از فصول بسیار مهم در پروندهِ بهائیت، روابط صمیمانه و همکاری تنگاتنگ سران آن با صهیونیسم به طور عام، و رژیم اشغالگر قدس به طور خاص، است.
پس از سقوط و تجزیه امپراطوری عثمانی، فلسطین تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت تا چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشهدار» میخواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازات ویژهای برخوردار بود. به نوشتهِ شوقی افندی: در آن دوران، «شعبهای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزی که به نام مقام متبرکه بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه میرسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند...» .1
پیدا است که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمیدهد. طبعاً سران بهائیت خدمت شایان توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده بودند که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه شده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب برگردیم:
هرتزل میکوشد که موافقت سلطان عبدالحمید را برای ایجاد یک مستعمرهنشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی او مخالفت می کند و حتی از پذیرش هیئت صهیونیستی به ریاست «مزراحی قاصو» که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی است تن میزند. او «همچنین یهودیان را مجبور میسازد که به جای اجازهنامههای معمولی، اجازهنامههای سرخرنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود» .2 و سرانجام به دلیل همین مخالفتها است که به قول صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران): «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد» .3 سالها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، زمینهِ رخنهِ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر جنگ (نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیر خارجهِ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهود در فلسطین را به صهیونیستها میدهد (اعلامیهِ مشهور بالفور به روچیلد).
در این حال فرمانده کل قوای عثمانی که از نقشههای بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقهِ فلسطین اطلاع دارد، و عباس افندی و یاران وی را نیز در شامات و عراق و... دست اندر کار کمک به ارتش بریتانیا میبیند، تصمیم به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا میگیرد، چرا که از نقش این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئهها آگاه است. شوقیافندی رهبر بهائیان در این زمینه در کتاب قرن بدیع به صراحت خاطرنشان میسازد که: جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند.4
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدی از پیشوای بهائیان برمیخیزد و لرد بالفور تلگرافی به ژنرال آللنبی فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال پاشا در منطقهِ فلسطین) دستور میدهد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد5 و امپراتوری بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب سر(Sir) و نشان شوالیهگری(Knighthood) اعطا میکند.6
چندی بعد عباس افندی از دنیا میرود و در حیفا به خاک سپرده میشود. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانهها و کنسولگریهای انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کرده و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر میکند و از او میخواهد مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانوادهِ عباس افندی ابلاغ کند.7 ساموئل خود با دستیارانش در تشییع جنازهِ عبدالبهاء حاضر شده و مقدم بر همهِ شرکت کنندگان حرکت میکند. (ایام: شرح ماجرا در مقالهِ «دوستان انگلو - صهیون عباس افندی» آمده است).
تأسیس اسرائیل
و منافع مشترک «بهاء ــ صهیون»
تشکیل رژیم اشغالگر قدس سال 1948 در زمان حیات شوقیافندی اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل کمیتهای را برای رسیدگی به مسئله فلسطین تشکیل داد. شوقی در 14 جولای 1947، طی نامهای به رئیس کمیته مزبور بر مطالب جالب توجهی از منافع مشترک بهائیت و صهیونیسم تأکید ورزید و ضمن مقایسهِ منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیها و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت که: «تنها یهودیان هستند که علاقهِ آنها نسبت به فلسطین تا اندازهای قابل قیاس با علاقهِ بهائیان به این کشور است زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است...» .8
14 می 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقیافندی در پیام نوروز سال 108 بدیع (1330ش) نظر مثبت خود و قاطبهِ بهائیان را پیرامون تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعدهِ الهی به ابناء خلیل و وارث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائی «مقر، و به ثبت عقدنامه بهائی و معافیت کافهِ موقوفات» بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریهِ بنای» مرقد باب «از رسوم» یعنی عوارض و مالیات «دولت» و «اقرار به رسمیت ایام» تعطیلی بهائیان «موفق و مؤید» شده است...9
وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیئت بینالمللی بهائی (بیتالعدل بعدی) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگوییهای حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد10 و سپس بین ایجاد این هیئت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد و سه علت برای تأسیس این هیئت بیان داشت که در راس آنها، تأسیس اسرائیل بود.11
این مطلب بسیار عجیب و قابل توجه است، زیرا چه رابطهای است میان مؤسسهای که قرار است به عنوان بیتالعدل، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیئت برمیشمارد که در راس آنها: ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفهِ سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.12 او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدیدالتأسیس
[= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیئت بینالمللی بهائی میداند و عنوان میکند که این هیئت «مقدمه تشکیل اولین محکمه رسمی... و منتهی به تأسیس دیوان عدل الهی... خواهد گشت.» 13 بدینترتیب، شوقیافندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل» 14 پس از تأسیس این رژیم، روابطی را با آن بنا مینهد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه میباشد زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدهِ الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر» میخواند.15
هیئت بینالمللی بهائی (جنین بیتالعدل) در نامهای که 1 ژوئیهِ 1952 برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطه صمیمانه شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان میکند: «روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولی امرالله [= شوقیافندی] و هیأت بینالمللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فیالحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی] موفقیتهایی حاصل گردیده است» .16
اما بشنوید از بنگوریون (نخستوزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به اصطلاح «بازها» ی آن کشور). بنگوریون این صمیمت را میان رژیم اسرائیل و قاطبهِ بهائیان، گسترده میداند. در نشریهِ رسمی محفل ملی بهائیان ایران میخوانیم: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان میرسانیم و در ملاقات با بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، احساسات صمیمانه بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشتهاند» .17
در همین راستا، اسرائیل امکانات ویژهای در اختیار فرقهِ ضاله قرار میدهد که شوقی در پیام آوریل 1954 (1333) گوشهای از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبههای محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس و ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند.18وی سپس مطالبی را بیان داشت که نشانگر آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نداشته و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت دارد: «با رئیس جمهور اسرائیل و نخستوزیر و 5 تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارهِ مخصوصی به نام ادارهِ بهائی در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبهِ بینالمللی امرو اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلی را زیارت نماید» .19
بتدریج نتایج ملاقاتهای سیاسی، جنبههای ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکر حمایتهای حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیستها اشاره کرده و میگوید: «الان هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیه عوارض و مالیاتها معاف باشند» .20
البته دامنهِ حمایتها تنها بدینجا محدود نمیشد، بلکه معافیت از مالیات، «بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانهِ شرقی و غربی نیز گردید... عقدنامه بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکه بهائی را به رسمیت شناخت» .21
گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمانهای دیگری در نظر گرفته بود، اما با پیگیریهای شوقی و مراجعهِ مستقیمش به روِسای حکومت اسرائیل، به این فرقه اختصاص یافت.22
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستی نیز نقش داشتند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهای سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام ــ مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.23
در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و نسبت به گذشته، عمق و گستردگی بیشتری بخشیدهاند که بحث از آن مجال دیگری میطلبد.
شواهد فراوان فوق، بروشنی و به نحوی غیر قابل تردید، از ارتباط عمیق و گسترده میان بهائیت و صهیونیسم، بویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانههای مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبکوار» ! ادعا میکنند که هیچ رابطهای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیدهای کاملاً تصادفی است! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک طرفین ندارد!
این شواهد بیش و پیش از همه، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام میکند که حکم پیادهنظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه بازی میکنند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیستهای غاصب و خونآشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگی به جنایتکاران اشغالگر، توضیح قانع کننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور عناصر این تشکیلات در بین خود با دیدهِ سوءظن نگریسته و با آنان برخورد طردآمیز پیش بگیرند و متقابلاً بدیهی است که وقتی بهائیت، کاکل خود را اینگونه محکم به زلف صهیونیسم گره میزند، نمیتواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی بوده و به این دلیل است که اسرائیل به عنوان قبلهِ اهل بهاء برگزیده شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهی است که بهائیان باید در هزینههایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی (در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان) میپردازند، سهیم و شریک باشند.
پینوشتها:
1. همان، فروردین 1329، ش 12، ص 540 ؛ آهنگ بدیع، سال 1330، ش 3، ص 53
2. اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال 1، ش 12، 28 خرداد 65، ص 6
3. همان، ص 6
4. شوقیافندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 3/291
5. همان، ص 297
6. همان، 2/214
7. همان، 3/321
8. اخبار امری، آبان 1326، ص 130 و بهائی نیوز، سپتامبر 1947 و همچنین نگاه کنید به: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، 1357، صص 689-691
9. شوقیافندی، توقیعات مبارکه، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع 125، ص 290
10. آهنگ بدیع، سال 1333، ش 3، ص 7
11. همان، سال 1333، ش 3، ص 7.
12.همان، سال 1333، ش 3، ص 7
13. همان، سال 1323، ش 3، ص 8
14. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت...، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص 169
15. شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص 290
16. اخبار امری، شهریور 1331، ش 5، ص 16
17. جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1/332 به نقل از: اخبار امری، سال 1330، ش 5، صفحات 8 و 14
18. اخبار امری، مرداد ــ شهریور 1333، ش 4-5، صص 2-5
19. همان، مرداد ــ شهریور 1333، ش 4-5، صص 2-5
20. همان، فروردین 1329، ش 12، ص 540
21. سالنامه جوانان بهائی ایران، ج 3 (108-109 بدیع)، ص 130
22. آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8-10 (ویژهنامه شوقیافندی)، ص 219
23. رائین، همان، صص 170-171. به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص 162.
منبع :سایت ایران سهراب