نمی‌شد، بلکه‌ تمامی‌ نفوس‌ بهائی‌ در جهان‌ را فرا می‌گرفت. عبدالله‌ رفیعی، از بهائیان‌ ایران‌ که‌ در اسفند 1339 به‌ همراه‌ جمعی‌ از هم‌مسلکان‌ خود برای‌ دیدار از مرکز بهائیت‌ به‌ اسرائیل‌ رفته، در بخشی‌ از گزارش‌ سفرش‌ می‌نویسد: «در گمرک‌ تل‌آویو همین‌ که‌ خود را بهائی‌ معرفی‌ نمودیم، با کمال‌ احترام، بدون‌ تفتیش‌ ما را فوراً‌ مرخص‌ نمودند، در صورتی‌ که‌ سایرین‌ را به‌ دقت‌ رسیدگی‌ و تفتیش‌ می‌نمودند...» .11‌

 این‌ مسئله‌ مقطعی‌ نیز نبود و در مدتی‌ طولانی‌ استمرار داشت، تا جایی‌ که‌ مردم‌ عادی‌ اسرائیل‌ را نیز به‌ اعتراض‌ واداشته‌ بود! به‌ گزارش‌ ساواک، یکی‌ دیگر از بهائیان‌ به‌ نام‌ فریدون‌ رامش‌فر پس‌ از دیدار از اسرائیل‌ در جلسهِ‌ هفتگی‌ بهائیان‌ (مورخ‌ 4 بهمن‌ 49) گفت: «دولت‌ اسرائیل‌ آن‌ قدر به‌ بهائیان‌ خوشبین‌ است‌ که‌ در فرودگاه‌ خود، احبا [= بهائیان] را بازرسی‌ نمی‌کنند و وقتی‌ رئیس‌ کاروان‌ به‌ پلیس‌ اظهار می‌دارد: اینها بهائی‌ هستند، حتی‌ یک‌ چمدان‌ را باز نمی‌کنند ولی‌ بقیه‌ مسافرین‌ را حتی‌ کلیمیها را بازرسی‌ می‌کنند به‌ طوری‌ که‌ یک‌ کلیمی‌ اعتراض‌ کرده‌ بود: چرا ایرانیها را بازرسی‌ نمی‌کنید و ما را که‌ اینجا موطنمان‌ هست، مورد بازرسی‌ قرار می‌دهید» .12 ‌

 براستی، راز این‌ همه‌ حمایت‌ صهیونیستها از بهائیت‌ در چیست؟ آیا صهیونیستهای‌ «خودپرست‌ و سوداگر» ، به‌ اصطلاح‌ فی‌ سبیل‌الله! و بدون‌ چشمداشت، این‌ گونه‌ برای‌ این‌ فرقه‌ سینه‌ چاک‌ می‌دهند؟!‌

 پیرامون‌ اهمیت‌ بهائیان‌ برای‌ رژیم‌ صهیونیستی، وابستهِ‌ سفارت‌ آن‌ دولت‌ اشغالگر در اروگوئه‌ سخنی‌ دارد که‌ تلویحاً‌ و با اشاره‌ نشان‌ می‌دهد بهائیت‌ نه‌ فقط‌ به‌ دلا‌یلی همچون‌ جذب‌ توریست‌ و... بلکه‌ به‌ عللی‌ بسیار مهم‌تر از این‌ امور برای‌ صهیونیستها ارزش‌ دارد. مجلهِ‌ اخبار امری، ارگان‌ بهائیان، در این‌ زمینه‌ به‌ نقل‌ از او می‌نویسد: «در اسرائیل‌ گروه‌ کوچکی‌ از بهائیان‌ وجود دارند که‌ اکثر آنها ایرانی‌ هستند. اگرچه‌ این‌ عده‌ از 250 نفر تجاوز نمی‌کند، مع‌ذلک‌ در اسرائیل‌ اهمیت‌ و مقام‌ فوق‌العاده‌ای‌ دارند» .13

 ‌

 

 

پی‌نوشت‌ها: ‌

1. اخبار امری، خرداد ـ تیر 1331. برای‌ شرح‌ ماجرا ر.ک، نامهِ‌ مفصل‌ هیئت‌ بین‌المللی‌ بهائی، مورخ‌ 1 ژوئیهِ‌ 1952 (10 تیر 1331) به‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران. (اخبار امری، سال‌ 1331، ش‌ 5 (شهریورماه)

 2. همان، سال‌ 1331، ش‌ 5 (شهریورماه)

 3. همان، سال‌ 1329، ش‌ 8-9 (آذر ـ دی)،

 ‌4. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1339، ش‌ 8-10 (ویژه‌نامه‌ شوقی)، ص‌ 219

 5. اخبار امری، آذر 1338، ش‌ 9، ص‌ 259

 6. همان، مرداد 1331، ش‌ 4، ص‌ 4

 7. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1339، ش‌ 4، ص‌ 96

 8. خواهر عباس‌ افندی‌ که‌ دشمن‌ وی‌ بود

 9. اخبار امری، سال‌ 1333، ش‌ 8-9 (آذر ـ دی)، ص‌ 5

10. همان، فروردین‌ 1329، ش‌ 12، ص‌ 6

 11. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1340، ش‌ 10، ص‌ 252

12. جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج‌ 1، سند شماره‌ 90/2 و ص‌ 330

13. اخبار امری، مرداد ـ شهریور 1340، ش‌ 5 -6، ص‌ 303.‌
منبع : سایت ایران سهراب

‌بهائیت‌ و اسرائیل‌

از فصول‌ بسیار مهم‌ در پروندهِ‌ بهائیت، روابط‌ صمیمانه‌ و همکاری‌ تنگاتنگ‌ سران‌ آن با صهیونیسم به‌ طور عام، و رژیم‌ اشغالگر قدس به‌ طور خاص، است. ‌

 سرزمینی‌ که‌ بیش‌ از نیم‌ قرن‌ است‌ صهیونیسم‌ بر آن‌ چنگ‌ افکنده، از دیرباز قبلهِ‌ بهائیان‌ محسوب‌ می‌شود و افزون‌ بر این، سالها است‌ مرکزیت‌ جهانی‌ بهائیت‌ (بیت‌العدل‌ اعظم) در آن‌ کشور قرار دارد. ضمناً‌ این‌ روابط‌ حسنه، اختصاص‌ به‌ امروز و دیروز نداشته‌ و از بدو تأسیس‌ رژیم‌ اسرائیل وجود دارد. بلکه‌ اگر با تتبع‌ و عمق‌ بیشتری‌ به‌ موضوع‌ نگاه‌ شود، می‌توان‌ رد پای‌ این‌ روابط‌ را با آژانس‌ یهود و سران‌ صهیونیسم‌ جهانی‌ در دهها سال‌ پیش‌ از تأسیس‌ رژیم‌ اشغالگر قدس‌ یافت.

پس‌ از سقوط‌ و تجزیه‌ امپراطوری‌ عثمانی، فلسطین‌ تحت‌ قیمومت‌ بریتانیا قرار گرفت‌ تا چرچیل‌ (وزیر مستعمرات‌ انگلیس‌ که‌ خود را «یک‌ صهیونیست‌ ریشه‌دار» می‌خواند) به‌ عنوان‌ کمک‌ به‌ ایجاد «کانون‌ ملی‌ یهود» در فلسطین، مقدمات‌ تأسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌ را فراهم‌ سازد. در دوران‌ قیمومت‌ نیز تشکیلات‌ بهائیت‌ در فلسطین‌ از تسهیلات‌ و امتیازات ویژه‌ای‌ برخوردار بود. به‌ نوشتهِ‌ شوقی‌ افندی: در آن‌ دوران، «شعبه‌ای‌ به‌ نام‌ موقوفات‌ بهائی‌ در فلسطین‌ دایر گشت» و «هر چیزی‌ که‌ به‌ نام‌ مقام‌ متبرکه‌ بهائی‌ از اطراف‌ عالم‌ به‌ اراضی‌ مقدسه‌ می‌رسید، از پرداخت‌ عوارض‌ و حقوق‌ گمرکی‌ معاف‌ بود و همچنین‌ موقوفات‌ بهائی‌ از پرداخت‌ مالیات‌ معاف‌ بودند...» .1 ‌

 پیدا است‌ که‌ استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این‌ امتیازات‌ را رایگان‌ در اختیار بهائیت‌ قرار نمی‌دهد. طبعاً‌ سران‌ بهائیت‌ خدمت‌ شایان‌ توجهی‌ برای‌ انگلستان‌ و صهیونیسم‌ انجام‌ داده‌ بودند که‌ مستحق‌ این‌ همه‌ عنایت‌ و توجه‌ ویژه‌ شده‌ بودند. برای‌ درک‌ بیشتر این‌ خدمات‌ باید کمی‌ به‌ عقب‌ برگردیم: ‌

 هرتزل‌ می‌کوشد که‌ موافقت‌ سلطان‌ عبدالحمید را برای‌ ایجاد یک‌ مستعمره‌نشین‌ صهیونیستی‌ در فلسطین‌ جلب‌ کند، ولی‌ او مخالفت‌ می کند و حتی‌ از پذیرش‌ هیئت‌ صهیونیستی به‌ ریاست‌ «مزراحی‌ قاصو» که‌ به‌ همین‌ منظور (همراه‌ پیشنهادهای‌ جذاب‌ و فریبنده) عازم‌ باب‌ عالی‌ است‌ تن می‌زند. او «همچنین‌ یهودیان‌ را مجبور می‌سازد‌ که‌ به‌ جای‌ اجازه‌نامه‌های‌ معمولی، اجازه‌نامه‌های‌ سرخ‌رنگ‌ حمل‌ کنند تا از ورود قاچاقی‌ آنان‌ و سکونتشان‌ در سرزمین‌ فلسطین‌ جلوگیری‌ شود» .2 و سرانجام به‌ دلیل‌ همین‌ مخالفتها است که‌ به‌ قول‌ صلاح‌ زواوی‌ (سفیر سابق‌ فلسطین‌ در تهران): «سلطان‌ عبدالحمید... تخت‌ خود را به‌ بهای‌ موضع‌ خویش‌ در قبال‌ فلسطین‌ از دست‌ داد» .3 سالها بعد در اواخر جنگ‌ جهانی‌ اول‌ با شکست‌ عثمانی، زمینهِ‌ رخنهِ‌ صهیونیسم‌ به‌ فلسطین‌ فراهم‌ شد و لذا در اواخر جنگ‌ (نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیر خارجهِ‌ لندن، مساعدت‌ بریتانیا به‌ طرح‌ تشکیل‌ کانون‌ ملی‌ یهود در فلسطین‌ را به‌ صهیونیستها می‌دهد (اعلامیهِ‌ مشهور بالفور به‌ روچیلد). ‌

در این‌ حال‌ فرمانده‌ کل‌ قوای‌ عثمانی‌ که‌ از نقشه‌های‌ بریتانیا و صهیونیسم‌ در مورد منطقهِ‌ فلسطین‌ اطلاع‌ دارد، و عباس‌ افندی‌ و یاران‌ وی‌ را نیز در شامات‌ و عراق‌ و... دست‌ اندر کار کمک‌ به‌ ارتش‌ بریتانیا می‌بیند، تصمیم‌ به‌ قتل‌ وی‌ و انهدام‌ مراکز بهائی‌ در حیفا و عکا می‌گیرد، چرا که‌ از نقش‌ این‌ فرقه‌ و رهبر آن‌ در تحقق‌ توطئه‌ها آگاه‌ است. شوقی‌افندی‌ رهبر بهائیان‌ در این‌ زمینه‌ در کتاب‌ قرن‌ بدیع‌ به‌ صراحت‌ خاطرنشان‌ می‌سازد که: جمال‌ پاشا (فرمانده‌ کل‌ قوای‌ عثمانی) تصمیم‌ گرفت‌ عباس‌ افندی‌ را به‌ جرم‌ جاسوسی‌ اعدام‌ کند.4‌

 دولت‌ انگلستان‌ نیز متقابلاً‌ به‌ حمایت‌ جدی‌ از پیشوای‌ بهائیان‌ برمی‌خیزد و لرد بالفور تلگرافی‌ به‌ ژنرال‌ آللنبی‌ فرمانده‌ ارتش‌ بریتانیا (در جنگ‌ با جمال‌ پاشا در منطقهِ‌ فلسطین) دستور می‌دهد که‌ در حفظ‌ و صیانت‌ عبدالبهاء و عائله‌ و دوستانش‌ بکوشد5 و امپراتوری‌ بریتانیا، در تکمیل‌ این‌ اقدامات، توسط‌ همین‌ ژنرال‌ آللنبی‌ به‌ عباس‌ افندی‌ لقب‌ سر(Sir) و نشان‌ شوالیه‌گری‌(Knighthood) اعطا می‌کند.6

چندی‌ بعد عباس‌ افندی‌ از دنیا می‌رود و در حیفا به‌ خاک‌ سپرده‌ می‌شود. با انتشار خبر مرگ‌ او سفارتخانه‌ها و کنسولگریهای‌ انگلیس‌ در خاورمیانه‌ اظهار تأسف‌ و همدردی‌ کرده‌ و چرچیل‌ (وزیر مستعمرات‌ انگلیس) تلگرامی‌ برای‌ سر هربرت‌ ساموئل‌ (صهیونیست‌ سرشناس‌ و کمیسر عالی‌ انگلیس‌ در فلسطین) صادر می‌کند و از او می‌خواهد مراتب‌ همدردی‌ و تسلیت‌ حکومت‌ انگلیس‌ را به‌ خانوادهِ‌ عباس‌ افندی‌ ابلاغ‌ کند.7 ساموئل‌ خود با دستیارانش‌ در تشییع‌ جنازهِ‌ عبدالبهاء حاضر شده‌ و مقدم‌ بر همهِ‌ شرکت‌ کنندگان‌ حرکت‌ می‌کند. (ایام: شرح‌ ماجرا در مقالهِ‌ «دوستان‌ انگلو - صهیون عباس‌ افندی» آمده‌ است). ‌

تأسیس‌ اسرائیل‌

و منافع‌ مشترک‌ «بهاء ــ صهیون» ‌ ‌

 تشکیل‌ رژیم‌ اشغالگر قدس‌ سال‌ 1948 در زمان‌ حیات‌ شوقی‌افندی‌ اتفاق‌ افتاد. قبل‌ از آن‌ در سال‌ 1947، سازمان‌ ملل‌ کمیته‌ای‌ را برای‌ رسیدگی‌ به‌ مسئله‌ فلسطین‌ تشکیل‌ داد. شوقی‌ در 14 جولای‌ 1947، طی‌ نامه‌ای‌ به‌ رئیس‌ کمیته‌ مزبور بر مطالب‌ جالب‌ توجهی‌ از منافع‌ مشترک‌ بهائیت‌ و صهیونیسم‌ تأکید ورزید و ضمن‌ مقایسهِ‌ منافع‌ بهائیت‌ با مسلمانان‌ و مسیحیها و یهودیها در فلسطین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که: «تنها یهودیان‌ هستند که‌ علاقهِ‌ آنها نسبت‌ به‌ فلسطین‌ تا اندازه‌ای‌ قابل‌ قیاس با علاقهِ‌ بهائیان‌ به‌ این‌ کشور است‌ زیرا که‌ در اورشلیم، بقایای‌ معبد مقدسشان‌ قرار داشته‌ و در تاریخ‌ قدیم، آن‌ شهر مرکز مؤ‌سسات‌ مذهبی‌ و سیاسی‌ آنان‌ بوده‌ است...» .8 ‌

 14 می‌ 1948 انگلستان‌ به‌ قیمومت‌ فلسطین‌ پایان‌ داد و همان‌ روز شورای‌ ملی‌ یهود در تل‌آویو تشکیل‌ شد و تأسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌ را اعلام‌ کرد. پس‌ از آن‌ شوقی‌افندی‌ در پیام‌ نوروز سال‌ 108 بدیع‌ (1330ش) نظر مثبت‌ خود و قاطبهِ‌ بهائیان‌ را پیرامون‌ تأسیس‌ اسرائیل‌ این‌ چنین‌ تصریح‌ کرد: «...مصداق‌ وعدهِ‌ الهی‌ به‌ ابناء خلیل‌ و وارث‌ کلیم، ظاهر و باهر، و دولت‌ اسرائیل‌ در ارض‌ اقدس، مستقر و به‌ استقلال‌ و اصالت‌ آیین» بهائی‌ «مقر، و به‌ ثبت‌ عقدنامه‌ بهائی‌ و معافیت‌ کافهِ‌ موقوفات» بهائی‌ در عکا و جبل‌ کرمل‌ و لوازم‌ ضروریهِ‌ بنای» مرقد باب‌ «از رسوم» یعنی‌ عوارض‌ و مالیات‌ «دولت» و «اقرار به‌ رسمیت‌ ایام» تعطیلی‌ بهائیان‌ «موفق‌ و مؤ‌ید» شده‌ است...9

وی‌ همچنین‌ در تلگراف‌ مربوط‌ به‌ تشکیل‌ هیئت‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ (بیت‌العدل‌ بعدی) مورخ‌ 9 ژانویه‌ 1951 (1329ش) تأسیس‌ اسرائیل‌ را تحقق‌ پیشگوییهای‌ حسینعلی‌ بهاء و عباس‌ افندی‌ شمرد10 و سپس‌ بین‌ ایجاد این‌ هیئت‌ و تأسیس‌ اسرائیل‌ ارتباط‌ مستقیم‌ برقرار کرد و سه‌ علت‌ برای‌ تأسیس‌ این‌ هیئت‌ بیان‌ داشت‌ که‌ در راس‌ آنها، تأسیس‌ اسرائیل‌ بود.11 ‌

 این‌ مطلب‌ بسیار عجیب‌ و قابل‌ توجه‌ است، زیرا چه‌ رابطه‌ای‌ است‌ میان‌ مؤ‌سسه‌ای‌ که‌ قرار است‌ به‌ عنوان‌ بیت‌العدل، رهبری‌ بهائیان‌ را بر عهده‌ گیرد با تأسیس‌ یک‌ رژیم‌ نامشروع‌ و جعلی؟! شوقی‌ سه‌ وظیفه‌ را برای‌ آن‌ هیئت‌ برمی‌شمارد که‌ در راس‌ آنها: ایجاد روابط‌ با اولیای‌ حکومت‌ اسرائیل‌ قرار دارد و وظیفهِ‌ سوم‌ نیز «ورود در مذاکره‌ با اولیای‌ امور کشوری‌ در باب‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ احوال‌ شخصیه» است.12 او در جای‌ دیگر «استحکام‌ روابط‌ با امنای‌ دولت‌ جدیدالتأسیس‌

[= اسرائیل] در این‌ ارض» را جزء وظایف‌ هیئت‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ می‌داند و عنوان‌ می‌کند که‌ این‌ هیئت‌ «مقدمه‌ تشکیل‌ اولین‌ محکمه‌ رسمی... و منتهی‌ به‌ تأسیس‌ دیوان‌ عدل‌ الهی... خواهد گشت.» 13 بدین‌ترتیب، شوقی‌افندی‌ به‌ عنوان‌ «مبتکر ارتباط‌ صمیمانه‌ با اسرائیل» 14 پس‌ از تأسیس‌ این‌ رژیم، روابطی‌ را با آن‌ بنا می‌نهد که‌ فصل‌ مشترک‌ آن، حمایت‌ و اعتماد دوجانبه‌ می‌باشد زیرا او تأسیس‌ اسرائیل‌ را «مصداق‌ وعدهِ‌ الهی‌ به‌ ابناء خلیل‌ و وراث‌ کلیم، ظاهر و باهر» می‌خواند.15

 هیئت‌ بین‌المللی‌ بهائی‌ (جنین‌ بیت‌العدل) در نامه‌ای‌ که‌ 1 ژوئیهِ‌ 1952 برای‌ محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران‌ ارسال‌ کرد به‌ رابطه‌ صمیمانه‌ شوقی‌ با دولت‌ اشغالگر صهیونیستی‌ اذعان‌ می‌کند: «روابط‌ حکومت‌ [اسرائیل] با حضرت‌ ولی‌ امرالله‌ [= شوقی‌افندی] و هیأت‌ بین‌المللی‌ بهائی، دوستانه‌ و صمیمانه‌ است‌ و فی‌الحقیقه‌ جای‌ بسی‌ خوشوقتی‌ است‌ که‌ راجع‌ به‌ شناسایی‌ امر [= بهائیت] در ارض‌ اقدس‌ [= فلسطین‌ اشغالی] موفقیتهایی‌ حاصل‌ گردیده‌ است» .16

 اما بشنوید از بن‌گوریون‌ (نخست‌وزیر اسرائیل، و رئیس‌ جناح‌ تندرو و به‌ اصطلاح‌ «بازها» ی‌ آن‌ کشور). بن‌گوریون‌ این‌ صمیمت‌ را میان‌ رژیم‌ اسرائیل‌ و قاطبهِ‌ بهائیان، گسترده‌ می‌داند. در نشریهِ‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بهائیان‌ ایران‌ می‌خوانیم: «با نهایت‌ افتخار و مسرّت، بسط‌ و گسترش‌ روابط‌ بهائیت‌ با اولیای‌ امور دولت‌ اسرائیل‌ را به‌ اطلاع‌ بهائیان‌ می‌رسانیم‌ و در ملاقات‌ با بن‌گوریون‌ نخست‌وزیر اسرائیل، احساسات‌ صمیمانه‌ بهائیان‌ را برای‌ پیشرفت‌ دولت‌ مزبور به‌ او نمودند و او در جواب‌ گفته‌ است: از ابتدای‌ تأسیس‌ حکومت‌ اسرائیل، بهائیان‌ همواره‌ روابط‌ صمیمانه‌ با دولت‌ اسرائیل‌ داشته‌اند» .17‌

 در همین‌ راستا، اسرائیل‌ امکانات‌ ویژه‌ای‌ در اختیار فرقهِ‌ ضاله‌ قرار می‌دهد که‌ شوقی‌ در پیام‌ آوریل‌ 1954 (1333) گوشه‌ای‌ از آن‌ را برشمرد. از جمله‌ اینکه، دولت‌ اسرائیل‌ شعبه‌های‌ محافل‌ ملی‌ بهائیان‌ بعضی‌ کشورها (نظیر انگلیس‌ و ایران‌ و کانادا) در فلسطین‌ اشغالی‌ را نیز به‌ رسمیت‌ شناخت‌ تا امکان‌ فعالیت‌ مستقل‌ داشته‌ باشند.18وی‌ سپس‌ مطالبی‌ را بیان‌ داشت‌ که‌ نشانگر آن‌ است‌ که‌ شاید رژیم‌ صهیونیستی‌ برای‌ هیچ‌ گروه‌ دیگری‌ این‌ قدر اهتمام‌ نداشته‌ و این‌ از ارزش‌ و اهمیت‌ بهائیت‌ برای‌ آنان‌ حکایت‌ دارد: «با رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ و نخست‌وزیر و 5 تن‌ از وزرای‌ کابینه‌ و همچنین‌ رئیس‌ پارلمان‌ آن‌ کشور تماس‌ و ارتباط‌ حاصل‌ گردید و در نتیجه‌ ادارهِ‌ مخصوصی‌ به‌ نام‌ ادارهِ‌ بهائی‌ در وزارت‌ ادیان‌ تأسیس‌ گردید و وزیر ادیان‌ بیانات‌ رسمی‌ در پارلمان‌ ایراد [کرد] و جنبهِ‌ بین‌المللی‌ امرو اهمیت‌ مرکز جهانی‌ بهائی‌ را تصریح‌ نمود و در اثر این‌ جریانات، رئیس‌ جمهور اسرائیل‌ مصمم‌ گردید در اوایل‌ عید رضوان‌ رسماً‌ مقام‌ مقدس‌ اعلی‌ را زیارت‌ نماید» .19‌

 بتدریج‌ نتایج‌ ملاقاتهای‌ سیاسی، جنبه‌های‌ ملموس‌ و عینی‌ خود را نشان‌ داد. یکی‌ از نزدیکان‌ شوقی‌ پس‌ از ذکر حمایتهای‌ حاکم‌ انگلیسی‌ فلسطین‌ از بهائیان، به‌ عنایات‌ صهیونیستها اشاره‌ کرده‌ و می‌گوید: «الان‌ هم‌ دولت‌ اسرائیل‌ همان‌ روش‌ را اتخاذ نموده‌ و دستور رسمی‌ داده‌ شده‌ است‌ که‌ از کلیه‌ عوارض‌ و مالیاتها معاف‌ باشند» .20

 البته‌ دامنهِ‌ حمایتها تنها بدینجا محدود نمی‌شد، بلکه معافیت از مالیات، «بعداً‌ شامل‌ بیت‌ مبارک‌ حضرت‌ عبدالبهاء و مسافرخانهِ‌ شرقی‌ و غربی‌ نیز گردید... عقدنامه‌ بهائی‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شد، وزارت‌ ادیان، قصر مزرعه‌ را تسلیم‌ نمود و وزارت‌ معارف‌ اسرائیل، ایام‌ متبرکه‌ بهائی‌ را به‌ رسمیت‌ شناخت» .21‌

 گفتنی‌ است‌ که‌ حکومت‌ اسرائیل‌ قصر مزرعه‌ را برای‌ سازمانهای‌ دیگری‌ در نظر گرفته‌ بود، اما با پیگیریهای‌ شوقی‌ و مراجعهِ‌ مستقیمش‌ به‌ روِ‌سای‌ حکومت‌ اسرائیل، به این‌ فرقه‌ اختصاص‌ یافت.22‌

 در تقویت‌ بهائیت، البته‌ سران‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ نیز نقش‌ داشتند و مثلاً‌ پروفسور نرمان‌ نیویچ، از شخصیتهای‌ سیاسی‌ و حقوقی‌ دولت‌ اسرائیل‌ و دادستان‌ اسبق‌ حکومت‌ فلسطینی، در زمان‌ مسئولیتش، بهائیت‌ را در شمار سه‌ دین‌ ابراهیمی‌ (اسلام‌ ــ مسیحیت‌ و یهودی) به‌ رسمیت‌ شناخت.23

در 30 سال‌ اخیر نیز بهائیان‌ و رژیم‌ صهیونیستی‌ روابط‌ خود را ادامه‌ داده‌ و نسبت به گذشته، عمق‌ و گستردگی‌ بیشتری‌ بخشیده‌اند که بحث از آن مجال دیگری می‌طلبد.

شواهد فراوان‌ فوق، بروشنی‌ و به‌ نحوی‌ غیر قابل‌ تردید، از ارتباط‌ عمیق‌ و گسترده‌ میان‌ بهائیت‌ و صهیونیسم، بویژه‌ رژیم‌ اشغالگر فلسطین، حکایت‌ دارد.

 عجیب‌ است‌ که‌ بهائیان‌ در سایتها و رسانه‌های‌ مربوط‌ به‌ خویش، در مقابل‌ سؤ‌ال‌ (یا اعتراض) نسبت‌ به‌ پیوند این‌ فرقه‌ با اسرائیل، با جسارت‌ «کبک‌وار» ! ادعا می‌کنند که‌ هیچ‌ رابطه‌ای‌ بین‌ این‌ فرقه‌ با صهیونیسم‌ و اشغالگران‌ فلسطین‌ وجود ندارد و تمرکز بیت‌ العدل‌ اعظم‌ بهائیان‌ در اسرائیل‌ پدیده‌ای‌ کاملاً‌ تصادفی‌ است! و هیچ‌ ارتباطی‌ به‌ علائق‌ و منافع‌ مشترک‌ طرفین‌ ندارد! ‌

 این‌ شواهد بیش‌ و پیش‌ از همه، حجت‌ را بر افراد عادی‌ بهائیت‌ تمام‌ می‌کند که‌ حکم‌ پیاده‌نظام، سپر، خاکریز و گوشت‌ دم‌ توپ‌ را برای‌ سران‌ فرقه‌ بازی‌ می‌کنند. آنان‌ باید بدانند که‌ رهبران‌ آنها چه‌ وابستگی‌ و پیوستگی‌ عمیقی‌ با صهیونیستهای‌ غاصب‌ و خون‌آشام‌ دارند؟ و از تشکیلات‌ خود بخواهند که‌ بابت‌ این‌ همه‌ وابستگی‌ به‌ جنایتکاران‌ اشغالگر، توضیح‌ قانع‌ کننده‌ بدهند.‌

با توجه‌ به‌ روابط‌ وسیع‌ و صمیمانه‌ و اعتماد مشترکی‌ که‌ میان‌ صهیونیسم‌ و بهائیت‌ وجود دارد، طبیعی‌ است‌ که‌ جهان‌ اسلام‌ و آزادگان‌ عالم، به‌ حضور عناصر این‌ تشکیلات‌ در بین‌ خود با دیدهِ‌ سوءظن‌ نگریسته‌ و با آنان‌ برخورد طردآمیز پیش‌ بگیرند و متقابلاً‌ بدیهی‌ است‌ که‌ وقتی‌ بهائیت، کاکل‌ خود را این‌گونه‌ محکم‌ به‌ زلف‌ صهیونیسم‌ گره‌ می‌زند، نمی‌تواند ادعا کند که‌ استقرار مرکزیت‌ این‌ تشکیلات‌ در اسرائیل، صرفاً‌ به‌ دلیل‌ قرار داشتن‌ قبور سران‌ فرقه‌ در فلسطین‌ اشغالی بوده‌ و به این دلیل‌ است که‌ اسرائیل‌ به‌ عنوان‌ قبلهِ‌ اهل‌ بهاء برگزیده‌ شده‌ است. ‌

با وجود این‌ پیوند عمیق، بدیهی‌ است‌ که‌ بهائیان‌ باید در هزینه‌هایی‌ که‌ اسرائیل‌ و صهیونیسم‌ جهانی‌ (در برابر خروش‌ انقلابی‌ مظلومان‌ و محرومان‌ جهان) می‌پردازند، سهیم‌ و شریک‌ باشند.

 

 

پی‌نوشت‌ها: ‌

1. همان، فروردین‌ 1329، ش‌ 12، ص‌ 540 ؛ آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1330، ش‌ 3، ص‌ 53

 2. اطلاعات‌ سیاسی‌ ــ دیپلماتیک، سال‌ 1، ش‌ 12، 28 خرداد 65، ص‌ 6

3. همان، ص‌ 6

 4. شوقی‌افندی، قرن‌ بدیع، تهران، مؤ‌سسه‌ ملی‌ مطبوعات‌ امری، 3/291

5. همان، ص‌ 297

 6. همان، 2/214

 7. همان، 3/321

8. اخبار امری، آبان‌ 1326، ص‌ 130 و بهائی‌ نیوز، سپتامبر 1947 و همچنین‌ نگاه‌ کنید به: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ‌ اول، طهوری، 1357، صص‌ 689-691

9. شوقی‌افندی، توقیعات‌ مبارکه، تهران: مؤ‌سسه‌ ملی‌ مطبوعات‌ امری، بدیع‌ 125، ص‌ 290

 10. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1333، ش‌ 3، ص‌ 7

11. همان، سال‌ 1333، ش‌ 3، ص‌ 7.

12.همان، سال‌ 1333، ش‌ 3، ص‌ 7

 13. همان، سال‌ 1323، ش‌ 3، ص‌ 8

 14. اسماعیل‌ رائین، انشعاب‌ در بهائیت...، مؤ‌سسه‌ تحقیقاتی‌ رائین، ص‌ 169

 15. شوقی‌ افندی، توقیعات‌ مبارکه، همان، ص‌ 290

 16. اخبار امری، شهریور 1331، ش‌ 5، ص‌ 16

17. جواد منصوری، تاریخ‌ قیام‌ 15 خرداد به‌ روایت‌ اسناد، مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی، چاپ‌ اول، 1/332 به‌ نقل‌ از: اخبار امری، سال‌ 1330، ش‌ 5، صفحات‌ 8 و 14

18. اخبار امری، مرداد ــ شهریور 1333، ش‌ 4-5، صص‌ 2-5

 19. همان، مرداد ــ شهریور 1333، ش‌ 4-5، صص‌ 2-5

 20. همان، فروردین‌ 1329، ش‌ 12، ص‌ 540

21. سالنامه‌ جوانان‌ بهائی‌ ایران، ج‌ 3 (108-109 بدیع)، ص‌ 130

 22. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1339، ش‌ 8-10 (ویژه‌نامه‌ شوقی‌افندی)، ص‌ 219

23. رائین، همان، صص‌ 170-171. به‌ نقل‌ از قرن‌ بدیع، قسمت‌ چهارم، ص‌ 162.‌
منبع :‌سایت ایران سهراب

حمایت امریکا از بهائیه پس از انقلاب اسلا‌می‌

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس سره)، فرقه بهائیت را با بحرانی بسیار سهمگین و «بی‌سابقه» 1، بلکه با «بدترین بحران» در طول تاریخ خود تا آن روز2 مواجه ساخت.

 سران بهائیت از وضعیت پیش آمده برای فرقه و آینده تاریک آن، شدیدا نگران شدند و متعاقب این امر، قدیمی (از اعضای محفل ملی بهائیان ایران) دیدارهای مستمری را با نماینده شورای جهانی کلیساها (پدر روحانی، رابرت پرایور) و مسؤولان سفارت امریکا در تهران ترتیب داد. در آن دیدارها مقرر گردید که حمایت از بهائیان و اعتراض به نوع برخورد نظام اسلامی با آنان، به جای مطبوعات امریکا، در کشوری «بی‌طرف» انجام گیرد. زیرا «اگر در امریکا نشر و مورد تبلیغ قرار گیرد فورا برچسب توطئه سیا را می‌خورد. براساس وضع کنونی ایران» یعنی بهار 1358 «ما نیز باید این عقیده را بپذیریم که این کار در امریکا فعلا به نفع بهائی‌ها» نیست.

در این مورد «پرایور و رهبران جامعه بهائیت بر سر سه راهی هستند که: آیا بهتر است این مطالب را در مجلات نیوزویک و تایمز به چاپ رسانند و یا از طریق شورای جهانی مسیحیت عمل کنند و یا این که آنها را از طریق کمیته حقوق بشر در سازمان ملل مطرح گردانند؟!» آنها راه دوم را برگزیده و «معتقدند که همزمان، باید از طریق کانال حقوق بشر نیز عمل» شود. «درگیری امریکا در ملاء عام (چون قطعنامه سنا [در امریکا]) در مورد بهائی ها با خوشحالی به عنوان مداخله تلقی شده و وضع را برای بهائی‌ها بدتر می‌کند. اعمال بین‌المللی از طریق کلیسا و حقوق بشر، بخصوص که امریکا در آن دست نداشته باشد، می‌تواند به طرز بسیار مفیدی به وسیله دولتهای غربی حمایت گردد. زمانی که مساله بهائیت، یک مساله بین‌المللی بشود جای خود را نتیجتا در روابط دوجانبه ما با ایران نیز باز خواهد کرد» .3

از اسناد بجا مانده از لانه جاسوسی امریکا در کشورمان برمی‌آید که، در سالهای نخست پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران، هم بهائیان و هم امریکا، از اینکه دولت امریکا و مطبوعات وابسته به آن، مستقیما به حمایت از بهائیان برخیزد، در هراس بوده و از این که با این کار، برچسب ارتباط با سیا به پیشانی آنها بخورد و اوضاع فرقه را در ایران انقلابی، از آنچه که هست «وخیمتر» سازد، پرهیز داشته‌اند.4 اما به مرور، این سیاست تغییر کرد و به جانبداری رسمی کاخ سفید از تشکیلات بهائیت انجامید.

دادستان کل انقلاب اسلامی در سال 62 طی صدور اعلامیه‌ای، از بازداشت چند تن از بهائیان به اتهام جاسوسی برای بیگانگان خبر داد و هرنوع فعالیت تشکیلاتی فرقه ضاله را در کشور ممنوع و عضویت افراد در آن تشکیلات را جرم شمرد. دادستان در گفتگویی که همان روزها درباره وضع این فرقه با روزنامه‌ها داشت نکات مندرج در اعلامیه را تکرار کرد. محفل بهائیان در ایران نسبت به اعلامیه دادستانی فورا واکنش نشان داد و در اعلامیه‌ای که به طور گسترده منتشر کرد، به انتقاد شدید از اظهارات دادستان و دفاع از متهمان بهائی پرداخت و درعین حال، در اقدامی مزورانه، تشکیلات بهائیت در ایران را تعطیل اعلام کرد.5

پیرو این امر، ریگان رئیس‌جمهور «کابوئی» وقت امریکا (به رغم پرهیز حساب شده پیشین مقامات کاخ سفید مبنی بر جانبداری رسمی از بهائیت) صراحتا به حمایت از بهائیان دستگیر شده پرداخت و دادگاه‌های انقلاب اسلامی را به علت‌ صدور حکم مبنی بر حبس و اعدام جمعی از سران این فرقه به جرم جاسوسی، محکوم کرد. امام خمینی نیز طی نطقی کوبنده، جانبداری ریگان از بهائیان دستگیر شده را دلیل بر وابستگی سیاسی آنان به امپریالیسم امریکا شمرد و آن را مشابه حمایت سوسیال امپریالیسم روسیه از سران بازداشت شده حزب توده دانست که در واقع، جنبه حمایت ارباب از خادمان خود را دارد:

 «اگر دلیل ما نداشتیم به این که [اینها] جاسوس امریکا هستند جز طرفداری ریگان از آنها و دلیلی نداشتیم که حزب توده جاسوس هستند جز طرفداری شوروی از آنها، [برای اثبات مدعای ما] کافی بود... بهائی‌ها، یک مذهب نیستند، یک حزب هستند، یک حزبی که در سابق، انگلستان پشتیبانی آنها را می‌کرد و حالا هم امریکا دارد پشتیبانی می‌کند. اینها هم جاسوسند مثل آنها...» .6

از آن پس، امریکا حکم پناهگاه و جولانگاه رسمی و آشکار این فرقه را پیدا کرد و هراز گاه، خبری حاکی از پیوند و همکاری متقابل میان فرقه و امریکا بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران در جراید داخل و خارج انتشار یافت، که ذیلا به یکی از آنها در سال گذشته اشاره می‌کنیم.

هفته‌نامه همت (تهران، مدیرمسؤول: حسن سماواتی) در شماره شنبه 27 خرداد 1385 خود با عنوان « «بهائیت؛ دستمایه جدید اقدامات ضد ایرانی در کنگره امریکا» چنین نوشت:

دو نماینده کنگره امریکا پیش‌نویس قطعنامه‌ای را درباره وضعیت فرقه ضاله بهائیت در ایران تسلیم کمیته روابط بین‌المللی مجلس نمایندگان کرده‌اند که آنچه آن را «سرکوب بهائیان در ایران» خواندند را محکوم می‌کند. قطعنامه پیشنهادی که در صورت تصویب در مجلس نمایندگان باید برای تصویب نهایی به مجلس سنا فرستاده شود این گونه آغاز می‌شود: «ما سرکوب جامعه بهائیان ایران را محکوم می‌کنیم و رهایی آنان را خواستاریم» .

مارک کرک یکی از طراحان این قطعنامه بهB.B.C  گفته است: «هدف این قطعنامه این است که افکار عمومی را به وضعیت حقوق بشر حدود 300 هزار تن(!) از پیروان «دین» بهائی در ایران جلب می‌کنیم. گزارش‌های بسیار نگران‌کننده‌ای به ما رسیده که حاکی از تلاشهای جدید حکومت ایران برای تحت فشار گذاشتن بهائیان است» .

فرقه ضاله بهائیت از ساخته‌های انگلیسی‌ها در سالهای دور برای ایجاد تفرقه در میان مسلمانان به شمار میرود. رسانه‌های غربی بخصوص در امریکا و انگلیس اخیرا در کنار به کارگیری اصطلاح «جامعه» بهائی، از «دین» بهائی سخن می‌گویند که قابل تامل است» .7

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. اسناد لانه جاسوسی امریکا، شماره 37 (مسلکهای سیاسی استعمار)، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران، بی‌نا، بی‌تا، ص 21.

2 . اسناد لانه جاسوسی امریکا، شماره 37 (مسلک‌های سیاسی استعمار)، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران، بینا، بیتا، ص 12، گزارش مورخ 20 ژوئن 1979 (30 خرداد 1358)

3. همان، صص 19 -18.

4. همان، ص 21

 5. بهائیت در ایران، دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی، صص 276- 274.

6.صحیفه نور، جلد 17، ص 267 ــ 266.

7.همت، سال 1، ش 27، ص 2.

منبع : سایت ایران سهراب

به نام ایران، به کام فرقه

بررسی پرونده ارتباط بهائیت و امریکا، بدون بررسی کارنامه علیقلی خان نبیل‌الدوله (منشی و مترجم عباس افندی، استاد فراماسونری و یکی از فعالان سیاسی و تبلیغاتی بهائیت در امریکا) کامل نیست.

آهنگ بدیع، ارگان بهائیان، می‌نویسد: «میرزا علیقلی خان نبیل‌الدوله ازجمله مشاهیر امر [فرقه بهائیت] است که در خدمات دولتی نیز به مدارج عالیه نائل شده و علاوه بر عضویت هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح ورسای، به مقام سفارت دولت شاهنشاهی ایران در ایالات متحده امریکا رسیده است» .1

اسماعیل رائین، فصلی از کتاب خود: «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» را به شرح حال وی اختصاص داده است. به نوشته او: «یکی از فراماسون‌های معروف ایران که دارای شهرت جهانی بود و در سازمان فراماسونی امریکا مقام «ژنرال ماسونی» و «درجه 33 فراماسونی» را داشت و همچنین عالیترین نشان ماسونی را که فقط به روِسای جمهور امریکا اعطا می‌شود، دریافت کرده بود، علیقلی خان2 از افراد خاندان سپهر کاشی است. او که یکی از روِسای... بهائیان ایران و امریکا بود و عکس او در کنار تصویر عبدالبهاء، از ارادت فوق العاده او به پیشوای بهائیان جهان حکایت می‌کند، در خانه خود محفل ماسونی کوچکی داشت، که اغلب روزها، در حضور دیگران، در آنجا به عبادت می‌پرداخت... نبیل‌الدوله بهائی بود و از روِسای این فرقه به حساب می‌آمد...» 3 در محراب محفل ماسونی او «سه جلد کتاب... قرار داشت که... عبارت بودند از:

1. قانون اساسی فراماسونری‌

2. الواح بهاء‌الله‌

3. کتاب بیان» .4

 «همسر امریکایی او به نام «فلورنس» ، لیدر زنان بهائی امریکا بود و خود او هم، علاوه بر فعالیت‌های مذهبی، در شورای طریقت فراماسونی امریکا نیز فـعـالـیـت مـی‌کـرد» .5 رائـیـن، هـمـچـنـیـن، تـصویر نبیل‌الدوله در جلو محراب محفل و نیز عکسی از او را که با احترام کامل در کنار عباس افندی ایستاده، در کتاب خود آورده است.6

نبیل و دوستان بهائیش (در ایران و امریکا) از پیشگامان ترویج نظام تعلیم و تربیت غربی (در شکل امریکایی آن) در کشورمان بودند7 و افزون بر این وی «نقش اساسی را در انتخاب و اعزام شوستر به ایران ایفا کرد و برای نخستین بار او بود که پای کمپانیهای نفتی امریکایی را به ایران باز کرد» .8 عملکرد مستر شوستر (در زمان ریاست مالیه کشورمان در مشروطه دوم) تاکنون، چنان که باید، بررسی علمی و منطقی نـشـده و زیـان سـهـمـگـینی که با ناپختگی‌ها و مـاجراجویی‌هایش به ایران زخمدیده و روس و انـگـلیس گزیده آن روزگار زد، غالبا در غوغای اعـتـراضـات بـحـق مـلـت ایـران به ستم و تجاوز استعمارگران روسی و انگلیسی آن دوران، نادیده مانده است. عجیب است که شوستر پیش از آمدن به ایران نیز، در ماموریت پیشینش در گمرک فیلیپین، همین رویه را تعقیب کرده و مجبور به بازگشت به امریکا شده بود.9 ولی کسانی که زمینه استخدامش را در ایران را فراهم ساختند، نسبت به این سوابق، بی‌توجه مانده و «آزموده را دوباره آزمودند» و تاوان سنگین این اشتباه را نیز ایران اسلامی، با اشغال کشور و کشتار و غارت مردمش توسط سلطه‌جویان بهانه‌جو پرداخت کرد.10

نبیل‌الدوله پسر میرزا عبدالرحیم کلانتر، معاون

 «کنت دومونت فورت» رئیس نظمیه تهران بود11 که (به نوشته علیقلی خان) با باب در خلال سفر تبعید وی از اصفهان به آذربایجان، در کاشان دیدار داشت.12 به گفته رائین: نبیل «ابتدا در خدمت سفارت انگلیس کار می‌کرد. سپس به شغل آزاد و خرید و فروش تمبر پرداخت. این سالها مصادف با زمانی بود که بهائیان از طرف دستگاه حکومتی تحت فشار قرار گرفته بودند و او که بهائی سرشناسی بود، ایران را ترک گفته عازم امریکا شد» .13

البته کلام رائین در مورد این که، خروج نبیل از ایران به علت فشار دستگاه حکومت به بهائیان بوده، خالی از تسامح نیست. نبیل‌الدوله، چنان که خود نیز اشاره دارد، با حکام و امیران در پیوند بوده و از دوستی و پشتیبانی آنان بهره داشته است و عامل اصلی خروج وی از ایران، مخالفت علما با فعالیت‌های تبلیغی‌اش به نفع فرقه ضاله بوده و او با رجال حکومت در پیوند است. به قول خان ملک ساسانی، مورخ و سیاستگر معاصر او: «نبیل‌الدوله در وقتی که پیشکار محمدحسن میرزا ولیعهد سابق [احمدشاه] بود علما تکفیرش کردند، سپس به سرکنسولگری تفلیس رفت...» .14

نبیل‌الدوله در اوایل سال 1941م از نیویورک به «حضرت شوقی افندی ولی محبوب امرالله» عریضه‌ای نوشت و در پایان آن چنین امضا کرد: «خدمتگزار فروتن و فداکار شما، علی قلی نبیل‌الدوله» . او در آن عریضه، به تفصیل از سوابق دیرین خود در تبلیغ مسلک بهائیت در ایران (بین فرزندان حکام و امرای قاجار) سخن گفت که به نوشته وی، در فرجام، منجر به قیام علما بر ضد او و خروج اجباریش از ایران شد و نهایتا به اقامت وی (با اجازه و فرمان عباس افندی و به عنوان یک مترجم و مبلغ بهائی) در امریکا گردید.15 طبق این مدرک تاریخی: علیقلی پیش از سفر به امریکا، متجاوز از یک سال در عکا و حیفا نزد عباس افندی اقامت داشت و طی این مدت، «به سمت کاتب در محضر مبارک» او، الواح و نامه‌های عباس را برای بهائیان امریکا به انگلیسی ترجمه می‌کرد و ضمنا برخی آثار حسینعلی بهاء را به انگلیسی برگرداند. سپس عباس افندی امر کرد که همراه میرزا ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهائیت) برای تبلیغ مردم به بهائیت به امریکا برود و او نیز دستور عباس افندی (یا به قول او: «حضرت مولی الوری» ) را انجام داد. حتی پس از مراجعت میرزا ابوالفضل از امریکا در 1904م، در آن کشور ماندگار شد و به ایراد نطق‌های تبلیغی در مناطق انگلیسی نشین امریکا (نظیر دانشگاه هاروارد) و ترجمه کتب و الواح حسینعلی بهاء و دیگر سران بهائیت پرداخت. نبیل، همچنین، در پاییز 1904 با میس فلورنس برید از اهالی بستون ازدواج کرد و عباس افندی ضمن تبریک ازدواج مزبور و صدور الواح متعدد به افتخار وی، آن ازدواج را «اولین نشانه تحقق وحدت شرق و غرب» و مولود آن را «ثمره اولین اتحاد شرق و غرب» نامید!16

 «امه‌الله مرضیه خانم گیل» ، از نویسندگان و مبلغان مشهور بهائیت در امریکا، دختر همین جناب نبیل‌الدوله17 و یکی از ثمرات آن ازدواج است.

نبیل‌الدوله برای پیشبرد اهدافش، ظاهرا از وجاهت همسر خویش نیز مایه می‌گذاشت. به نوشته یکی از پژوهشگران: همسر امریکایی او، فلورانس خانم و خانواده نسبتا پرجمعیتش سبب شد که زندگی خصوصی نبیل‌الدوله مورد توجه جراید امریکا قرار گیرد و بارها تصویر زیبای همسر شارژدافر ایران زینت‌بخش صفحات نخست روزنامه‌ها گردد (برای نمونه، ر.ک،Washington Society، شماره‌های 23 مارس 1912 و 14 فوریه 1914؛Sunday Star ، ش 24 فوریه 1914). این امر سبب کسب شهرت وی نیز گردید و خیلی زود در جمع دیپلمات‌های مقیم واشنگتن جای خود را باز کرد و بعضا سیاستمداران امریکایی از او در مراسم و میهمانی‌های مختلف دعوت می‌کردند... نبیل از این موقعیت نهایت استفاده را کرد و خود را به روسای جمهور امریکا نزدیک ساخت.18

تقی‌زاده، که پس از تکفیر سیاسی توسط آخوند خراسانی (پیشوای انقلاب مشروطیت) و اخراج از ایران در مشروطه دوم، مدتی در یکی از ویلاهای اطراف نیویورک، مهمان علیقلی‌خان بوده، مینویسد: «علیقلی‌خان بستگی به بهائی‌ها داشت. جانشین سفیر که شد، یواش یواش، هم آن کار مبلغی بهائی‌گری را می‌کرد و هم شارژدافری19 دولت علیه ایران را، من شنیدم، یا خودش می‌گفت، هفته‌ای دو تا راپورت رسمی مفصل از اوضاع می‌نوشت: یکی به وزارت خارجه تهران و یکی به عکا، یکی گزارش کارهای امت و تبلیغات خودشان بود و دیگری راجع به اتباع ایران.... زنش... امریکایی و بهائی دو آتشه بلکه سه آتشه بود و در خانه عکس بزرگ عبدالبهاء را گذاشته بود و پشت به او نمی‌کرد....20 او به واسطه بستگی و علاقه شدیدی که به بهائی‌ها و مرکز آنها در حیفا داشت همیشه در ترویج بهائی‌ها می‌کوشید...» .21

مرحوم خان ملک ساسانی نیز، که در ایام ماموریت خویش در سفارتخانه ایران در اسلامبول، با نبیل‌الدوله برخورد داشته است، اطلاعات جالبی از سوء‌عقیده22 و رفتار او به دست می‌دهد. به نوشته خان ملک: زمانی که نبیل‌الدوله، با استفاده از فضای آشفته حکومت صد روزه کودتای سیاه (سیدضیاء ـ رضاخان)، حکم کارداری سفارت ایران در پایتخت خلافت عثمانی را گرفته و وارد اسلامبول شد، دولت عثمانی، به اعتبار انحراف مذهبی نبیل‌الدوله، شدیدا به انتصاب وی به این پست حساس، اعتراض کرد و «نبیل‌الدوله چون زنش امریکایی بود توسط سفارت امریکا تشبث بسیار کرد ولی به خرج عثمانی‌ها نرفت» و او را نپذیرفتند.23 نبیل‌الدوله 63 سال در امریکا اقامت داشت و در 88 سالگی درگذشت.24

بر پایه آنچه گذشت، برای خواننده تیزبین این سؤال به طور جدی مطرح می‌شود که: در آن وانفسا که دول استعماری غرب ـ خاصه انگلیس و امریکا ـ با تمام توان در مقام فروپاشی و اضمحلال قدرت اسلامی خلافت عثمانی بودند و این حکومت وسیع و کهنسال، سخت‌ترین و حساس‌ترین دوران عمرش را می‌گذراند، چرا و به چه دلیل، آقای نبیل‌الدوله «امریکا» نشین و «بهائی» مسلک، آن همه اصرار در اشغال منصب کارداری سفارت «ایران اسلامی» در مهد خلافت عثمانی داشته است و چه دستهایی ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ زمینه تصدی او به این پست حساس را در وزارت خارجه ایران فراهم کرده‌اند؟!

پاسخ این سؤال بسیار مهم را بیگمان باید در پیوند مرموز حزب «بهائیت» با «صلیب ـ صهیون» در گردونه تحولات سیاسی، استعماری خاورمیانه آن روز جستجو کرد. زمانی که پیشوای بهائیان، عباس افندی، به پاداش حسن خدمت به امپراتوری انگلیس در جنگ جهانی اول، از ژنرال آللنبی ـ فرمانده قشون بریتانیا در جنگ با عثمانی و اشغالگر نظامی قدس ـ مدال افتخار! و لقب «سر» دریافت می‌کند، مقتضی است که مرید وی، نبیل‌الدوله، نیز به دستور سیمرغ! به عنوان «کاردار» به سفارت ایران در پایتخت عثمانی تحمیل شود تا نقش این فرقه، در انجام ماموریت‌های استعماری تکمیل شود... .

انتقال مواریث ارزشمند باستانی ایران به امریکا، ظاهرا ماموریت دیگر جناب نبیل بوده است. تقی‌زاده، به عنوان یکی از شگردهای نبیل‌الدوله در سفارت ایران در امریکا می‌گوید: «علیقلی‌خان به این و آن می‌نوشت عتیقه‌جات را به اینجا بیاورد، چون من شارژدافر هستم بیگ‌مرک مرخص می‌کنم! و از این طریق، هم افراد را به امریکا جذب می‌کرد و هم تجارت می‌کرد» .25 خان ملک نیز خاطرنشان می‌سازد: «نبیل‌الدوله... در ایام ریاست وزرای مرحوم رزم‌آرا، بابت مطالبات سنوات بی‌تاریخ، به اسامی مختلفی که در هیچ بودجه‌ای نامی بر آن نمی‌توان گذاشت، بیست هزار دلار از خزانه ایران گرفته و به امریکا رفت» !26

نکته جالب توجه آن است که نبیل‌الدوله در نامه به شوقی افندی، تصریح می‌کند که به فرمان عباس افندی وارد سیاست شده است: «طبق اوامر خاصه حضرت مولی الوری [عباس افندی] بود که من در خدمات دولتی مملکت خود وارد شدم. این فعالیت‌ها از زمانی شروع شد که مرحوم مفخم الدوله سفیر سابق ایران در مصر که از دوستان میرزا ابوالفضل و نسبت به امر مبارک، محب بود به واشنگتن آمد و از من درخواست کرد که سمت منشی‌گری او را بپذیرم. مطلب را حضور هیکل مبارک، حضرت عبدالبهاء، عرض کردم و ایشان امر فرمودند پیشنهاد او را بپذیرم، مشروط بر آن که قبول آن شغل، مانع و مزاحم فعالیت‌هایم به عنوان یک مبلغ و مترجم بهائی نشود» .27 (قابل توجه کسانی که شعار بهائیان مبنی بر پرهیز از سیاست را جدی می‌گیرند و توجه ندارند که از نظر حضرات، دخالت در سیاست، برای عالمان و مجاهدان و کوشندگان راه آزادی و نجات ملتها، بد و اخ! است، نه برای نبیل‌الدوله‌ها و عبدالکریم ایادی‌ها و سپهبد صنیعی‌ها و هویداها و منصور روحانی‌ها و انبوه کارگزاران «بهائی» عصر محمدرضا پهلوی!)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 197.

 2. در اصل: «علینقی خان» ، که اشتباه است.

 3. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/459.

 4. همان، ص 462

5.همان، ص 465.

6.همان، 3/461 و 463.

7. آقای سید علی موجانی در کتاب «بررسی مناسبات ایران و امریکا» بحث مفصلی در این باره دارد

8. بررسی مناسبات ایران و امریکا، سید علی موجانی، انتشارات وزارت امرو خارجه، ص 155.

9. ر.ک، روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، صص 560 -561 ـ ؛ مستخدمین بلژیکی...، ترجمه منصوره اتحادیه، صص 193 –192.

10 . برای بررسی انتقادی از رفتار شوستر زمان ماموریت وی در ایران، ر.ک، شیخ ابراهیم زنجانی؛ زمان، زندگی، خاطرات، علی ابوالحسنی، فصل: «اولتیماتوم 1911 روسیه به ایران؛ تاوان سنگین اشتباهات!»

 11. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.

12 . آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201.

13. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.

14. یادبودهای سفارت استانبول، ص 299.

15. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، صص 197 - 198.

16. همان، صص 201 –199.

17 . همان، ص 201

18. بررسی مناسبات ایران و امریکا، صص 154 -155.

19. شارژدافر یا مصلحت گزار، همان کاردار امروزی است

20. زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 173.

21. همان، ص 177.

22.یادبودهای سفارت استانبول، خان ملک ساسانی، صص 294 ـ 295

23. همان، صص 296 ـ 295.

24. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 3/464.

25. همان، ص 172.

26. یادبودهای سفارت استانبول، ص 299.

27. آهنگ بدیع، سال 20 (1344)، ش 5 و 6، ص 201 و 242.

منبع : سایت ایران سهراب