پس از سقوط دیکتاتور پهلوی در شهریور 20، انتظار میرفت که مبارزهای پیگیر از سوی روحانیت با عوامل و ارکان نظام دیکتاتوری آغاز شود، اما این مبارزه به دلایل گوناگون چون: وعدههای سران رژیم (بویژه شاه جوان) به جبران گذشته، بازشدن نسبی فضا برای برگزاری مراسم دینی و از سوی دیگر تبلیغات سازمانیافته ضداسلامی و انحرافی در جامعه از سوی حزب توده، کسروی و نیز بهائیان که با سوء استفاده از وضعیت آشفته کشور، به تضعیف باورهای مذهبی جامعه میکوشیدند، مدتی طول کشید تا قوام لازم را بیابد و نخست در جنبش ملی کردن صنعت نفت و سپس در خیزش خرداد 42 به نقطه عطف خود نزدیک شود. لذا، در بدو امر، بخش عمدهای از توجه و تلاش علما، صرف بازستاندن اماکن اشغال شده دینی، احیا شعائر مذهبی، رفع منع حجاب، و مبارزه با تبلیغات ضد اسلامی گروههای مزبور، بویژه بهائیان ـ که مورد سخن ماست ــ گردید؛ حرکتی که البته، یکسره از صبغه «سیاسی» خالی نبود و خصوصا در بحبوحه مبارزه با منع حجاب، مرجعیت شیعه (آیات عظام قمی و بروجردی) تا مرز تهدید دستگاه به قیام پیش رفتند.
نفوذ بهائیان در سطوح اداری کشور که از عصر مشروطه آغاز شده بود، در زمان سلطنت رضاخان ادامه یافت و روز به روز آنها بیشتر بر مناصب کلیدی کشور دست یافتند. این امر، که با تبلیغات بهائیگری و اسلامستیزی همراه بود، موجب رنجش و نگرانی علما و مردم متدین گردید. زمانی که آیتالله بروجردی از نجف به بروجرد بازگشته و در آنجا مورد احترام عموم مردم و اهالی غرب کشور بودند و به تدریس و امامت جماعت و حل و فصل امور شرعی مردم اشتغال داشتند، بهائیان، بروجرد را جولانگاه تبلیغات خود قرار داده بودند. به نوشته مرحوم علامه دوانی:
«در سالهایی که فرقه ضاله بهائی، فعالیت خود را در بروجرد به خصوص در ادارات دولتی تشدید کرده بودند، معظمله مجدانه به مقابله پرداختند. سعی ایشان در ابتدای امر بر این بود تا از راههای قانونی جلو فعالیتهای آنها را که روز به روز بیشتر میشد و حتی تا بدانجا رسیده بود که یکی از مدارس دینی شهر را تخریب و به جای آن دبیرستانی بنا نهادند، سد کنند؛ ولی زمانی که بیتوجهی و مسامحه مرکز را در این مورد مشاهده نمودند، خود مستقلا دست به کار شده و به عنوان اعتراض به این امر، از شهر خارج شدند. خبر عزیمت ایشان در اندک مدتی مردم شهر و نواحی را به تظاهرات و اجتماع در تلگرافخانه واداشت. دولت پس از مشاهده این اوضاع، احساس خطر نموده و سعی در مراجعت ایشان به شهر مینماید. بزودی محافل و مجالس اشکار بهائیها تعطیل و افراد منحرف از ادارات شهر منتقل میگردند و ایشان با اعزاز تمام به شهر مراجعت مینمایند» .1
آقای واعظزاده در مصاحبه با مجله حوزه میگوید: «اصلا مبارزه با بهائیت توسط آیتالله بروجردی شروع شد. ایشان خطر بهائیت را خیلی جدی میگرفت... آقای منتظری با یکی از مبلغان بهائیت، مکاتبه داشت و شبهات را پاسخ میداد، میگفت آیتالله بروجردی نوشتههایی که بین من و آن مبلغ بهائی رد و بدل میشود؛ میبیند» .2
ایشان، در ماه رمضان آن سال، یک ماه تمام منبر رفته و پیرامون مهدویت امام زمانعج از قول علمای اهلسنت و شیعه و رد نظرات بهائیان، به نحوی مستدل سخن گفتند.3 پس از ورود به قم نیز، با اشاره به روشی که در ارائه مباحث بر ضد بهائیان در بروجرد داشتند «به جناب آیتالله صافی توصیه کردند که کتابی با همین سبک [مستدل و با استناد از روآیات عامه و خاصه] درباره حضرت به رشته تحریر درآور و مقدمات نگارش کتاب ارزشمند منتخبالاثر از همین جا فراهم آمد» .4
به گفته آیتالله سبحانی: سال 1331 مرحوم بروجردی جمعی از فضلای آن روز حوزه (نظیر حضرات آقایان حسینعلی منتظری، ابراهیم امینی و احمدیشاهرودی) را برای خنثی کردن تبلیغات بهائیان به فریدن اصفهان اعزام کرد.5
پس از کودتای 28 مرداد و سرکوب احزاب و جمعیتهای سیاسی، و سیطره جو خفقان و سانسور بر کشور، نفوذ بهائیان در دستگاههای دولتی گسترش یافت تا آنجا که عبدالکریم ایادی (از خانواده قدیمی و متنفذ بهائی) پزشک مخصوص و محرم اسرار شاه شد. ارتشبد حسین فردوست، ضمن ارائه اطلاعات ارزشمندی راجع به میزان نفوذ و قدرت او و بهائیها در دربار، دولت و ارتش پهلوی، او را «سلطان واقعی» و بدون تاج و تخت و «راسپوتین ایران» مینامد که بیش از هشتاد شغل پولساز داشت.6
تیر 1334 طی نامهای به نخستوزیر، با اشاره به پیگیری ناقص او در اجرای نظریات ایشان راجع به بهائیان که به نظر شاه رسیده بود، متذکر میشود که نامه ایشان به شاه متضمن چارهجویی بود و درخواست شده بود که در صورت عدم پاسخگویی قوانین موجود، قوانین لازمه را در مجلس تصویب کنند تا عملیات سابقه این فرقه دوباره تکرار نشود.8با توجه بدانچه گفته شد مرحوم فلسفی تصمیم گرفت در رمضان 1334، در سخنرانیهای خود که مستقیما از رادیو پخش میشد به افشای خطر سیاسی بهائیان در کشور پردازد. وی در این زمینه با آیتالله بروجردی مشورت کرد و پس از موافقت و دستور آیتالله، جریان را به اطلاع شاه نیز رساند و چنان که گذشت، با موافقت شاه روبهرو گردید.9 وی سپس از وعاظ تهران خواست که در منابر حساس ماه رمضان، یکصدا بر خطر رسوخ بهائیان در اداره امور کشور تاکید و به مردم هشدار دهند.10 خود نیز از آغاز رمضان، در سخنرانیهای مهییج و پرشور خود، بشدت به بهائیان حمله کرد و با وجود تهدیدات عَلَم (وزیر کشور) و شاه11، همچنان به سخنان خود ادامه داد.
نفوذ و قدرت روزافزون بهائیان در پستهای حساس سیاسی، اقتصادی و اداری کشور، و تشنجآفرینیها و جنایات هولناک صهیونیستمابانه آنان نسبت به مسلمانان در جای جای کشور، و بیتفاوتی و بعضا همدستی ماموران دولتی با ایشان در طول آن سالها، چنان نفرت و انزجار عمیق و وسیعی بین مردم مسلمان نسبت به بهائیان ایجاد کرده بود که پس از پخش سخنان مهیج و افشاگرانه فلسفی از رادیو، مردم یکباره خروشیدند و تظاهرات پرشکوهی علیه بهائیان به راه انداختند و مجدانه در صدد برامدند که برای همیشه ریشه و اثار آنها را از کشور برکنند.
رژیم شاه که انتظار چنان واکنش گستردهای را از سوی مردم نداشت، ناچار با آنان همصدا شد و پیش از آنکه کنترل امور را از دست دهد، وارد عمل گردید و مراکز بهائیان را قبل از تصرف از سوی مردم، اشغال کرد. (این نکته حائز اهمیت است که در اعلامیهها و سخنان مقامات دولتی، به جای تاکید بر «تصرف» حظیرهالقدس و سایر مراکز بهائیان، همواره واژه «اشغال» به کار میرفت که اعتراف تلویحی به مالکیت فرقه بر آن مراکز را دربر داشت). به عبارت دیگر، ماموران نظامی و انتظامی با اشغال خطیرهالقدس و سایر مراکز بهائیان در کشور، از آنها در مقابل خشم ویرانگر مردم مسلمان حراست کردند.
به قول مرحوم فلسفی: «هیجان عمومی و نگرانی از حرکت مردم، شاه را بر آن داشت که دستور بسته شدن حظیرهالقدس را صادر کند و به دنبال آن، نیروهای فرماندار نظامی آنجا را اشغال کردند. او در ابتدا این کار را اقدامی مذهبی جلوه داد و خود را مصمم به برخورد با بهائیها وانمود کرد و به همین دلیل نیز جامعه روحانیت از وی تشکر نمود و آن اقدام را مورد حمایت قرار داد» .12 آیتالله میرسید محمد بهبهانی در تلگرامی به شاه (18 اردیبهشت 34) از اقدامش در بستن حظیرهالقدس تشکر کرد و در تلگرام دیگر به آیتالله بروجردی آن روز را برای مردم عید شمرد. آقای بروجردی نیز در پاسخ، تلگرامی به این شرح مخابره کرد: «تلگراف مبارک، حاکی از اقدام شخص اعلیحضرت همایونی در بستن و ضبط محوطهای که فقط برای تبلیغات ضد دیانت مقدسه اسلام ـ که طبعا موجب عدم وحدت ملیت است و بلکه ضد استقلال مملکت و ضعیف نمودن مقام سلطنت بنا شده ـ موجب مسرت گردید. البته عموم مسلمانان جهان و علمای اعلام، بلکه حضرت ولی عصر ارواحناله الفداه از این اقدام مسرور هستند. میتوان گفت به نظر عقلای مملکت، از وظایف حتمیه سلطنت به شمار میرود. مرجو آنکه خداوند عز شانه، دیانت مقدسه اسلام و سلطنت ایران را از گزند دشمنان و اخلالگران حفظ فرموده و وجود مبارک را برای مسلمین مستدام بدارد» .13
متعاقب آن در 20 اردیبهشت، 5 تن از علمای تهران برای ابراز تشکر از اقدام شاه در بستن حظیره، در کاخ مرمر با شاه ملاقات کردند.14 آیتالله بروجردی نیز در نامهای به آقای فلسفی، ضمن تقدیر و تشکر از سخنرانیهای ایشان، به ادامه مبارزه و مقابله جدی با بهائیها تاکید کرد: «...خدمات پرقیمتی را که این چندروزه نسبت به دیانت مقدسه اسلام، بلکه مطلق دیانات و نسبت به قران کریم بلکه مطلق کتب سماوات و نسبت به استقلال مملکت و حفظ مقام سلطنت و دولت و ارتش و تمام افراد ملت ایران و مسلمانان جهان آنجام دادهاید و مقداری از پرده ضخیمی را که یک حزب سیاسی به اسم مذهب بهائی روی منویات خود گسترده و متجاوز از سالها در حدود صد سال [است] که با تشکیلات منظم و صرف پولهای گزاف مجهولالمخزن و تبلیغات دامنهدار خود، علنا بر ضد مذهب رسمی مملکت که بالطبع موجب وحدت ملیت است و سرا بر علیه سلطنت و حکومت کوشش میکنند، بالا زده و مقداری از آنها را مکشوف نمودهاید، موجب مسرت حقیر و عموم مسلمانان، بلکه مسرت حضرت ولیعصر ارواحنافداه میباشد» . در ادامه، آسیب حزب بهائیت به استقلال کشور را بسیار شمرده و هشدار داد که اعضای این حزب در بسیاری از شئون کشور نفوذ کردهاند و لازم است ادارات و مراکز حساس و وزارتخانهها از این عناصر تصفیه شوند.15
علاوه بر منبرهایی که هر روزه ماه رمضان از رادیو پخش میشد، مرحوم فلسفی در تاریخ 16، 19 و 20 اردیبهشت همان سال، طی مصاحبههایی با روزنامه کیهان، نظریات و برنامهها و انتظارات آیتالله بروجردی و دیگر علما و مردم را تشریح کرد. ایشان بابیت و بهائیت را ساخته و پرداخته استعمار و در خدمت آن دانست و راجع به تشنجآفرینیهای چند سال اخیر بهائیان در کشور، افزود که بر اساس لوحی که از این فرقه به دست آمده، به آنان بشارت داده شده که در سال 1335 شمسی، در ایران به قدرت خواهند رسید، لذا این تشنجات از نظر آنان، مقدمه و زمینه قدرتنمایی آنهاست. وی درباره پیگیری مساله خاطرنشان ساخت: «حضرت آیتالله بروجردی و آیتالله بهبهانی و محافل روحانی، نسبت به طرد فرقه بهائی از جامعه ایرانی توجه کامل دارند و پیوسته با دربار، دولت و مجلسین برای از بین بردن آثار آنها در تماسند. این فعالیت که مورد توجه افکار عمومی است تاجایی که در مسلمانان آرامش خاطر به وجود آید دنبال خواهد شد» . راجع به ساختمان حظیره نیز یادآور شد: «پس از مشاورات زیاد، مقامات روحانی و دولتی به این نتیجه رسیدهاند که باید عمارت حظیرهالقدس را ویران کرد، چون اگر باقی بماند هر مؤسسهای هم در آن کار کند، باز بهائیها به عنوان یک «مکان مقدس» از آن، استفاده تبلیغاتی خواهند کرد... بنابراین محو آثار و بقایای آنها نیز حتمی و واجب است» .
همچنین، ضمن بیان مخالفت روحانیت با هر گونه بینظمی و تاکید بر انجام اقدامات قانونی، افزود: «در مذاکراتی که امروزه با آقای علم، وزیر کشور، به عمل آمد ایشان اظهار داشتند که امر مبارزه با فرقه بهائی مورد توجه کامل دولت است و دیشب نیز در هیات دولت مورد مشاوره قرار گرفت و قرار است بسیاری از نمایندگان مجلس، آمادگی خود را در تصویب طرح وکلای مجلس شورای ملی، تصمیم لازم اتحاذ کنند. بسیاری از نمایندگان مجلس، آمادگی خود را در تصویب طرح غیرقانونی شناختن فرقه بهائی اعلام داشتهاند. چون موکلین شهرستانها با تلگرافها و نامهها و تقاضاهای خود، از وکلا میخواهند که هرچه زودتر در این باره تصمیمی اتخاذ و برای ریشهکن کردن بقایای این فرقه اقدام کنند و من اطمینان دارم که وکلای مجلس، مسلمان و علاقهمند به دین مبین اسلام بوده و در اجرای تقاضاهای موکلین خود کوشا میباشند. وکلای اقلیتهای کلیمی، ارمنی و زرتشتی نیز با عصبانیت تمام، نسبت به فرقه بهائی ابراز تنفر میکنند و حتی در این باره پیشقدم شده و با عدهای از نمایندگان مسلمان، برای تصویب طرح غیرقانونی شناختن فرقه بهائی، فعالیت میکنند» .16
اما برغم انتظار علما در پیگیری مساله و آنجام اقدامات عملی در آن باره، دولت پس از ماه رمضان هیچ اقدامی نکرد و طرح تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی مبنی بر غیرقانونی بودن فرقه بهائی و اخراج آنها از ادارات دولتی نیز به بهانه «مطالعه و بررسی کامل» ، ناکام ماند.17 مدتی بعد حتی حظیرهالقدس و دیگر مراکز دیگر بهائیان که به اشغال فرمانداری نظامی درآمده بود، به آنها بازگردانده شد.18 در آن شرایط، امام خمینی نیز از کسانی بود که بر تداوم مبارزه با بهائیت و پاکسازی دستگاههای دولتی از نفوذ آنها پای میفشرد و در ملاقات با آیتالله بروجردی بر لزوم پیگیری امر تاکید میکرد.19
هر چند که آیتالله بروجردی از سالها پیش به این نتیجه رسیده بود که رژیم پهلوی به دلیل نفوذ بهائیان در دستگاههای دولتی و وابستگی رژیم به قدرتهای خارجی، جرات اقدام لازم علیه بهائیان را ندارد و لذا از آن مایوس شده بود، اما تا پایان عمر مبارزه با بهائیان، از دغدغههای اصلی وی بود. از اینرو به امر ایشان؛ مرحوم علامه دوانی در 1338ش مامور ترجمه جلد 13 بحارالانوار گردید. علامه دوانی جریان دیدار خود با آیتالله بروجردی و اصرار و تاکید ایشان در ترجمه آن کتاب را به اجمال شرح دادهاند که بیانگر توجه فراوان آن مرحوم به مبارزه با تبلیغات بهائیان است. سرانجام کتاب در اواخر شعبان 1380 (بهمن 39) منتشر شد و مرحوم دوانی قبل از آغاز ماه رمضان، یک نسخه از آن را توسط آقا محمدحسن (فرزند آیتالله بروجردی) به ایشان داد. آقا محمدحسن (فرزند آیتالله) نقل میکرد: «وقتی کتاب مهدی موعود را به ایشان دادم به قدری خوشحال شد که حد نداشت. پیوسته آن را میخواندند و بعد از مطالعه هم در طاقچه پشت سرشان میگذاشتند. اغلب شبهای ماه رمضان را به مطالعه آن مشغول بودند و به شما دعا میکردند و میگفتند: بسیار خوب ترجمه و چاپ شده است» .20
مخلص کلام آن که در بین مراجع شیعه، آیتالله بروجردی بیش از دیگران نسبت به امر بهائیت حساسیت نشان میداد و مبارزه با آن را به صورت فردی یا جمعی و در ابعاد سیاسی و فرهنگی تا پایان حیات پربرکتش ادامه داد.
پانوشتها:
1. علی دوانی. مفاخر اسلام. جلد دوازدهم: آیتالله عظمی بروجردی...، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، با تجدیدنظر و اضافات، 1379، صص 110ـ 109 و 112.2. مجله حوزه، ش 44ـ 43، صص 235ـ 231.3. علی دوانی. مفاخر اسلام. جلد دوازدهم: آیتالله عظمی بروجردی...، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، با تجدیدنظر و اضافات، 1379، صص 110ـ 109 و 112.4. «نقدها را بود ایا که عیاری گیرند؟» ، علی حقیقتجو، چشمانداز ایران، خرداد و تیر 1379، ش 5، ص 47، به نقل از آیتالله سبحانی 6. نقدها را بود ایا که عیاری گیرند؟، همان، ص 47.7. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. ج 1: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست. انتشارات اطلاعات، 1369، صص 374 و 375.8. خاطرات و مبارزات...، صص 190ـ 189.9. محمدحسین منظورالاجداد، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، شیرازه، 1379، صص 499ـ 498.10. همان، ص 191.19. همان.11. همان، صص 196ـ 192؛ گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه اسدالله عَلَم)، زیر نظر عبدالرضا هوشنگنهاوندی. تهران، طرح نو، چاپ سوم، تابستان 1371، صص 67ـ 66.12. خاطرات و مبارزات...، صص 193 و 194.13. همان.14. همان.15. همان، ص 195.16. همان، صص 196 و 197.17. به نوشته مرحوم علامه دوانی «بعد از ماه رمضان [1334 شمسی] که لایحه غیرقانونی بودن بهائیت را به مجلس بردند تا وکلا آن را تصویب کنند و رسما غیرقانونی باشند و اشخاص منتسب به آنها را از ادارات دولتی طرد و جلو فعالیتهای خائنانه آنها را بگیرند، سردار فاخر حکمت، رئیس وقت مجلس شورای ملی، جلو آن را گرفت و گفت: مساله بهائیها و جلوگیری از فعالیت آنها یک مساله مذهبی است و جای آن مجلس نیست.» ایشان در ادامه مینویسد: «سر و صدای زیادی به راه افتاد و بگومگوها شد که چرا آن فرد خائن، جلو این کار را گرفت. در نتیجه لایحه مسکوت ماند و کمکم از حدت موضوع کاسته شد. آیتالله فقید از وقفه کار، فوقالعاده ناراحت بودند. من همان موقع مقالهای در هفتهنامه ندای حق نوشتم و سخت به سردار فاخر تاختم. وقتی به منزل آقای فلسفی رفتم، گفت: مقالهتان را خواندم، بسیار عالی بود.» نقد عمر؛ زندگانی و خاطرات، تهران، نشر رهنمون، 1382، ص 216.18. علامه دوانی، دلیل عمده ناکامی آن اقدام را اقدامات لابی بهائیان و فشار سیاسی روِسای جمهور وقت امریکا و انگلستان و درخواست نخستوزیر وقت هند از دولت ایران میداند. همان، ص 215.19. «بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است. گفتگو با استاد جعفر سبحانی» . کیهان فرهنگی، سال ششم، خرداد 1368، شماره 3، ص 2.20. علی دوانی. زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیتالله بروجردی. تهران: چاپ دوم، با تجدیدنظر و اضافات 1371، ص 358ـ 356.